نگاهي به «صيد قزلآلا» اثر ريچارد براتيگان
«جاذبههايي هستند که جایشان حتماً در انستيتوي اسميتسون، درست کنار روح سنت لوئيس است»
اين مطلع ِ کتابي است که "ريچارد براتيگان" نوشتن آن را در سال 1961آغاز کرد. کتابي که به گفتهي بسياري از منتقدين يکي از شاهکارهاي ادبيات در سالهاي اخير بوده است. "براتيگان" در 30 ژانويهي 1930 در تاکوماي واشنگتن به دنيا آمد. والدين "براتيگان" پيش از تولدش از هم جدا شده بودند و او که با مادر و خواهرش زندگي ميکرد تا انتهاي عمر با پدرش هيچگونه ارتباطي نداشت و بنا به گفتهي دخترش "ايانت" تنها دو مرتبه با او ملاقات کرده است. "براتيگان" اکثر ساعات کودکياش را در تنهايي سپري ميکند و در بيست سالگي خانه را براي هميشه ترک ميکند. مادرش ميگويد: «شايد از ما متنفر بود يا شايد يک عشق ناکام باعث رفتنش شد. به هر حال او براي هميشه رفت.» او نوشتن را با سرودن شعر آغاز ميکند و پس از آن با انتشار کتاب "صيد قزلآلا در آمريکا" به شهرت ميرسد. اين کتاب همچون آيينهاي نمايانگر قوهي تخيل خارقالعادهي نويسندهاي است که بدون داشتن تحصيلات آکادميک دنياي ادبيات را به تعجب وا داشت. اگر چه بعضي از منتقدين نداشتن تحصيلات دانشگاهي را نقطهي ضعف ِ "براتيگان" دانستهاند اما استقبال دوستداران ادبيات، خصوصاً جوانان از کتابهاي او حکايت از امر ديگري دارد و آن نثر زيباي اوست که در عين نامتعارف بودن خواننده را با خود همراه کرده و او را وارد دنيايي ميکند که زاييدهي ذهن خلّاق و نوگراي "براتيگان" است.
اين کتاب داستان فردي است که ازکودکي در فکر صيد ماهي قزلآلاست
فردي که «يک رديف پلهي سفيد چوبي که انتهاش به يک خانه بين درختها ميرسد» را با يک نهر اشتباه ميگيرد. ساعتها کنار جاده ميايستد تا مجاني سوار ماشين شود و به رودخانهاي برسد که مملوّ از ماهي است. او براي اثبات غيرمنطقي بودن مرگ ماهي قزلآلا بوسيلهي "شراب " تمام کتابهايي را که در اينباره نوشته شده است زير و رو ميکند و ميگويد: « براي يک قزلآلا درستش اين است که يک ماهيگير گردنش را بشکند و بعد بيندازدش توي سبد، يا درستش اين است که يک قزلآلا را قارچي بکشد که مثل مورچههاي شکري رنگ روي تنش ميخزد تا در شکردان مرگ گرفتار شود. براي يک قزلآلا درستش اين است که در آبگيري اسير شود که آخر تابستان خشک ميشود، يا اينکه در چنگال پرنده يا در پنجهي جانوري گير بيفتد. بله، حتي براي يک قزلآلا درستش اين است که بر اثر آلودگي بميرد، توي رودخانهاي مملو از فضولات مهلک انساني. قزلآلاهايي هم هستند که بر اثر کهولت سن ميميرند و بعد ريشهاي سفيدشان سمت دريا روانه ميشود. همهي اينها جزء روال طبيعي مرگ است، اما اين که يک قزلآلا بر اثر نوشيدن يک جرعه شراب بميرد، اين قضيه فرق دارد.» او در اين کتاب براي صيد ماهي قزلآلا به نهري سر ميزند که مثل رديفي از 12845 تا باجه تلفن هستند و سقفهاي بلند ويکتوريايي دارند و همهي درهاشان کنده و پشت باجهها درب و داغان شدهاند و ميتوان در آنجا ماهيهاي پانزده تا بيست و پنج سانتي گرفت که مخصوص مکالمات شهري هستند و گاهي هم ماهيهاي سي سانتي، براي مکالمات راه دور. در قسمتي ديگر از کتاب او به "اوراق فروشي کليولند" ميرود و با تابلويي روبرو ميشود که روي آن نوشتهاند: «جويبار قزلآلاي مستعمل براي فروش، ببينيد و حالش را ببريد»
جويبارهايي که هر سي سانت آن به قيمت شش دلار و نيم به فروش ميرسد و البته به ازاي سه متر جويبار خريداري شده ميتوان حشرههاي مجاني هم گرفت. در آنجا ميتوان درخت، گل، پرنده، علف، سرخس و حتي گوزنهاي کنار جويبار را هم خريد و آنها را به ديگران کادو داد.
با همهي اين اوصاف شخصيتهاي کتاب اگر چه در کنار هم هستند اما همه تنها و غريباند
شخصيت اصلي کتاب که هيچگاه نامي از او نميشنويم (و البته به نظر ميرسد که او همان "ريچارد براتيگان" باشد) گاهي با دوستانش براي صيد ماهي به نقاط مختلف ميرود اما در تمامي آن لحظات او نه با آنها که تنهاست و در تنهايي خود مشغول صيد ماهي ميشود.
هر چه هست نثر خاص "براتيگان" بيانگر ناکاميها و سختيهايي است که او در زندگي خود به آن مبتلا بوده است. ناکاميهايي که از بدو تولد با او همراه بود و شايد همين امر باعث شد که در 25 اکتبر 1984 در حالي که «رو به دريا و پشت پنجره ايستاده بود» با يک اسلحهي کمري به زندگي خود پايان دهد.
گر چه او با اين کار به زندگي خود پايان داد اما دنيايي که او آن را درکتابهايش خلق کرده است زنده خواهد ماند و همچنان مشتاقان دنياي ادبيات را به خود ميخواند.
نويسنده: امير مقيمي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید