ابن عباس پسر عموي پيامبر اسلام صلوات الله عليه و آله روزي نظر به چهره مبارک رسول خدا انداخت و محاسن سفيد حضرت نظر او را جلب کرد. پرسيد، شما که چندان سن و سالي نداريد، چرا به اين زودي پير شديد؟ حضرت در پاسخ فرمود: شَيَّبَتْني سُورَةُ هُود، لِمَکانِ هذِهِ الْآيَةِ:«فَاسْتَقِمْ کما اُمِرَتْ وَ مَنْ تابَ مَعَک»1 ؛ سوره هود به خاطر اين آيهاش مرا پير کرد: پس تو و کساني که همراه تو به سوي خداوند بازگشت کردهاند استقامت کنيد، همان گونه که تو را به آن امر کردهام.2
در حالي که در سوره «شوري» نيز بخش اول همين آيه آمده: (فَاسْتَقِمْ کما اُمِرَتْ) 3 ولي ايشان اين آيه را موجب پيري زودرس خود ندانستهاند. از اينجا روشن مي شود که بي ثباتي و عدم مقاومت امت پيامبر، آن عزيز را مبتلا به پيري زودرس کرده است. اي برادر و اي خواهر! بکوش و بجوش تا که به جايي برسي.
در باب استقامت داشتن، در کتاب «الدر المنثور» آمده که وقتي آيه: «فاستقم کما امرت و من تاب معک»4 نازل گرديد حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: شَمُّروا، شَمُّروا؛ اي مردم! دامن بالا بزنيد، همت به خرج داده و مهياي مقاومت شويد. و ديگر کسي پس از آن، حضرت را خندان نديد.5
شيخ عبدالله پياده رحمهالله6 يکي از عاشقان و دلباختگان حضرت مولا حجت بن الحسن العسکري (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بود. او از همان اوان کودکي محبت فراواني به خاندان عصمت و طهارت عليهمالسلام داشت، و به خاطر همان عشق و ارادتش به اين عزيزان مورد توجه قرار گرفت. او بر اثر بيرغبتي به دنيا و عشق به اهلبيت عليهمالسلام، به زيارت مولايمان صاحبالعصر والزمان ارواحنا فداه نايل گرديده است. يکي از دوستان ايشان نقل ميکند:
هر گاه بر کوبيدن دري اصرار ورزي، سرانجام (آن درب) به رويت گشوده خواهد.
ايشان به شخصي که فرزند يکي از علماي بزرگ مشهد بود، اجازه آمدن به منزلش را نميداد و گاهي کمتوجهي مينمود. اما آن فرد دستبردار نبود و دوباره ميآمد و با ايشان صحبت ميکرد. يک روز شيخ عبدالله از او تعريف کرد. گفتم: پس چرا به او بياعتنايي ميکنيد؟ گفت: بايد چنين کنم تا بدانم که چه اندازه حاضر است از خود گذشتگي نشان دهد. خواستة آن شخص از ايشان، زيارت وجود مبارک حضرت حجتبنالحسنالمهدي (ع) بود.7
از اينجاست که از حضرت مولي الموحدين عليهالسلام نقل شده که فرموده اند: مَتي تَکثِرُ قَرْعَ الْبابِ يَفْتَحُ لَک؛8 هر گاه بر کوبيدن دري اصرار ورزي، سرانجام (آن درب) به رويت گشوده خواهد. شد.9 نمونهاي از اين کاربرد را در روايتي ديگر که نقل حکايتي از حضرت داوود نبي علي نبينا و آله و عليه السلام است، بنگريد:
آن حضرت در حال عبور از بياباني مورچهاي را ديد که مرتب کارش اين است که از تپهاي خاک برميدارد و به جاي ديگري ميريزد. از خداوند خواست که از راز اين کار آگاه شود...، مورچه به سخن آمد که معشوقي دارم که شرط وصل خود را آوردن تمام خاکهاي آن تپه در اين محل قرار داده است! حضرت فرمود: با اين جثة کوچک، تو تا کي ميتواني خاکهاي اين تل بزرگ را به محل مورد نظر منتقل کني؟ و آيا عمر تو کفايت خواهد کرد؟! مورچه گفت: همة اينها را ميدانم، ولي خوشم! اگر در راه اين کار بميرم، به عشق محبوبم مردهام! در اين جا حضرت داوود عليهالسلام منقلب شد و فهميد اين جريان درسي است براي او.10
اين حکايت درسي عبرتآموز است براي کساني که ادعاي عشق به مولا را دارند تا بنگرند که آيا به اين ميزان از همت و تلاش براي رسيدن به آن سرور عزيز رسيدهاند يا نه؟! البته ناگفته نماند که دشواريها و پايداري و پايمردي است که عشق و محبت را سهل و آسان ميسازد.
منبع : حجت الاسلام والمسلمين دکتر مرتضي آقاتهراني
محمدي_گروه دين و انديشه تبيان
پينوشتها:
1.سوره هود آيه 112.
2. براي اطلاع بيشتر درباره روايات به اين معنا، ر.ک: تفسير نورالثقلين، ذيل همين آيه و مجمع البيان، ج 5، ص 199.
3. شوري،(42)،15.
4. سوره مبارکه هود، (42)،15.
5. محمد حسين طباطبائي، الميزان، ج 3، ص 351.
6. شيخ عبدالله از اهالي لردگان بود که به خاطر مخالفت با برخي از کساني که در پرداخت خمس آل محمدسلاماللهعليهم سستي ورزيده بودند، به شهر قم هجرت کرد و از آن پس مورد تکريم الهي قرار گرفت. آن بزرگوار به طور معمول، سحرگاهان در خدمت حضرت معصومه سلاماللهعليها به زيارت مشغول بود. او مردي تميز و نظيف و بسيار متواضع بود. اينک قبر شريفش در قبرستان بقيع قم در نزديکي جمکران قرار دارد. ايشان شهير بود که داراي طيالارض و کمالات معنوي خاصي است و مورد عنايت اهل معنا و کمال بود. از مرحوم دولابي شنيدم که مردم بين راه مشهد ايشان را مي شناختند و براي او نذر مي کردند. لباس نوي ايشان معمولا هداياي اهل محبت به او بود. رضوان خداوند بر او و همه سالکان راه.
7. صادق حسيني، در کوچة عشق، ص 99.
8. کليني، کافي، ج 2، ص 486، ح 2.
9. حديث ديگري با همين مفهوم از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله نقل شده که فرمود: مَنْ قَرَعَ باباً وَ لَجَّ وَلَجَ. جلال الدين بلخي در مثنوي خود اين حديث شريف را به نظمي شيوا درآورده است: گفت پيغمبر که چون کوبي دري عاقبت زان در برون آيد سري
10. محمد، محمدي ري شهري، کيمياي محبت ، ص58.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید