تدبير ش 48
معيار بسيج: بصيرت و ايمان
بسيج نه به پول وابسته است، نه به عنوان و جاه و جلال وابسته است، نه به دستور از بالا وابسته است. معيار بسيج، بصيرت است و ايمان. ايمان از دل او ميجوشد، او را به كار وادار ميكند؛ بصيرت هم به او تفهيم ميكند كه چگونه حركت كند، معيارها را چگونه تشخيص بدهد، راه را چگونه طي كند. اين معناي بسيجي است.2 2 . 04/09/88 بيانات در ديدار جمع كثيري از بسيجيان كشور
بسيج، استثناء و حادثهاي بينظير مخصوص انقلاب اسلامي
هفتة بسيج هم يك مقطع مهم است؛ يك يادبود بزرگ است. خوب؛ هفتههاي زيادي را اعلام كردند، داريم در طول سال؛ اما اين يكي، يك امتيازات استثنايي دارد؛ چرا؟ چون خود بسيج يك استثناء است؛ يك حادثة بينظير است. ايني كه در يك كشور، از يك حقيقت، از يك نظام، مردم با همة وجود خودشان، با بهترين عناصرشان، با مؤمنترين انسانهايشان دفاع كنند و حد و مرزي در عرصههاي مختلف جهاد و دفاع نشناسند، در جاي ديگري من سراغ ندارم؛ لااقل در اين دنياي نزديك به زمان خودمان - كه دنياي انقلابها و تحولها و نظامهاي گوناگون بوده - بنده چنين چيزي را سراغ ندارم؛ اين مخصوص انقلاب ماست؛ و اين دل نوراني امام بزرگوار ما بود كه به اين حقيقت دست يافت؛ و به الهام الهي و به كمك الهي اين را تحقق بخشيد و زمينة عظيمِ دلهاي منور مردم مؤمن، يك چنين محصولي را به انقلاب داد. بسيج اين است.2 2 . 04/09/88 بيانات در ديدار جمع كثيري از بسيجيان كشور
سرّ مخالفتهاي دشمن با بسيج
هيچ تشكل ديگري قابل مقايسة با مجموعة بسيج نيست. اين شكل سازمانيابي بسيجي هم ديگر قابل تكرار نيست، قابل تقليد نيست؛ اين مخصوص خود بسيج است، خصوصيت هم متعلق به بسيج است. نشناختن اين، ظلم است به بسيج. و وقتي انسان حقيقت بسيج را ميداند، آن وقت ميفهمد سرّ مخالفتها و دشمنيها و عنادهايي كه هدايت ميشود از طرف دشمنان انقلاب و دشمنان كشور و دشمنان نظام به سوي بسيج؛ علت اين دشمنيها را انسان ميفهمد. قلههاي بلند، بيشتر آماج قرار ميگيرند. نشانهاي برجسته، زودتر مورد توجه واقع ميشوند و آماج دشمني قرار ميگيرند.
دشمنان ميدانند كه حضور بسيجي، واقعيت بسيج در كشور و در ميان ملت ايران چقدر اهميت دارد؛ لذا همت ميگمارند بر اينكه اين حقيقت مؤثر و كارآمد و نافذ را مورد تهاجم قرار بدهند. البته اين مظلوميت است. مظلوميت، مطلقاً به معناي ضعف نيست. قويترين انسانهاي دنيا هم مظلوم واقع شدند. اميرالمؤمنين نيرومندترين انسان دورانهاي گوناگون است و مظلومترين انسانها هم هست. انقلاب ما و نظام جمهوري اسلامي جزو مقتدرترين و نافذترين پديدههاي دوران معاصر است، اما مظلوم هم هست. شخص امام بزرگوارمان - يك انسان مقتدر و قوي كه ميتوانست دنيا را تكان بدهد و تكان داد - جزو مظلومترين انسانهاي زمان خودش بود. بنابراين مظلوميت منافات ندارد با اقتدار.2 2 . 04/09/88 بيانات در ديدار جمع كثيري از بسيجيان كشور
ضرورت تقويت و تعميق اثرگذاري بسيج توسط بسيجيان
بسيج مظلوم است، ولي مقتدر است، نافذ است، اثرگذار است؛ اين اثرگذاري باقي خواهد ماند و بايد اين را روزبهروز خود عناصر بسيجي و مجموعههاي بسيجي تقويت و عميقتر كنند. تا بسيج هست، نظام اسلامي و جمهوري اسلامي از سوي دشمنان تهديد نخواهد شد؛ اين يك ركن اساسي است. در قضاياي مختلف هم بسيج كارآمدي خود را كاملاً نشان داده است.2 2 . 04/09/88 بيانات در ديدار جمع كثيري از بسيجيان كشور
جوانان بسيجي بايد ايمان، بصيرت، انگيزه و رعايت موازين را با هم ملاحظه كنند
كساني كه مصالح كشور را ميخواهند، مايلند حقايق را غالب كنند، من توصيهام به آنها اين است كه از اين اختلافات جزئي و غير اصولي صرف نظر كنند. شايعهسازي و شايعهپراكني درست نيست. انسان ميبيند صريحاً و علناً به مسئولين كشور... تهمت ميزنند، نسبت به اينها شايعهسازي ميكنند؛ ... مسئولين كشور كساني هستند كه زمام يك كاري به اينها سپرده است؛ مردم بايد به اينها اعتماد داشته باشند، حسن ظن داشته باشند. نبايد شايعهپراكني كرد؛ دشمن اين را ميخواهد. دشمن ميخواهد شايعهپراكني كند؛ ميخواهد دلها را نسبت به يكديگر، نسبت به مسئولين بدبين كند. ... اين ترديدافكنيها خيلي مضر است؛ دشمن اين را ميخواهد. جوانان بسيجي بايد ايمان را، بصيرت را، انگيزه را، رعايت موازين و معيارها را، اينها همه را با هم ملاحظه كنند.2 2 . 04/09/88 بيانات در ديدار جمع كثيري از بسيجيان كشور
تدبير ش55
نامگذاري روز شهادت شهيد چمران به نام «بسيج اساتيد»
پيشنهادي ... كه دربارة نامگذاري روز شهادت شهيد چمران به نام روز «بسيج اساتيد» و «اساتيد بسيجي» ذكر شد، به نظرم پيشنهاد معنيدار و پرمغزي است. مرحوم شهيد چمران حقاً يك نمونه و مظهري بود از آن چيزي كه انسان دوست ميدارد تربيت جوانان ما و دانشگاهيان ما به آن سمت حركت بكند.1 1. 02/04/89 بيانات در ديدار اعضاي بسيجي هيئت علمي دانشگاهها
شهيد چمران، دانشمند بسيجي تمام عيار
حق اين شهيد عزيز [شهيد چمران] ايجاب ميكند كه چند كلمهاي دربارة شهيد چمران صحبت كنيم. اولاً اين شهيد يك دانشمند بود؛ يك فرد برجسته و بسيار خوشاستعداد بود. خود ايشان براي من تعريف ميكرد كه: در آن دانشگاهي كه در كشور ايالات متحدة آمريكا مشغول درسهاي سطوح عالي بوده - آنطور كه به ذهنم هست ايشان يكي از دو نفرِ برترينِ آن دانشگاه و آن بخش و آن رشته محسوب ميشده - تعريف ميكرد برخورد اساتيد را با خودش و پيشرفتش در كارهاي علمي را. يك دانشمند تمامعيار بود. آن وقت سطح ايمان عاشقانة اين دانشمند آنچنان بود كه نام و نان و مقام و عنوان و آيندة دنيايي به ظاهر عاقلانه را رها كرد و رفت در كنار جناب امام موسي صدر در لبنان و مشغول فعاليتهاي جهادي شد؛ آن هم در برههاي كه لبنان يكي از تلخترين و خطرناكترين دورانهاي حيات خودش را ميگذرانيد. ... رفت آنجا و تفنگ دستش گرفت. بعد معلوم شد كه نگاه سياسي و فهم سياسي و آن چراغ مهشكنِ دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل يك مه غليظ، فضا را نامشخص ميكند؛ چراغ مهشكن لازم است كه همان بصيرت است. آنجا جنگيد؛ بعد كه انقلاب پيروز شد، خودش را رساند اينجا.
از اول انقلاب هم در عرصههاي حساس حضور داشت. رفت كردستان و در جنگهايي كه در آنجا بود حضور فعال داشت؛ بعد آمد تهران و وزير دفاع شد؛ بعد كه جنگ شروع شد، وزارت و بقية مناصب دولتي و مقامات را كنار گذاشت و آمد اهواز، جنگيد و ايستاد تا در 31 خرداد سال 60 به شهادت رسيد. يعني براي او مقام ارزش نداشت، دنيا ارزش نداشت، جلوههاي زندگي ارزش نداشت.
اينجور هم نبود كه يك آدم خشكي باشد كه لذات زندگي را نفهمد؛ بعكس، بسيار لطيف بود، خوشذوق بود، عكاس درجة يك بود - خودش به من ميگفت من هزارها عكس گرفتهام، اما خودم توي اين عكسها نيستم؛ چون هميشه من عكاس بودهام - هنرمند بود. دل باصفايي داشت؛ عرفان نظري نخوانده بود؛ شايد در هيچ مسلك توحيدي و سلوك عملي هم پيش كسي آموزش نديده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.
انسان باانصافي بود. ... حضور براي او يك امر دائمي بود. ... هيچ نميگذاشت وقت فوت بشود. ببينيد، حضور اين است. يكي از خصوصيات خصلت بسيجي و جريان بسيجي، حضور است؛ غايب نبودن در آنجايي كه بايد در آنجا حاضر باشيم. اين يكي از اوّليترين خصوصيات بسيجي است.... دنيا و مقام برايش مهم نبود؛ نان و نام برايش مهم نبود؛ به نام كي تمام بشود، برايش اهميتي نداشت. باانصاف بود، بيرودربايستي بود، شجاع بود، سرسخت بود. در عين لطافت و رقت و نازكمزاجي شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ يك سرباز سختكوش بود.
من خودم ميديدم شليك آر.پي.جي را كه نيروهاي ما بلد نبودند، به آنها تعليم ميداد؛ چون آر.پي.جي جزو سلاحهاي سازماني ما نبود؛ نه داشتيم، نه بلد بوديم. او در لبنان ياد گرفته بود و به همان لهجة عربي آر.بي.جي هم ميگفت؛ ماها ميگفتيم: آر.پي.جي، او ميگفت: آر.بي.جي. او از آنجا بلد بود؛ يك مقدار هم از يك راههايي گير آورده بود؛ تعليم ميداد كه اينجوري آر.پي.جي را بايستي شليك كنيد. يعني در ميدان عمليات و در ميدان عمل يك مرد عملي بهطور كامل. حالا ببينيد دانشمند فيزيك پلاسماي در درجة عالي، در كنار شخصيت يك گروهبانِ تعليم دهندة عمليات نظامي، آن هم با آن احساسات رقيق، آن هم با آن ايمان قوي و با آن سرسختي، چه تركيبي ميشود. دانشمند بسيجي اين است؛ استاد بسيجي يك چنين نمونهاي است. اين نمونة كاملش است كه ما از نزديك مشاهده كرديم. در وجود يك چنين آدمي، ديگر تضاد بين سنت و مدرنيته حرف مفت است؛ تضاد بين ايمان و علم خندهآور است. اين تضادهاي قلابي و تضادهاي دروغين - كه به عنوان نظريه مطرح ميشود و عدهاي براي اينكه امتداد عملي آن برايشان مهم است دنبال ميكنند - اينها ديگر در وجود يك همچنين آدمي بيمعنا است. هم علم هست، هم ايمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اينكه گفتند:
با عقل آب عشق به يك جو نمرود بيچاره من كه ساخته از آب و آتشم
نه! او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنوي ايماني، با عشق هيچ منافاتي ندارد؛ بلكه خود پشتيبان آن عشق مقدس و پاكيزه است. 1 1. 02/04/89 بيانات در ديدار اعضاي بسيجي هيئت علمي دانشگاهها
«بسيج» ارتش بي ادعا براي مبارزه در همة زمانها، همة عرصهها و همة قشرها
بسيج يك حركت عجيب و بينظير بود كه در انقلاب اتفاق افتاد. اين هم برخاسته و سرچشمه گرفتة از آن سرچشمة حكمت الهياي بود كه خداي متعال در دل آن مرد بزرگ - آن امام بزرگوار - به وديعه گذاشته بود. امام حكيم بود؛ حكيم به معناي واقعي. ما گاهي تعبير حكيم را براي آدمهاي كوچك به كار ميبريم؛ لكن او به معناي واقعي كلمه حكيم بود. «و من يؤت الحكمة فقد اوتي خيرا كثيرا»؛ خداي متعال به او حكمت داده بود. از دل او يك حقايقي سرريز ميشد و سرازير ميشد؛ از جمله، همين مسئلة بسيج بود؛ كه امام از روز اول پيروزي يا حتي قُبيل پيروزي با كشاندن مردم به عرصه، با گذاشتن بار حركت به دوش مردم، با اعتماد به مردم، پاية بسيج را گذاشت. به مردم اعتماد كرد؛ مردم هم به خودشان اعتماد پيدا كردند؛ اعتماد به نفس پيدا كردند؛ اگر امام به مردم اعتماد نميكرد، مردم هم به خودشان اعتماد نميكردند. پاية بسيج همان جا گذاشته شد. در واقع سپاه پاسداران از بسيج روييد؛ جهادسازندگي از بسيج روييد؛ ولو سازمان بسيج يك سازمان مدوني مثل سالهاي بعد نبود، اما فرهنگ بسيج، حركت بسيج و حقيقت بسيج، منشأ خيرات عظيمي در كشور، در جامعة ما و در نظام اسلامي شد. بسيج يك چنين حقيقتي است. بسيج در واقع يك ارتش بيرنگِ بيادعاي همهگير در سطح كشور است؛ و اين ارتش براي مبارزة در همة عرصههاست؛ نه فقط در عرصة نظامي. عرصة نظامي يك گوشة محدودِ گاهگاهي است. هميشه كه جنگ پيش نميآيد.
عرصة حضور بسيج خيلي وسيعتر از عرصة نظامي است. ايني كه من بارها گفتم و تكرار ميكنم كه نبايد بسيج را يك نهاد نظامي به حساب آورد، تعارف نيست؛ بلكه حقيقت قضيه اين است. بسيج عرصة جهاد است، نه قتال. قتال يك گوشهاي از جهاد است. جهاد يعني حضور در ميدان با مجاهدت، با تلاش، با هدف و با ايمان؛ اين ميشود جهاد. لذا «جاهدوا بأموالكم و أنفسكم في سبيل اللَّه»؛ جهاد با نفس، جهاد با مال. جهاد با نفس كجاست؟ فقط به اين است كه توي ميدان جنگ برويم و جانمان را كف دست بگيريم؛ نه، يكي از انواع جهاد با نفس هم اين است كه شما شب تا صبح را روي يك پروژة تحقيقاتي صرف كنيد و گذر ساعات را نفهميد. جهاد با نفس اين است كه از تفريحتان بزنيد، از آسايش جسمانيتان بزنيد، از فلان كار پرپول و پردرآمد - به قول فرنگيها پولساز - بزنيد و تو اين محيط علمي و تحقيقي و پژوهشي صرف وقت كنيد تا يك حقيقت زندة علمي را به دست بياوريد و مثل دستة گل به جامعهتان تقديم كنيد؛ جهاد با نفس اين است. يك قسمت كوچكي هم جهاد با مال است.
پس عرصة بسيج يك عرصة عمومي است؛ نه مختص يك قشر است، نه مختص يك بخشي از بخشهاي جغرافيايي كشور است، نه مختص يك زماني دونِ زمان ديگري است؛ نه مختص يك عرصهاي دون عرصة ديگري است. در همة جاها، در همة مكانها، در همة زمانها، در همة عرصهها و در همة قشرها، اين وجود دارد. اين معناي بسيج است1. 1. 02/04/89 بيانات در ديدار اعضاي بسيجي هيئت علمي دانشگاهها
كار اساتيد بسيجي: حضور بجا، بهنگام، مخلصانه و مجاهدانه
شما تو دانشگاه ميخواهيد بسيجي باشيد. معلوم است كه چه كار بايد كرد. دانشگاه به چي احتياج دارد؟ كشور به چي احتياج دارد؟ چند سالي است ما بحث علم را پيش كشيديم؛ شما نگاه كنيد امروز بسياري از حسادتها و رقابتها و حسرتها و احساس عقبماندگيهاي دشمنان بينالمللي ما به خاطر پيشرفت علمي شماست. آنهايي كه امروز ملت ايران را تحسين ميكنند، به خاطر علمش او را تحسين ميكنند؛ آنهايي كه دشمني ميورزند بهخاطر علم اوست كه دشمني ميورزند. پيشرفت علمي شما يك چنين اثري دارد. ... در دانشگاه پرورش انسانِ در تراز شهيد چمران لازم است؛ اين را لازم داريم. خب پس استاد بسيجي ميداند در دانشگاه بايست چه كار كند؛ اين حضور دائم، اين حضور بجا و بهنگام، اين حضور مخلصانه و مجاهدانه براي استاد بسيجي به اين معناهاست كه گفته شد. 1 1 0 02/04/89 بيانات در ديدار اعضاي بسيجي هيئت علمي انشگاهها
ضرورت استكبارستيزي، ايستادگي قاطع در مقابل حركت كفر و نفاق و مرزبندي شفاف با دشمنان
آنچه كه مهم است فراموش نشود، اهداف و شاخصهاي اصلي است. اين را بارها گفتهايم و امروز هم يكي از اساتيد محترم، اينجا گفتند؛ استكبارستيزي؛ ايستادگي قاطع در مقابل حركت كفر و نفاق - نه فقط در كشور، بلكه در سطح جهان - مرزبندي شفاف با دشمنان انقلاب و دشمنان دين؛ اينها شاخص است. اگر كسي مرزبندي شفاف نميكند، قدرِ خودش را كاهش ميدهد؛ اگر گرايش پيدا ميكند، از دايره خارج ميشود. اينها آن مباني و آن خطوط اصلي است. حركت انقلاب، حركت روشني است، حركت رو به جلويي است و اين حركت انشاءاللَّه ادامه پيدا خواهد كرد.11. 02/04/89 بيانات در ديدار اعضاي بسيجي هيئت علمي دانشگاهها
فعاليتهايي را كه استاد بسيجي بايد انجام بدهد را شفاف كنيد
وجود اين مجموعه[بسيج اساتيد] براي نظام اسلامي يك نعمت است؛ يك نعمت بزرگ. اين همه استاد مؤمن، در هيچ كشوري از كشورهاي اسلامي - به طريق اولي غير اسلامي - وجود ندارد كه در كشور ما هست. استاد دانشگاه، دانشمند، متخصص، حرفهاي در رشتة خود و مؤمن به خدا و مؤمن به جهاد و مؤمن به راه خدا و اهداف الهي؛ آن هم با اين تعداد كثير و اين كميت. اين ديگر در دنيا بينظير است. اين هم از بركات امام بزرگوار است. اين را قدر بدانيد؛ اين را دودستي نگه داريد. اين را سامان بدهيد؛ اهدافش را مشخص كنيد؛ دقيق كنيد؛ فعاليتهايي را كه استاد بسيجي بايد انجام بدهد را شفاف كنيد و روشن كنيد؛ به معناي واقعي كلمه، فرماندهان اين عرصة عظيمِ جهاد فيسبيلاللَّه باشيد. كار بسيار مهمي است. ... پس در درجة اول توي دانشگاهها كار علمي، كار پژوهشي و تحقيقي، كار معنوي و ايماني، حاكم كردن روحية مجاهدت و جهاد بر همة فعاليتها، قلمهاي اصلياي است كه بايد وجود داشته باشد. و آنگاه سامان دادن به اين حركت. البته اعتقاد من اين است كه استاد متدينِ علاقهمند به كار براي كشور، در سطح كشور مختص به همين مجموعهاي كه در بسيج اساتيد حضور دارند، نيست؛ فراتر از اينهاست. بسياري هستند كارت بسيج هم ندارند، جزو مجموعة بسيج اساتيد هم نيستند، اما در معنا بسيجياند، در معنا متديناند، در معنا آمادهاند - البته سطح آمادگيها هميشه يكسان نيست؛ سطح ايمانها يكسان نيست؛ هميشه همينجور بوده، بعد از اين هم همينجور خواهد بود - اما داخل در مجموعهاند. بايد ساماندهي كرد؛ بايد نگاه عاقلانه و مدبرانه داشت؛ برنامهها را مشخص كرد؛ هدفها را مشخص كرد. كاري است كه بايد انجام بگيرد. اين بر مجموعة شماست.1 1. 02/04/89 بيانات در ديدار اعضاي بسيجي هيئت علمي دانشگاهها
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید