پرسش ـ حضرت محمّد(ص) قبل از پيامبري چه ديني داشت؟
پاسخ ـ نظريّه هاي متعددي درپاسخ به اين پرسش وجود دارد كه مهمترين آنها عبارتند از:
پيامبر اسلام به هيچ شريعتي عمل نكرده و پيرو هيچ ديني نبوده است؛
پيرو مسيحيّت بوده است؛
پيرو دين حضرت ابراهيم(ع) بوده است؛
پيرو دين خود (اسلام) بوده است. ( ر. ك. بحارالانوار، ج 18، ص 271.)
نظريّه نخست را نميتوان پذيرفت؛ زيرا اوّلاً حضرت پيش از بعثت به كارهاي مختلفي از قبيل عبادات، معاملات و ساير كارها ميپرداخته و هرگز نميتوان پذيرفت كه اين اعمال تابع هيچ يك از شرايع و اديان آسماني نبوده است. علاوه بر اين، لازمه اين قول آن است كه مردم عادي، متدين به ديني باشند، ولي پيامبر اسلام از هيچ دين و آييني در كارهاي روزمره خود پيروي نكند.
نظريّه دوم نيز قابل قبول نيست؛ زيرا اوّلاً اگر تابع دين مسيحيت بود، مسيحيان و دشمنان اسلام اين مطلب را به رخ مسلمانان ميكشيدند و ميگفتند كه پيامبر شما تا ديروز مسيحي بود و از دين ما پيروي ميكرد و امروز آمده ادعاي پيغمبري ميكند و اين سرزنش را آنقدر ادامهميدادند كه به گوش ما نيز ميرسيد؛ چنان كه يهود به پيامبر(ص) اعتراض ميكردند و ميگفتند اگر تو پيغمبري پس چرا به سوي قبله ما (بيت المقدس) نماز ميخواني و آنقدر اين سخن را تكرار كردند تا موجب ناراحتي پيامبر شدند و آن حضرت منتظر تغيير قبله بود. آنگاه به دستور الهي، قبله مسلمانان از بيتالمقدس به سمت كعبه تغيير كرد. (بقره 2، آيات 143 ـ 144. ر. ك: تفسير نمونه، ج 1، ص 494 و ترجمه تفسير الميزان، ج 1، ص 496.)
نبودن چنين اعتراض و سرزنشي از سوي مسيحيان ميتواند شاهد خوبي بر عدم تابعيت پيامبر اسلام از دين مسيحيّت باشد.
ثانياً، فرضيّه مذكور فرع براين است كه جهاني و فرامنطقهاي بودن دين مسيحيت ثابت شود تا بگوييم اين دين شامل تمام اقوام ازجمله قوم عرب و سرزمين مكه و اطراف آن بوده و در نتيجه پيامبر اسلام را تابع اين دين بدانيم، و اثبات چنين مطلبي كار آساني نيست. (جعفر سبحاني، مفاهيم القرآن، ج 3 قم: مؤسسه امام صادق(ع، 1413 ه.ق) ص 73.)
ثالثاً، عمل به شريعت مسيح(ع) در گرو آگاهي از احكام آن است و اين يا از طريق معاشرت با مسيحيان صورت ميگرفته است كه اين فرض درست نيست، چون حضرت در طول زندگي خود با مسيحيان معاشرتي نداشته و در مكّه نيز اَحبار و رُهبانيان وجود نداشتند كه پيامبر به طور مستمر احكام و دستورات دين مسيحيت را از آنها فرا بگيرد، يا از طريق وحي اين آگاهي را به دست ميآورده و بر طبق آن عمل ميكرده است. اين فرض اگر درست هم باشد دليل نميشود كه آن حضرت پيرو دين مسيح بوده و تنها اثباتكننده اين است كه آن حضرت بسان پيامبران تبليغي، به شريعت اديان الهي سابق ـ كه در اصل يك دين به حساب ميآيند ـ عمل ميكرده نه اينكه تابع و پيرو محض يك دين خاص به حساب آيد. (ر.ك: جعفر سبحاني، منشور جاويد، ج7، نشر دارالقرآن الكريم، قم، ص377 ـ382.)
نظريّه سوم را نيز نميتوان پذيرفت. قائلين به اين نظريّه، به برخي از آيات قرآن تمسك كرده اند كه دلالت آنها بر مدعاي مذكور ناتمام است، مانند آيات زير:
ثُمَّ اَوْحَيْنا اِلَيْكَ اَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ اِبْراهيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ المُشرِكينَ (نحل 16، آيه 123. )
سپس به تو وحي فرستاديم كه از آيين ابراهيم، كه خالي از هرگونه انحراف بود و از مشركان نبود، پيروي كن.
قُلْ اِنَّني هَداني رَبّي اِلي صِراطٍ مُستَقيمٍ ديناً قَيِّماً مِلَّةَ اِبراهيمَ حنيفاً وَ ما كانَ مِن المُشرِكين (انعام 6، آيه 161. )
بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده، آيين پابرجا [و ضامن سعادت دين و دنيا]، آيين ابراهيم، همان كسي است كه از آيينه اي خرافي محيط خود روي گردانيد و از مشركان نبود.
روشن است كه مراد از اين آيات چيزي غير از ديدگاه سوم است؛ زيرا اولاً، اين آيات شريفه بعد از بعثت نازل شده و مربوط به دين حضرت قبل از بعثت نيستند.
ثانياً، بر اساس معارف اسلامي در روايات و غير آنها دين حضرت ابراهيم پس از آمدن تورات موسي(ع) نسخ شده؛ چنان كه دين يهود پس از آمدن انجيل عيسي(ع) و دين مسيحيت پس از آمدن قرآن محمّد(ص) منسوخ گشته است. پس حضرت نميتواند تابع ديني باشند كه چند مرحله قبل توسط اديان ديگر نسخ شده است. (محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 2 تهران: اسلاميه، 1388 ه.ق ص 17.)
ثالثاً، مفسّران گفتهاند كه مراد از تبعيت حضرت از دين و ملّت ابراهيم حنيف اين است كه مشتركاتي در احكام ميان اين دو دين وجود دارد كه منشأ ظهور آن، دين ابراهيم(ع) است و مراد از تبعيت، پذيرفتن آن مشتركات در احكامي ازقبيل گرفتن شارب و گذاشتن ريش و غسل جنابت و طهارت گرفتن با آب و ديه مرد و... ميباشد. (محمد مظفري، پرسشها و پاسخها قم: امابيها، 1420 ق ص 12.)
تفسيرهاي ديگري در مورد آيات ياد شده وجود دارد كه مجالي براي ذكر آنها نيست. (بحارالانوار، ج 8، ص 276.)
پس از ابطال سه نظريّه مذكور مانعي براي پذيرفتن ديدگاه چهارم باقي نميماند؛ يعني اينكه بگوييم حضرت قبل از بعثت از كامل ترين دين يعني دين اسلام پيروي ميكرد، امّا احكام اسلام و وظايف خود را نه به صورت وحي، بلكه به صورتهاي ديگر ـ مانند الهامهاي قلبي، تحديث (سخن گفتن با فرشته) و رؤياهاي صادق ـ دريافت ميكرد.
امير مؤمنان(ع) در اينباره ميفرمايد:
از روزي كه پيامبر از شير گرفته شد، خدا او را با بزرگترين فرشته قرين و همراه ساخت تا به وسيله آن فرشته راه هايي را بپيمايد و به نيكوترين اخلاق، آراسته گردد. (بحارالانوار، ج 18، ص 278.)
بنابراين، حضرت قبل از بعثت، مراحلي از نبوّت را دارا بوده و با جهان غيب ارتباط داشته ـ همان گونه كه حضرت يحيي و حضرت عيسي(ع) در دوران كودكي به مقام نبوت رسيده و با جهان غيب ارتباط داشته اند ـ (مريم 19، آيات 12 ـ 13.) آنگاه در چهل سالگي براي ابلاغ و اظهار پيام خدا به مردم به مقام رسالت برانگيخته شده است. روايات متعددي اين ديدگاه را تأييد ميكند، از جمله اينكه حضرت ميفرمايد:
كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الماءِ وَ الطّين ( بحارالانوار، ج 18، ص 278.)
من زماني پيامبر بودم كه آدم(ع) هنوز در ميان آب و گل بود.
يهوديها به رسول خدا(ص) عرض كردند: «آيا شما از اول پيغمبر نبودي؟» فرمود: «بلي.» گفتند: «پس چرا در گهواره سخن نگفتي و نطق نكردي همانگونه كه عيسي(ع) چنان كرد؟» فرمود: «خداوند متعال، عيسي را بدون پدر آفريد و اگر او در گهواره سخن نميگفت، عذري براي مريم نبود تا سرزنش ديگران را پاسخ دهد،اما من از پدر و مادر متولّد شده ام.» (همان، ص 200.)
عده اي از بزرگان، نسبت به ديدگاه اخير ادعاي اجماع و اتفاق نظر شيعه را نموده اند. (محمد حسين مظفر، علم امامع، ترجمه محمد آصفي (تبريز: بينا، 1349)، ص 76.)
منابع براي مطالعه بيشتر:
1 . منشور جاويد، آيت اللّه سبحاني، ج 7 به بعد.
2 . پرسشها و پاسخها، محمد مظفري، ص 5 به بعد.
3 . كتاب علم امام(ع)، محمّد حسين مظفر، ترجمه محمّد آصفي، ص 76 به بعد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید