« حمام رفتنم حدود 7 ساعت طول مي كشد. حدود 2 ساعت، خودم را مي شويم و بقيه آن را مشغول شستن لباس هايم مي شوم و وقتي اين زمان مي گذرد نگاه مي كنم مي بينم فقط چند تكه لباس بيشتر نشستم و تازه هنوز فكر مي كنم شايد خوب پاك نشده است؛ تمامي دست هايم زخم شده است.»
مطالب فوق بخشي از گفته هاي يك مريض بود كه چند روز پيش مراجعه داشته است و در طول هفته مراجعات متعدد از اين نوع بيماران وجود دارد. درست حدس زديد بيمار، فردي وسواسي است و جزء بيماران تقريباً شديد آن است. بيماران وسواسي داراي طيفي از علائم مي باشند كه ممكن است فرد از يك طرز تفكر ساده وسواسي ( شك هاي ساده و مكرر) درگير آن باشد تا شرح حال فوق و حتي بدتر از آن.
اصولاً وسواس به نوع فكري و عملي تقسيم بندي مي شود كه فرد به دنبال يك فكر دچار اضطراب شده و اين اضطراب گاهي آنقدر شديد مي شود كه انسان را مجبور به انجام يك رفتار مي كند، مثلاً فرد فكر مي كند، نكند در خانه بسته نيست، لذا دچار اضطراب شده و يا در اين مرحله مي تواند فكر را كنترل كند و يا نهايتاً مراجعه مجدد داشته و در را چك مي كند.
پس روال يك وسواس عبارت است از: فكر مزاحم، اضطراب، انجام عمل وسواسي.
افراد وسواسي به افكار غير منطقي خود اذعان دارند، ولي اضطراب ناشي از اين فكر چنان زياد است كه فرد را مجبور به عمل وسواسي مي كند (البته گروهي براي فرار از انگ اطرافيان آن را انكار يا اخفاء مي كنند). وسواس هاي فكري شايع، عموماً عبارتند از "آلودگي و نجاست، شك و ترديد، داشتن بيماري جسمي، لزوم تقارن، افكار پرخاشگرانه و ..."
عمل هاي وسواسي شايع معمولاً "چك كردن يا وارسي نظافت و شستشو، شمارش، پرسش يا اعتراف زياد و چيدن و ..." مي باشد.
در سنين كودكي و نوجواني نيز ممكن است ديده شود، ولي بعد از حدود 20 سالگي شايع تر است. در روانپزشكي جزء بيماري هاي اول اين رشته است و در مطب هاي پزشكان عمومي حدود 10% بيماران ممكن است به اين اختلال مبتلا باشند و بار ژنتيكي در اين اختلال بسيار مهم مي باشد.
فرد وسواسي در هيچ مكاني احساس رضايت خاطر پيدا نمي كند و رنگ آسايش را به خود نمي بيند، طوري كه در درازمدت افسردگي نيز به اين بيماري افزوده مي شود و اختلال افسردگي، مشكلات را مضاعف خواهد كرد.
هدف اصلي از بيان مطالب فوق كه صورت و ظاهر اين بيماري محسوب مي شود و شايد خود خوانندگان نيز قبل از خواندن با آن آشنا بودند ، گفتن مطالب ذيل است كه از نظر اينجانب بسيار مهم تر مي باشد ، هر چند كه علائم فوق، خود بسيار وقت گير و آزاردهنده است:
افرادي كه به اين اختلال مبتلا هستند، حتي اگر در حد يك فكر ساده باشد، داراي يك طرز تفكر زمينه اي هستند كه باعث اختلال آنها در روابط با ديگران خواهد شد. اين افراد بسيار ريز بين بوده و معيارهاي مخصوص به خود را دارند و حتي تقاضايي را كه درخواست مي كنند دوست دارند به نحو احسنت و ايده آل آن انجام شود. اصولاً خط قرمزهاي اين افراد بيشتر از ديگران است و گذشت هاي آنها كمتر است. افراد نزديك به آنها قدرت مانور زياد ندارند، زيرا با كوچك ترين رفتار معمول، ممكن است حركت بر روي پهناي "باند قرمز" آنها باشد كه اين باعث عصبانيت آنها خواهد شد. فرد طرف مقابل كه با طرز تفكر او آشنا نيست، فكر مي كند كه چرا هرجوري رفتار مي كند طرف مقابل او راضي نمي شود، لذا انگ "غُرغُرو" يا "نِق نِقو" به او مي زند و از طرفي خود فرد هم با خود مي گويد: چرا من هرچه به او مي گويم به نحو كامل كارها را انجام نمي دهد. احساس مي كند حرمت و احترام حرف هاي او از بين رفته است در حالي كه فرد مقابل اصلاً چنين نظري نداشته و بر اساس برداشت ها و توانايي هاي خود كارها را انجام داده است و همين مسئله اختلافات را زياد مي كند و در مجموع فرد بيمار در هيچ مكاني احساس رضايت خاطر پيدا نمي كند و رنگ آسايش را به خود نمي بيند، طوري كه در درازمدت افسردگي نيز به اين بيماري اضافه مي شود و اختلال افسردگي، مشكلات را مضاعف خواهد كرد.
در صورت عدم درمان صحيح، معمولاً علائم يا تشديد مي شوند و يا شكل علائم عوض مي شود و استرس ها و يا اتفاقات ناگوار باعث تشديد اختلال مي گردند.
اساس درمان در روان درماني، غالب آمدن و فايق شدن بر اضطراب و پرهيز از عمل وسواسگونه و يا انحراف توجه و فكر قبل از به وجود آمدن فكر مزاحم يا وسواسگونه مي باشد. خوشبختانه هر روزه داروهاي متنوع و متعددي براي درمان اين بيماري به بازار مي آيند كه درصد بالايي از بيماران را به خوبي درمان كرده و علائم آنها را كنترل مي كنند و متاسفانه درصد بسيار كمي از آنها نيز مزمن شده و غير قابل درمان مي باشند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید