بعضي از آدمها سعي مي کنند که دزدي را کاري زشت و ناپسند جلوه دهند. البته کاش فقط سعي مي کردند؛ عده اي واقعا باورشان شده که امرار معاش از طريق دزدي کاري ناشايست است. نگاه اين قبيل آدمها به يک دزد يا سارق، شبيه نگاه يک فرد خلافکار است. اينها حتي نسبت به رشوه و اختلاس هم نظر مثبتي ندارند و اگر زماني در معرض داد و ستد رشوه يا انجام اختلاس قرار بگيرند، به انحاي مختلف سعي مي کنند که اسم ديگري روي آن بگذارند و از زير بار مسئوليت شانه خالي کنند، از ترس اينکه مبادا مورد سرزنش ديگران واقع شوند يا وجدان درد بگيرند.
- سلام جانم!
البته همه ي اين افراد هم مقصر نيستند يا الزاما سؤ نيت ندارند. جو جامعه و افکار عمومي به قدري مسموم شده که همه ي مردم به راحتي نمي توانند درست و غلط و ناحق را از هم تشخيص بدهند.
ـ سلام جانم!
ممکن است بپرسيد که اين ديدگاه غلط چطور پديد آمده و اين جو چگونه مسموم شده؟ آفرين! سؤال بسيار خوبي است. من معتقدم به سؤال خوب بايد پاسخ گفت؛ حتي اگر پرسيده نشده باشد و اصولا هنر، پاسخ گفتن به سؤالات نپرسيده است، نه سؤالات پرسيده .
ـ سلام عزيزم!
ضمنا از دوستان عزيز خواهش مي کنم که قبل از ورود به مجلس، همان بيرون در، سلام کنند که حواس بقيه دچار صدمه نشود.
بله، سؤال اين بود که اين نگاه منفي و نادرست نسبت به دزدي چگونه در جامعه رايج شده؟ يا به عبارت دقيقتر، چه کساني دزدي را بدنام کرده اند يا باعث به وجود آمدن نگاه منفي نسبت به دزدي در جامعه شده اند. پاسخ من در يک جمله اين است: «کساني که عرضه و شهامت دزدي ندارند، سعي ميکنند که دزدي را عملي خلاف جلوه بدهند و چهره ي دزدان شريف و زحمتکش را مخدوش و مغشوش کنند وگرنه کسي که طعم شيرين سرقت را چشيده باشد، محال است که نسبت به اين حرفه خيانت کند و زبان به دروغ،خدعه و خيانت بگشايد.» البته همين جا يک نکته هم اضافه کنم ـ چون جاي ديگر نمي توانم اضافه کنم ـ که در شغل دزدي هم مثل هر حرفه ي ديگري آدم خوب و بد وجود دارد و به خاطر وجود چند خلافکار در اين کسوت، نبايد اصل آن را زير سؤال برد.به عنوان مثال، راستي و صداقت يکي از اصول و قواعد اين حرفه است. کسي که اهل دروغ و خيانت و پشت هم اندازي است، غلط مي کند که خودش را دزد يا سارق جا بزند و اين کسوت را بدنام کند.
ـ سلام جانم!
راستش از زماني که من وارد جمع مهربان و صميمي شما شدم، دوستان متعددي درباره ي رمز موفقيتم از من سؤال مي کردند و من قول دادم که در اولين سخنراني عمومي پرده از اين راز بردارم و رمز موفقيتم را بازگوکنم. فکر مي کنم که اکنون زمان تاريخي آن فرا رسيده و چه بسا کمي هم از آن گذشته باشد. من در اينجا با صداي بلند اعلام مي کنم که تمام موفقيتم را مرهون دزدي و صداقتم هستم. به هر جا رسيده ام، از سرقت و راستي رسيده ام. باور اين مطلب براي همه کس آسان نيست که من يک زماني هيچ نداشتم جز "دست کج و زبان راست" و همين 2بال پرواز سبب شد که توانستم در کوتاهترين زمان ممکن به همه چيز برسم.با مدرک ديپلم به عنوان يک کارمند ساده در اداره استخدام شدم. همان روز اول رفتم سراغ رئيس و بدون هيچ صغري و کبري و مقدمه اي گفتم: «آقاي رئيس! اگر يک وقت نياز به دزدي و سرقت داشتيد، من در خدمتم. کاري که بالاخره کم و بيش از من بر مي آيد». آقاي رئيس با خنده يا شايد هم با پوزخند گفت:
- خب! ديگر چه هنري داري؟
گفتم:
- هيچ.
پرسيد: قبلا چه کار مي کردي؟
گفتم: دزدي!
پرسيد: پس چرا استخدام شدي؟
گفتم: دزدي!
گفت: از صفات خوبت بگو.
گفتم: دزدي!
و يادم آمد که اضافه کنم که ضمنا تنهاخوري در مرامم نيست، با خيانت ميانه اي ندارم، از دروغ متنفرم و معتقدم که دزد بيمرام به لعنت خدا نميارزد. به خاطر گفتن اين حرفها از همه ي همکارانم شماتت شنيدم. توهين، تحقير، تمسخر و سرزنش، کمترين عکس العملهايي بود که دوستانم از خودشان نشان دادند.پيشبيني همه ي همکاران، بدون استثنا اين بود که حکم اخراجم را فرداي آن روز پيش از ورود به اداره دريافت مي کنم.من هم البته اينطور نبود که منتظر حکم اخراج نباشم ولي اعتقادم وجوابم به آنها اين بود که اخراج و بيکاري به مراتب بهتر است از کار کردن و حقوق گرفتن بدون راستي و صداقت.4-3 روز گذشت و هيچ خبري از حکم اخراج نشد. روز پنجم که رئيس مرا به اتاقش احضار کرد، همکاران از چشم انتظاري درآمدند و تا برگردم، پولي هم براي خريد خرما جمع کردند.اما رئيس بر خلاف انتظار خودم و بقيه، نه تنها حرفي از اخراج نزد که حسابي تحويلم گرفت و صداقتم را مورد تشويق قرار داد و مديريت دفترش را به من سپرد. البته از من قول گرفت که از آن لحظه به بعد، "صداقت من" بين خودمان 2 نفر باقي بماند و تحت هيچ شرايطي درز نکند و تاکيد کرد که اگر ديگران از سرمايه هاي منحصر به فرد من، يعني هنر دزدي و صداقت مطلع شوند، دشمني و حسادتشان تحريک مي شود و نمي گذارند که آب خوش از گلويم پايين برود. لابد مي پرسيد که پس چرا الان دارم به افشاي آن راز مي پردازم و سرمايه هاي وجودي ام را پيش شما رو مي کنم سؤال بسيار خوبي است اما الان وقت پاسخ دادن به آن نيست. در پايان سخراني ام پاسخ اين سؤال را مي فهميد ضمنا به پزشکان محترم خير مقدم عرض مي کنم و از دوستان خوبم خواهش مي کنم که جمعتر بنشينند و براي عزيزان تازه وارد جا بازکنند.از اينکه مي بينم بيشتر پزشکان عزيز قدم رنجه فرموده اند و به مجلس ماتشريف آورده اند، اصلا تعجب نمي کنم چون به هر حال، سخنان من براي همه ي اقشار درهمه ي سطوح مفيد فايده است.اصولا همه ي ما در هر سطحي از سن، دانش، علم و تجربه هم که باشيم از آموختن بي نياز نيستيم. حرفهاي اين حقير سراپا تقصير، يک نکته ظريف درباره ي کسب درآمد و ازدياد ثروت شکار کند که در هيچ دانشگاه، بيمارستان، مطب وسميناري دستگيرش نشود.بگذريم. از بحث اصلي دور نيفتيم. به کجا رسيده بوديم! آهان! به رياست دفتر رئيس اداره.مشارکت و همکاري من و رئيس به سرعت روي روال افتاد؛ يعني هنر من که کشف مسيرهاي مطمئن سرقت و اختلاس بود، با قدرت وارتباطات رئيس پيوند خورد و راه 100 ساله در طول يک سال طي شد. يعني چي شد؟من به خانه، زندگي و ماشين رسيدم و رئيس به خيلي چيزهاي ديگر؛ در حالي که همه ي کارمندان و همکاران سابق من همچنان هشتشان در گروي نهشان بود و بزرگترين دغدغه شان پرداخت اجاره خانه و رساندن حقوق شندرغاز تا ته برج.تکرار مي کنم؛ درعرض يک سال من از طريق هنر دزدي، صاحب همه چيز شدم، در حالي که همکاران بيعرضه ي من همچنان لنگ اجاره خانه و مايحتاج اوليه شان بودند.حالا شما نه، يک آدم عاقل، هر کسي که اين 2 مسير را با هم مقايسه کند، مي تواند بگويد که آنها درست عمل کرده اند ولي من به راه خطا رفته ام؟ اگر واقعا دزدي کار زشت و ناپسندي بود. پس چطور باعث رشد، ترقي و موفقيت من شد؟ و در کمترين زمان و بدون تحمل کمترين رنج و زحمت مرا به جايي رساند که ديگران حتي بعد از سالها رنج و تلاش هم به آن نرسيدند؟!به نظر شما، آدم بايد مغز چه حيواني را خورده باشد که اين راه راحت وميانبر را رها کند و تن به مسيرهايي بدهد که هم سخت است، هم طولاني هم نامطمئن!؟فقط به اين دليل که مردم برداشت غلطي از دزدي دارند و آن را کاري زشت و ناپسند مي شمارند.حالا مي خواهم از شما يک سؤال بپرسم توقع دارم که به اين سؤال با دقت گوش کنيد و با هوشمندي جواب بدهيد.اصلا يک کاري مي کنيم؛ سؤال را در قالب مسابقه مي پرسم و به جواب درست جايزه مي دهم. سؤال اين است که آيا هيچ کدام از شما مي تواند ثابت کند، نه، ثابت نه، ادعا کند که حرفه و هنر من ـ يعني دزدي ـ کاري ناپسند است و ناتواني و بي عرضگي و دست و پا چلفتي بودن هنر است!؟ در فقر و فلاکت دست و پازدن و خجالت زن و بچه و صاحبخانه را کشيدن کار خوبي است يا در کمال شهامت و عزت، دزدي کردن و زير بار منت کسي نرفتن و نوکر و آقاي خود بودن، کار بدي!؟من توقع زيادي از شما ندارم؛ فقط کافي است که يک نفر از دوستان انديشمند و فرهيخته دستش را بلند کند و حتي شده با ضعيفترين و آبکيترين استدلال ممکن، راه و رسم مرا محکوم و روش همکاران سابقم را تاييد کند ... و ... جايزه بگيرد؛ جايزهاي نفيس وارزشمند.مي بينم که همه شما، حتي پزشکان ارجمند سکوت کرده ايد! اين سکوت شما نشان مي دهد که عقلهاي سليم و وجدانهاي پاک هرگز حاضر نيستند دزدي و اختلاس را کاري زشت و ناپسند بشمارند و بي عرضگي و ناتواني را تحسين و ستايش کنند؟!البته رمز موفقيت من فقط در انتخاب راه درست نبود؛ آنچه رسيدن به هدف را در اين مسير درست تضمين مي کرد، صداقت و پشکار بود که لازمه رسيدن به هر هدف والا و ارجمندي است ودرباره ي پشتکار بايد عرض کنم که سخت ترين شرايط و دردناکترين اتفاقات هم نتوانست خللي در عزم و اراده ي من وارد کند يا حتي از سرعت و شتابم در اين مسيربکاهد.وقتي پسر نوجوانم درس و مدرسه را رها کرد و پا به وادي اعتياد گذاشت،بعضي از دوستان و آشنايان نزديک سعي کردند که ارتباطي بين حرفه من با اين مسائل پيدا کنند؛ مثلا چنين وانمود کنند که درآمد حاصل از دزدي و اختلاس ناپاک است واحيانا درآمد ناپاک ممکن است باعث بروز اين مسائل شده باشد ولي من نه تنها تحت تاثير اين جوسازي قرار نگرفتم که هزينه ها ميليوني اين اشتغال پسرم را هم هر ماه باجان و دل پرداخت کردم و اگر بي اطلاعي از فوت و فن اين کار يا گيرم افراط وزياده روي باعث مرگ زودرس او نمي شد تا همين امروز هم براي پرداخت هزينه هايش مضايقه نمي کردم.در عرصه تلاش و پشتکار و استقامت، اگر بخواهم فقط به ذکرعناوين افتخاراتم اکتفا کنم، بايد چندين جلسه مفصل وقت شما را بگيرم؛ مضاف بر اينکه شخصا تعريف از خود را هم نمي پسندم. اما از آنجا که همه عزيزان، اهل فضل و کمال هستند و ظريف و نکته دان، فقط اشاره اي مي کنم و مي گذرم.
به قول شاعر« در خانه اگر کس است يک [ضربه] بس است».
هر کدام از شما در طول زندگي مطمئنا با افراد زيادي مواجه بوده ايد که دم از استقامت و پايمردي ميزده اند؛ آنقدر که حرف وادعايشان جامه آسمان را پاره مي کرده ولي همان آدمها در عمل وقتي پاي ناموس به ميان آمده، بلافاصله جا زده اند و عقب نشسته اند و همه ادعاهايشان را فراموش کرده اند.سربسته و اشاره وار بگويم که من از همه چيز خودم گذاشتم اما در حرکت وتلاش و فعاليتم کمترين ترديد و تعللي نکردم.و اما صداقت؛ من با کمال افتخار مي توانم قسم بخورم که در تمام اين سالها که به شغل شريف دزدي مشغول بودم، کمترين و کوچکترين خيانتي نسبت به همکارانم و رؤسايم روا نداشتم. طبيعي است که اين راستي و درستي و صداقت از چشم مسؤولان بالا دست مخفي نمي ماند و باعث رشد و ترقي سيستماتيک انسان مي شود اينکه من در کمترين زمان ممکن از کنار رئيسم عبور کردم و به رؤساي بالاتر پيوند خوردم، خداي نکرده از سر خيانت و نامردي نبود، به دليل اشتباهي بود که رئيس اولم مرتکب شد.من از آنجا که درباره ي سکرت نگه داشتن توانايي ام ـ يعني دزدي ـ اخلاقا نسبت به رئيسم متعهد شده بودم، هرگز از اين توافق و قرارمان تخطي نکرده و حتي در همان ابتداي کار که همکاران از اخراج نشدنم و دعوت شدنم به همکاري متعجب شده بودند، در مقابل سؤال و کنجکاوي آنان چنين وانمود کردم که به دليل سپردن تعهد براي حفظ صداقت و امانت، مجاز به ادامه ي همکاري شده ام؛ که دروغ هم نبود.اما از آن طرف، چون رئيس درباره ي سکرت نگه داشتن هنر من قول وتعهدي نداده بود، مرا به رئيس بالاترش معرفي کرد و هنر و توانايي مرا برايش توضيح داد.و همين سبب شد که من توسط رئيس بالاتر به همکاري دعوت شوم و رئيس قبلي راتقريبا پشت سر بگذارم .اينکه رؤساي بالاتر هم براي انجام امور مربوط به دزدي و اختلاس نيازمند افرادي امين و کاربلد بودند، چيزي نبود که من طراحي کرده باشم يا نقشه اش را کشيده باشم .آنها از من تقاضاي کمک کردند و من هم تقاضايشان را اجابت کردم. خوب بود رويشان را زمين مي زدم و تقاضايشان را اجابت نميکردم؟ !خوشبختانه رئيس قبلي هم شرايط مرا درک مي کرد و از من دلخور نشد؛ به خصوص که هم بهره اش را از مسيرهاي هموار شده قبلي مي برد و هم رؤساي بالاتر محبتشان را از او دريغ نمي کردند . به عنوان نمونه، خود من تدريجا تبديل به رئيس بالاتر شدم و چند رده با آن رئيس اوليه خود فاصله گرفتم، هرگز او را به عنوان اولين مشوق و حامي خود فراموش نکردم و متناسب با استعداد و قابليت ايشان، بستر رشد و ترقي را برايش فراهم ساختم.مي بينم که بعضي از دوستان دل نمي دهند و دقت نمي کنند. اگر پاهايتان خسته شد، اشکالي ندارد که چند قدمي راه برويد و دوباره بنشينيد ولي حواس بقيه را پرت نکنيد.فرد فردتان سعي کنيد که کلمه به کلمه اين عرايض ارزشمند مرا به خاطربسپاريد . اين حرفها قصه نيست، خاطره نيست، درس است. شما که اميدهاي آينده محسوب مي شويد، اگر امروز اين درسها را نياموزيد، فردا در اداره امور در مي مانيد و براي انجام کارهاي بزرگ احساس عجز مي کنيد .درس و علم و دانش چيزي نيست که از نشستن بر نيمکت دانشگاه به دست بيايد .بهترين و بزرگترين درس همين است که شما عصاره تجربيات ديگران را بشنويد و استفاده کنيد. چيزي که مدرسه و دانشگاه به شما مي دهد،واقعيت نيست ولي تجربيات آدمها کاملا واقعي است .در مدرسه از همان روزهاي اول سعي کردند به ما القا کنند که علم از ثروت بهتر است، در حالي که عملا اين طور نيست. شما با مال و ثروت مي توانيد به علم و دانش، به خصوص مدارک تحصيلي بالا دست پيدا کنيد ولي با علم و دانش خالي، دور از جانتان هيچ غلطي نمي توانيد بکنيد.شما فکرمي کنيد که من اين مدارک عاليه تحصيلي ام را از درس و کلاس و نيمکت و دانشگاه به دست آورده ام؟!
اينکه هنر نيست. هر منگولي با درست خواندن مي تواند مدرک دانشگاهي بگيرد. حساب کنيد که در هر سال، چند هزار نفر بي مدرک وارد دانشگاه مي شوند و از در ديگر با مدرک خارج مي شوند. اگر کار مهم يا دشواري بود، اين همه آدم از عهده اش بر مي آمدند؟!اساسا وجود روحيه راحت طلبي در ما انسانها سبب مي شود که پيوسته خودمان را گول بزنيم و کارهاي آسان و پيش پا افتاده را دشوار و مهم جلوه دهيم.يک سؤال از شما مي پرسم؛ اگر قرار بود که من از طريق درس خواندن مدرک دکتري بگيرم، در چند رشته مي توانستم درس بخوانم و چند مدرک مي توانستم داشته باشم؟همه شما خوب مي دانيد که هر عددي بالاتر از يک، غيرمنطقي و اغراق است ولي من عدد 2 را هم با اغماض مي پذيرم .اخذ مدرک دکتري در 2 رشته کجا و 29 مدرک دکتراي افتخاري در رشته هاي مختلف و متنوع کجا؟ واقعا اگر من آن پول بي حساب را نمي داشتم و به هر دانشگاهي يک قطعه زمين يا ساختمان اهدا نمي کردم، موفق به اخذ اين همه مدارک عاليه مي شدم؟!
مضاف بر اينکه اصولا ارزش مدرک دکتري به اين است که به آدم تقديم شود، نه اينکه آدم با هزار زجر و زحمت و منت دنبال گرفتن آن باشد.خب، اين هم پاسخ دوستاني که درباره ي مدرک تحصيلي من اظهار کنجکاوي مي کردند.خلاصه اينکه اگر توان و قابليت و استعداد من در هنر دزدي نبود، مدرک تحصيلي من هنوز همچنان همان ديپلم ناقص و نصفه و نيمه بود.البته توجه داشته باشيد که غرض من از برگزاري اين جلسات، ارضاي حس کنجکاوي شما نيست. هدف من ارتقاي سطح علمي شماست براي اينکه در آينده نزديک بتوانيم با کمک هم اداره ي امور کشورا را بر عهده بگيريم .ضمنا شما دوست عزيز! تشريف بياوريد پايين و سرجاي خودتان بنشينيد. بعد از پايان جلسه، من خودم به شما براي کندن ميوه از درخت کمک مي کنم . گذاشتن پا روي شانه بغل دستي اصولا کار درستي نيست؛ حتي اگر دست آدم به ميوه ي مورد نظرش نرسد .سؤال شما را هم فراموش نکرده ام آقاي دکتر! دستتان را بيندازيد که خسته نشود. هم شما و هم بقيه همکاران در همين جلسه و تا پايان عرايضم به پاسخ سؤالتان مي رسيد و مطمئنم که ضرورت شنيدن اين مقدمات را براي رسيدن به پاسخ سؤالتان تاييد مي کنيد .تا همينجا هم يقينا درباره ي شخصيت و ديدگاههاي من به نکات تازه اي رسيده ايد که پيش از آن، تصورش را هم نمي کرديد .بعد از اين مقدمات، حداقل متوجه شديد که نه آنچه در رسانه ها و مطبوعات عنوان شده صحت دارد و نه از آنچه در پرونده پزشکي من آمده متوجه شديد که چرا من ترجيح مي دهم همکاران فردايم را از ميان دوستان امروزم انتخاب کنم و يک مثقال راستي و صداقت اين عزيزان را با خروارها دانش و توان و تجربه ديگران عوض نکنم .هدف من از تکثير عنوان سخراني ام، يعني همين «دست کج، زبان راست» و چسباندن آن بر در و ديوار و شيشه ها اين نبود که دوستان را با يک عنوان جذاب پاي سخراني ام بکشانم؛ هدفم اين بود که اولا خودم و ديدگاه هايم را در کمال روشني و صراحت بشناسانم و ثانيا تفاوت ميان نگاه و عملکرد خودم با ديگران را تبيين کنم .اختلاف ميان من و رقبا ـ يعني کساني که بستري شدن داوطلبانه در بيمارستان رواني را به من تحميل کرده اند ـ اختلاف اساسي و بنيادي نيست. اختلاف نظر ما بيشتر به شکل و ظاهر مسأله مربوط مي شود تا عمق و اساس آن به تعبير دقيقتر، اين طور نيست که آنها دزد نباشند يا با دزدي مخالف باشند؛آنها هم مثل بقيه دزدي مي کنند؛ چيزي که بر نمي تابند، اقرار و اعتراف به دزدي است.کاش مشکل آنها فقط همين بود. دزدان زيادي در طول تاريخ بوده اند که جرأت و شهامت دفاع از حرفه خود را نداشته اند يا مسؤوليت اعمال خود را بر عهده نميگرفته اند.ديدگاه يا بهتر بگويم روش دار و دسته ي رقيب اين است که درست همزمان با انجام سرقت، در مذمت هرگونه سرقت و اختلاس داد سخن مي دهند و همه ي شاخه هاي اين هنر را زير سؤال مي برند؛ اين به نظر من خيلي نامردي است که آدم يک دستش در جيب مردم باشد و دست ديگرش را با شدت و حدت تکان بدهد و با سخرانيهاي آتشين، حرفه ي دزدي را محکوم کند و براي همپالگيهاي خود خط و نشان بکشد .البته من يقين دارم که بار کج به منزل نمي رسد و دست اين جماعت به زودي رو مي شود. من زنده، شما هم زنده، به زودي خواهيم ديد که مردم به دورويي و ناراستي اين افراد پي خواهند برد و آنان را از مسند قدرت به زير خواهند کشيد .يکي از دوستان کتابخوان من در يک کتابي خوانده بود که: «عده اي از مردم را براي مدتي مي توان فريب داد ولي همه ي مردم را براي هميشه نمي توان ».کساني که اکنون بر مسند قدرت نشسته اند و اموالم را که محصول سالها تلاش و دزدي صادقانه است، مصادره کرده اند و به من تهمت جنون و ديوانگي زده اند و مرا در اين تيمارستان محبوس کرده اند، به زودي تاوان اين ستمها و نامرديهايشان را پس خواهند داد. به قول يکي از کاميونداران گمنام واهل دل:«ديدي که خون ناحق پروانه، شمع را/چندان امان نداد که شب را سحر کند».
سيد مهدي شجاعي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید