سرچشمه هاي طنز در آثار يونسکو
يونسکو از طنز در پوچي با به کار بردن تقليد تمسخرآميز طنز در تضادها و طنز در کارهاي پوچ استفاده مي کند.
همچنين از ژست ها و شخصيت هاي گوناگوني هماهنگ با تئاتر بهره جسته است.
اين طنز در کاراکترها از شخصيت ها، رفتارها نقص ها و عشق هاي پر سوناژها سرچشمه مي گيرد.
پرسوناژها بدون زباني خاص نمي توانند وجود واقعي داشته باشند در نتيجه از طنز در زبان و گفتار نيز براي به وجود آوردن طنز در تئاترش استفاده کرده است که از بازي با کلمات نقص در تلفظ و همچنين از تصاوير مضحک و دو معنايي ها سرچشمه مي گيرد.
تئاتر يونسکو عادت هاي گذشته به تئاتر کلاسيک را از بين برده به گونه اي که بسياري را نسبت به تمام سال هايي که به تئاتر عادت کرده بودند، منزجر مي کند. امروزه از آثار يونسکو به عنوان مهمترين آثار تئاتري در فرانسه ياد مي شود. اگر چه اين آثار هرگز از نقدها، تحقيقات و بحث ها در امان نبوده اند. روند نقد نيز از زمان اولين نمايش «آوازه خوان تاس» آغاز شد که به درستي نوع جديدي از خنده را منعکس مي کرد. ماري کلودهوبرت اين گونه مي نويسد: «همراه با يونسکو خنده اي جديد بر روي صحنه هاي اروپايي متولد شده که نوعي خنده عصبي است».
يونسکو در آثار خود دنيايي ديگر مي آفريند که «تصوير جهان نيست بلکه برداشتي از تصوير جهان است» يعني آفرينشي موازي با جهان. يونسکو به کندو کاو در وضعيت انساني مي پردازد و در «يادداشت ها و عليه يادداشت» ها مي نويسد: « آن چه مرا متعهد مي کند مسئله وضعيت انساني، شرايط اجتماعي و يا فرا اجتماعي در کل خودش است».
طنز يونسکو تنها ارزش ذاتي و دروني ندارد، او فقط براي سرگرم کردن تماشاگرانش نمي نويسد. طنز او هيچ تراژدي را به نمايش نمي گذارد. او براي تماشاگرانش نگرشي از دنياي دل زده و بي تفاوت را به تصوير مي کشد و به آن ها اجازه مي دهد که در آن تعقل و تفکر کنند و از درک آن متعجب و حيرت زده شوند.
يونسکو ماده اوليه نمايشنامه هايش را از روياها استخراج مي کند و مي داند که در رويا همه چيز مجاز است و سعي بر آن دارد که با استفاده از تصاوير و پيچيدگي طنز، آن ها را قابل بيان کند. يونسکو براي رسيدن به اهدافش از روش هاي مختلفي در طنز بهره جسته است. او در زندگي خود و در دنياي تعارض ها، پوچي را به وضوح احساس مي کند و به همين دليل، سعي مي کند که اين پوچي را در تئاتر خود به تصاوير بکشد.
بنابراين او از طنز در پوچي، با به کار بردن تقليد تمسخرآميز، طنز در تضادها و طنز در کارهاي پوچ، استفاده مي کند. همچنين از ژست ها و شخصيت هاي گوناگون هماهنگ با تئاترش بهره جسته است. اين طنز در کاراکترها، از شخصيت ها، رفتارها، نقص ها و عشق هاي پرسوناژها سرچشمه مي گيرد. پرسوناژها بدون زباني خاص نمي توانند وجود واقعي داشته باشند. در نتيجه از طنز در زبان و گفتار نيز يراي به وجود آوردن طنز در تئاترش استفاده کرده است که از بازي با کلمات، نقص در تلفظ و همچنين از تصاوير مضحک و دو معنايي ها سرچشمه مي گيرد.
1- طنز در پوچي
«آوازه خوان تاس» بي گمان خنده را بر مي انگيزد. اما طنزي که اين تئاتر در بردارد، متفاوت از طنز سنتي است. اين طنز مستقيماً در تماس با پوچي است که همزمان زبان و رفتار پرسوناژها را نشان مي دهد. در اين چشم انداز است که سه نوع از طنز در تمام طول نمايش گسترش مي يابد: تمسخر خنده آور، طنز تضادها و طنز بي معنايي.
- تمسخر خنده آور:
يونسکو عمداً تقليد را ايجاد مي کند. او براي مضحک جلوه دادن فرآيند تئاتري مرسوم، نوشتار را تحريف مي کند. در خانواده اسميت ها و مارتن ها، تمام کليشه هاي پرسوناژهاي تئاتر بلوار، در اوج خود قرار گرفته اند.
- طنز تضادها:
بازي هاي تضادي هم، بانمايش تناقض هاي مربوط به زبان و رفتارها و تناقض هاي طنزي بسياري که مربوط به زبان مي شود، خنده را برمي انگيزد. اولين بازي تضادها، بين آن چه گفته مي شود و لحني که براي گفتن اختيار شده، ظاهر مي شود. نوع ديگري از تضادها گفتار و رفتار را رودرو قرار مي دهد. گاهي هم خود گفتارها هستند که ضد و نقيض بيان مي شود.
- طنز بي معنايي:
مسلماً از پوچي، پرسوناژها به بي معنايي روي مي آورند. و اين نخستين سرچشمه طنز است: به چيزي مي خنديم که معنايي ندارد. بيان، در آوازه خوان تاس، به وسيله بي معنايي نشان داده شده است. تماشاگر از هذيان لفظي که در آن پرسوناژها سقوط مي کنند، مي خندد و از داستان هاي احمقانه اي که هر يک از آن ها به نوبه خود تعريف مي کنند، از تخريب يک زبان که به پوچي بدل مي شود، به خنده در مي آيد که کاملاً غيرقابل فهم است.
2- طنز در کاراکترها
يونسکو براي بخشي از طنزش، تمسخر پرسوناژهايش را انتخاب کرده و اين موضوع را به عنوان يکي از سرچشمه هاي طنز خود قلمداد کرده است. بنابراين ما در راستاي کنکاش در گذشته نويسنده قرار مي گيريم تا انگيزه هايي که مي تواند او را به اين سمت سوق دهد، دريابيم. اين گذشته، دو مصيبت انساني را در برمي گيرد، دو جنگ جهاني که يونسکو در بلوغ و جواني خود آن ها را پشت سر گذارده است. هنگام به حکومت رسيدن فاشيسم در روماني يا، بعد از گذراندن کودکي اش در فرانسه، در سال 1925، او مجبور به خويشتن داري مي شود، که اين نوع حکومت بر افراد اعمال مي کند و زير فشار خشونت و استبداد، ديگر نه مي تواند فکر کند و نه افکار خود را آزادانه بيان کند. پس در اين دنيا، همان فرد را به نمايش مي گذارد که محکوم به برگزيدن يک زندگي پوچ و از پيش تعيين شده است. فرو رفته در روزمرگي، فردي که مطيع احتمالات و پيشامدهاي يک تفکر جمعي و مجبور به همرنگي با جماعت دوران خويش است.
يونسکو با استفاده از تئاترش نشان مي دهد که چه گونه انسان بعد از جنگ هويت، شخصيت و در آخر آزادي خود را از دست داده است. او مبالغه و اغراق را به عنوان اصول نمايشنامه نويسي اش برگزيده است که همواره به ايجاد طنز منتج مي شود. براي برملا کردن عيب هاي پرسوناژهايش، در ژست ها اغراق مي کند و اين کار را به افراط تا جايي پيش مي برد که انسان هايي بدون چهره ايجاد کند، عروسک هاي خيمه شب بازي که بي دليل تکان مي خورند و صحبت مي کنند براي هيچ نگفتن. قبل از هر چيز يونسکو در آن ها علائم خارجي هويت را از بين برده است، علائمي مانند: هويت اجتماعي، گذشته، شرايط اجتماعي و چارچوب تاريخي. سپس آن ها را از تمام واحدهاي دروني، با از بين بردن شخصيت و حالات روان شناسي محروم مي کند، تا به آن ها حالت هاي نامحسوس و خنده دار بدهد. بنابراين او از خلق آثار نمايشي به سبک سنتي جدا مي شود و تمام عناصري را که تاکنون به چاپ نرسيده و بي سابقه است، وارد تئاتر خود مي کند: يونسکو براي پرسوناژهايش نام هايي را انتخاب مي کند که جاي هيچ گونه تعريف براي آن ها باقي نمي گذارد. پرسوناژهاي تئاتر يونسکو مانند پرسوناژهاي تئاتر سنتي، از لحاظ روان شناختي قابل تعريف نيستند. آن ها تيپ هاي اجتماعي هستند که اغلب نام خاصي ندارند و بعضي اوقات قابل تعويض هستند (خانواده اسميت ها، مارتن ها، پروفسور، دانش آموز، آتش نشان، پزشک و...)
بنابراين پرسوناژها آزاد از هر گونه وابستگي هاي اجتماعي و خالي از تمام محتويات رواني هستند: آن ها تقريباً نمونه هايي بي چهره و گاه بي نام هستند.
3- طنز در زبان
يونسکو يک طرح در مورد طبيعت، توانايي و مخاطرات زبان بيان مي کند. به عنوان مثال در آوازه خوان تاس، عنوان داستان هيچ ربطي به محتواي داستان ندارد، مرجعي نيست، يک فريب و حيله است که ما را به اشتباه بيندازد. تمام مکالمات، يک تحقير وسيع است. اغراق در به کار بردن مکان هاي عمومي و عاميانه در اين اثر و جديت در تکرار آن ها، يک منبع تمام نشدني از طنز را شامل مي شود: «خانوم من خيلي باهوش تر از من است، به هر حال او خيلي بيشتر زن است.» اولين قهرمان تئاتر يونسکو، زبان است، که اين اثر فساد و خرابي فزاينده و تازنده اي را در زبان دنبال مي کند. وقتي که زبان، ديگر با يک تفکر سرزنده و با نشاط آبياري نشود، پژمرده شده و برخاک و خاشاک خواهد افتاد و ارتباط بين انسان ها از بين مي رود. او طرحي سه گانه را از شعور معاصر منعکس مي کند؛
- به نمايش گذاشتن آسيب پذيري و شکنندگي زبان
- تهديد بي ارتباطي: پرسوناژها کلمه را با همان معناي خود به کار نمي برند.
- زبان، به علت گرايشش به نفي و تحريف، فريبنده است. زبان بيشتر به پنهان کردن نيروهاي اميالي مي پردازد تا اين که معنايي داشته باشد و ما را در يک تفکر روان شناسانه در مورد زبان فرو مي برد، که تئاتر حامل آن است.
تئاتر يونسکو بر اساس طنز در پوچي پايه گذاري شده است. کاراکتر پرسوناژها و مکالمات شان و همين طور زبان و گفتارشان در به نمايش گذاشتن طنز شرکت دارند. اما تمام اين ها مي خواهند بعد تراژيک آثار يونسکو را نشان دهند. يونسکو در تئاتر خود مشکلات اجتماعي را بيان مي کند، در حالي که تماشاگران را به خنده وا مي دارد. خانم سيسل استتروکس در طنز يونسکو نوعي تلخي مي بيند: «جنبه کميک يا گاهي حتي مضحک و عجيب، ظاهري بيش نيست و عمق تئاترش، عميقاً تلخ و غمناک است.» بنابراين او خنده اي جديد را به وجود مي آورد، خنده اي که سالم و خيرخواهانه نيست، بلکه خنده اي ست که انسان را به ورطه هراس و دلهره پيش مي برد.
سيما حضوري
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید