ترجيح پيامبر بر خود
لا يُؤمنُ عَبدٌ حتّي أكونَ أحَبَّ الَيهِ مِن نَفْسِهِ، وتَكونَ عِتْرَتي الَيهِ أعَزَّ مِن عِتْرَتِهِ، ويكونَ أهْلي أحَبَّ الَيهِ مِن أهْلِهِ، وتكونَ ذاتي أحَبَّ الَيهِ مِن ذاتِهِ.(2/972؛ علل الشرايع: 140)
هيچ بندهاي ايمان ندارد مگر آنكه مرا از خودش بيشتر دوست بدارد و خاندان مرا از خاندان خودش عزيزتر و خانواده مرا از خانواده خودش و جان مرا از جان خودش بيشتر دوست بدارد.
حقيقت ايمان
ليسَ الايمانُ بالتَّحَلّي ولا بالَّتمَنّي، ولكنَّ الايمانَ ما خَلَصَ في القلبِ وصَدّقَهُ الأعمالُ. (1/360؛ بحار: 69/72)
ايمان به ادعا و آرزو نيست، بلكه ايمان آن است كه در دل، خالص باشد وعمل آن را تصديق و تأييد كند.
مرحله هاي ايمان
الايمانُ مَعرِفةٌ بالقلبِ، وقَولٌ باللِّسانِ، وعَملٌ بالأرْكانِ.(1/360؛ كنزالعمال: 2)
ايمان، شناختن با دل است و گفتن با زبان و عمل با اركان بدن.
نشانه هاي ايمان
الايمانُ، الصَّبرُ والسَّماحةُ.(1/360؛ كنزالعمال: 57)
ايمان، شكيبايي و گذشت است.
لازمه ايمان
انّ لكلّ شيءٍ حقيقةً، وما بلَغَ عبدٌ حقيقةَ الايمانِ حتّي يَعلَمَ أنّ ما أصابَهُ لَم يكُنْ لِيُخْطِئَهُ وما أخْطأهُ لم يَكُن لِيُصيبَةُ.( 362/1؛ كنزالعمال: 12)
هر چيزي حقيقتي دارد. هيچ بندهاي به حقيقت ايمان نرسد مگر آن كه بداند آنچه به او رسيده نميتوانست نرسد (بايست مي رسيد) و آنچه به او نرسيده نمي توانست برسد.
ايمان حقيقي
لا يحق العَبد حَقيقَة الايمان حَتّي يغضبَ للَّهِ ويرضي للَّهِ، فاذا فَعَلَ ذلِكَ فَقَد استَحقّ حقيقةَ الايمانِ.(1/362؛ كنزالعمال: 99)
بنده به حقيقت ايمان نمي رسد مگر آن كه براي خدا به خشم آيد و براي خدا خشنود شود. پس، هرگاه چنين باشد سزامند ايمان حقيقي گشته است.
ايمان و خيرخواهي
لا يُؤمِنُ عبدٌ حتّي يُحِبَّ للنّاسِ ما يُحبُّ لِنفسهِ مِن الخَيرِ.(1/364؛كنزالعمال: 95)
هيچ بنده اي مؤمن نيست مگر آن كه هر خوبي را براي خود ميخواهد، براي مردم نيز بخواهد.
پيوستگي ايمان با عمل صالح
الايمان والعمل اخوان شريكان في قرن، لا يقبل الله احدهما الا بصاحبه. (364/1؛ كنزالعمال: 59)
ايمان و عمل [صالح]، دوبرادربسته به يك ريسمان اند؛ خداوند يكي را بدون ديگري نمي پذيرد.
اخلاص و دوري از حرام
مَن قالَ: «لا اله الّا اللَّهُ» مُخْلِصاً دَخلَ الجنّةَ. قِيلَ: وما اخلاصُها؟ قالَ: أنْ تَحْجِزَهُ عَن مَحارِمِ اللَّهِ.(1/368؛ كنزالعمال: 205)
هر كه از روياخلاص بگويد «معبودي جز اللَّه نيست» وارد بهشت شود. عرض شد: خالص كردن آن چگونه است ؟ فرمود: به اين كه آن را از حرامهاي خدا دور نگه داري.
سه ويژگي كمال ايمان
ثلاثةٌ مَن كُنَّ فيهِ يَسْتَكمِلُ ايمانُهُ: رجُلٌ لا يَخافُ في اللَّهِ لَوْمةَ لائمٍ، ولا يُرائي بشَيءٍ مِن عَمَلِهِ، واذا عَرَضَ علَيهِ أمْرانِ أحدُهُما للدُّنيا والآخَرُ للآخِرَةِ، اخْتارَ أمرَ الآخِرَةِ علي الدُّنيا.(1/370؛ كنزالعمال: 43247)
سه چيز است كه هر كه داشته باشد ايمانش كامل است: ... در راه خدا از سرزنش هيچ نكوهشگري نهراسد و در هيچ كار ريا و خودنمايي نكند و هرگاه دو چيز بر او عرضه شود كه يكي دنيايي است و ديگر آخرتي،كار آخرت را برگزيند.
شاخه هاي ايمان
الايمانُ بِضْعٌ وسَبعونَ شُعْبَةً، فأفْضَلُها قَولُ لا اله الّا اللَّهُ، وأدْناها اماطَةُ الأذي عَنِ الطَّريقِ، والحَياءُ شُعْبَةٌ مِن الايمانِ.(1/370؛ كنزالعمال: 52)
ايمان هفتاد و اندي شاخه است، برترين آنها گفته لا اله الا اللَّه است و كمترين آنها برداشتن چيزهاي آزارنده از سر راه مردم؛ و حيا شاخهاي از ايمان است.
تأثير گناهان بر ايمان
لا تَزالُ لا اله الّا اللَّهُ تَنْفَعُ مَن قالَها حتّي يَسْتَخِفَّ بها، والاسْتِخْفافُ بِحَقِّها أنْ يَظْهَرَ العملُ بالمَعاصي فلا يُنْكِروهُ ولا يُغَيِّروهُ.(1/370؛ كنزالعمال: 223)
كلمه لا اله الا اللَّه، همواره براي گوينده آن سودمند افتد مگر زماني كه آن را خوار شمارد و خفيف شمردن حقّ آن به اين است كه گناهكاري آشكار شود و آن را زشت نشمارند و در صدد از ميان بردن آن بر نيايند.
ايمان كامل
لا يَسْتَكمِلُ عبدٌ الايمانَ حتّي يُحِبَّ لأخيهِ ما يُحِبُّ لِنَفْسِهِ، وحتّي يَخافَ اللَّهَ في مِزاحِهِ وجِدِّهِ.(1/372؛ كنزالعمال: 106)
بنده به كمال ايمان نرسد تا آن كه آنچه براي خود دوست دارد، براي برادرش نيز دوست بدارد ودر شوخي و جدي از خدا بترسد.
به كمال رسيدن ايمان
لا يُكْمِلُ عبدٌ الايمانَ باللَّهِ حتّي يكونَ فيه خَمْسُ خِصالٍ: التّوكّلُ علي اللَّهِ، والتّفْويضُ الي اللَّهِ، والتَّسْليمُ لأمرِ اللَّهِ، والرِّضا بِقَضاءِ اللَّهِ، والصّبرُ علي بَلاءِ اللَّهِ. انّه مَن أحَبَّ في اللَّهِ، وأبْغَضَ في اللّه، وأعطي للَّهِ، ومَنعَ للَّهِ، فَقدِ اسْتَكْمَلَ الايمانَ.(1/372؛ بحار: 77/177)
ايمان بنده به خدا تا پنج خصلت در اونباشد، كامل نمي شود: توكل به خدا، واگذاشتن كارها به خدا، سرنهادن به فرمان خدا، خشنود بودن به قضاي خدا و شكيبايي كردن بر بلاي خدا. هركس در مسير خدا دوست داشته باشد، در مسيرخدا دشمني كند، براي خدا ببخشد و براي خاطر خدا از بخشش بازايستد هر آينه ايمان را به سر حد كمال رسانده است.
درجه بالاي ايمان
أفضلُ الايمانِ أنْ تَعلمَ أنّ اللَّهَ معكَ حَيثُ ما كُنتَ.(1/376؛ كنزالعمال: 66)
برترين ايمان اين است كه بداني خداوند همه جا با توست.
برترين درجه ايمان
أفضلُ الايمانِ الصّبرُ والسَّماحَةُ.(1/376؛ كنزالعمال: 74)
برترين ايمان شكيبايي و بخشندگي است.
ستون هاي ايمان
الايمانُ في عَشرَةٍ: المعرفةُ، والطّاعةُ، والعِلمُ، والعَملُ، والوَرَعُ، والاجتِهادُ، والصَّبرُ، واليقينُ، والرِّضا، والتَّسْليمُ، فأيَّها فَقدَ صاحِبُهُ بَطَلَ نِظامُهُ. (1/378؛ بحار: 69/175)
ايمان در ده چيز است: شناخت، فرمانبري (از خدا)، علم، عمل، پاكدامني، سختكوشي، شكيبايي، يقين، خشنودي و تسليم (در برابر خدا). هر يك از اين ده (ركن) كم شود، رشته ايمان از هم پاشيده شود.
محكم ترين حلقه هاي ايمان
أوْثَقُ عُري الايمانِ: الوَلايةُ في اللَّهِ، والحُبُّ في اللَّهِ، والبُغْضُ في اللَّهِ. (1/378؛ كنزالعمال: 43525)
استوارترين دستاويز حلقههاي ايمان،خدا را ولي خود گرفتن، دوست داشتن و كينه داشتن براي خداست.
شرايط چشيدن طعم ايمان
ثلاثٌ مَن كُنَّ فيه ذاقَ طَعْمَ الايمانِ: مَن كانَ لا شيءَ أحبُّ الَيهِ مِن اللَّهِ ورسولِهِ، ومن كان لَأنْ يُحرقَ بالنّار أحبَّ اليهِ مِن أنْ يَرْتَدَّ عن دِينِهِ، ومن كانَ يُحبُّ للَّهِ ويُبغضُ للَّهِ.(1/380؛ كنزالعمال: 72)
سه چيز است كه هر كس داشته باشد طعمايمان را چشيده است: چيزي را بيشتر از خدا و پيامبر او دوست نداشتن؛ او را با آتش سوزاندن، در نزدش بهتر باشد از دست شستن از دين؛ تنها براي خدا دوستي و دشمني ورزيد.
نچشيدن طعم شيرين ايمان
مَن كان أكثرُ همّهِ نيلَ الشّهَواتِ نُزِعَ مِن قلبهِ حلاوةُ الايمانِ. (1/382؛ تنبيه الخواطر: 2/116)
هر كس بيشترين فكر و تلاشش رسيدن به خواهشهاي نفساني باشد، حلاوت ايمان از قلبش گرفته شود.
عدم ايمان
أدني الكفرِ أنْ يَسمعَ الرّجُلُ مِن أخيهِ الكَلَمَةَ فيَحْفَظَها علَيهِ يُريدُ أنْ يَفْضَحَهُ بها، اُولئكَ لا خَلاقَ لَهُم.(1/384؛ بحار: 77/193)
كمترين (كاري كه انسان را به) كفر( نزديك مي كند) آن است كه انسان از برادرش سخني بشنود و آن را نگه دارد تا روزي با آن، او را رسوا سازد. اين افراد بهره اي از خوبي نبرده اند.
بخل و ناسازگاري با مؤمن
خَصْلتانِ لا تَجتَمِعانِ في مؤمنٍ: البُخلُ، وسُوءُ الظَّنِّ بالرِّزقِ. (1/386؛ بحار: 77/172)
دو خصلت است كه در مؤمن گرد نميآيند: بخل و بد گماني به روزي.
بدخويي و ناسازگاري با مؤمن
خُلُقان لا يَجتَمِعانِ في مؤمنٍ: الشُّحُّ، وسُوءُ الخُلقِ.(1/386؛ بحار: 77/173)دو خوي درمؤمن فراهم نميآيند: آزمندي و بدخويي.
دوري مؤمن از دروغ
يُطبَعُ المؤمنُ علي كلِّ خَصلةٍ ولا يُطبَعُ علي الكذبِ ولا علي الخِيانةِ. (1/388؛ تحف العقول: 5)
مؤمن به هر خصلتي خود را سازگار مي سازد، اما به دروغگويي و خيانت هرگز.
محبوب بودن بنده مؤمن
انَّ اللَّهَ جلّ ثَناؤهُ يقولُ: وعِزَّتي وجَلالي، ما خَلَقتُ مِن خَلْقي خَلْقاً أحَبَّ الَيَّ مِن عَبديَ المؤمنِ.(1/390؛ بحار: 71/158)
خداوند، جل ثناؤه، مي فرمايد: به عزت و جلال خودم سوگند آفريده اي نيافريده ام كه نزد من محبوبتر باشد از بنده مؤمنم.
برتري مؤمن بر فرشتگان مقرب
المؤمنُ أكْرَمُ علي اللَّهِ مِن ملائكتِهِ المُقَرَّبينَ.(1/390؛ كنزالعمال: 821)
مؤمن نزد خدا گرامي تر از فرشتگان مقرّب اوست.
مؤمنان، اعضاي يك پيكر
مَثَلُ المُؤمِنينَ في تَوادِّهِمْ وَتَعاطُفِهِمْ وَتَراحُمِهِمْ مَثَلُ الجَسدِ؛ اذا اشتكي مِنهُ عُضوٌ تَداعي سائرُ الجَسَدِ بالسَّهَرِ والحُمّي.(1/392؛ مسند ابن حنبل: 6/37)
مؤمنان در دوستي، عطوفت و مهرورزي نسبت به،هم چونان (اعضاي) يك پيكرند كه هر گاه عضوي از آن به درد آيد، ديگر اعضا را بيخوابي و تب فرا گيرد.
ملايمت مؤمن
المؤمنُ هَيِّنٌ لَيِّنٌ، حتّي تَخالَهُ مِن اللِّينِ أحمقَ.(1/394؛ كنزالعمال: 690)
مؤمن رام و ملايم است، چندان كه خيال ميكني احمق است.
مؤمن، امين مردم
المؤمنُ مَن آمَنَهُ النّاسُ علي دِمائهِم وأموالِهم.(1/396؛ كنزالعمال: 739)مؤمن كسي است كه مردم او را بر جان و مال خود امين كرده باشند.
مؤمن و آسايش ديگران
المؤمنُ الّذي نفسُهُ مِنهُ في عَناءٍ، والنّاسُ في راحةٍ.(1/396؛ كنزالعمال: 752)
مؤمن كسي است كه نفسش از او در رنج است و مردم در آسايش.
مؤمن، آغازگر سلام
المؤمن يَبدأ بالسَّلامِ، والمنافقُ يقولُ: حتّي يُبْدأَ بي!.(1/396؛ كنزالعمال: 778)
مؤمن ابتدا به سلام ميكند و منافق ميگويد بايد به من سلام كنند.
بهترين مردمان
المؤمنُ يألَفُ ويُؤلَفُ، ولا خيرَ فيمَن لا يألَفُ ولا يُؤلَفُ،وخيرُ النّاسِ أنفَعهُمْ للنّاسِ.(1/398؛ كنزالعمال: 679)
مؤمن انس ميگيرد و با او انس ميگيرند و كسي كه انس نگيرد و انسپذير نباشد از خير و بركت بيبهرهاست. بهترين مردمان كسي است كه براي مردم سودمندتر باشد.
نشانه مؤمن
مَن سَرَّتْهُ حَسَنتُهُ وسائَتْهُ سَيّئتُهُ فهُو مؤمنٌ.(1/398؛ كنزالعمال: 700)
هركه از كار نيك خود شادمان گردد واز كار بد خويش ناراحت، همانا او مؤمن است.
فضيلت مؤمنانِ پس از پيامبر
متي ألْقي اخْواني ؟! قالوا: ألَسْنا اخْوانَكَ ؟ قالَ: بلْ أنتُم أصْحابي، واخْواني الّذينَ آمَنوا بِي ولَم يَرَوني، أنا الَيهِم بالأشْواقِ.(1/404؛ كنزالعمال: 34583)
كي برادران خود را ديدار ميكنم ؟ عرض كردند: مگر ما برادران شما نيستيم ؟ فرمود: شما اصحاب منيد؛ برادران من كساني هستند كه ناديده به من ايمان آوردند. من مشتاق آنانم!
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید