ايمان و اتّکاء به خود
بدون ترديد افراد اجتماع همه براي زندگي تلاش ميکنند و همه ميخواهند يک زندگي خوب نصيب آنان شود. ولي ناگفته پيداست که ميبايستي در درجه اول، واقعيت زندگي شناخته شود تا بدانند زندگي چيست؟ به جاي تصوّر و تخيّل سعي شود حقيقت زندگي آشکار گردد تا جويندگان آن بتوانند آنرا به دست آورند. يکي از عوامل موفقيت در ميدانهاي نبرد داشتن اطلاعات منطقهاي و آشنا بودن به رموز جنگ و گريز است. بسياري از شکستها معلول آشنا نبودن به تاکتيکهاي جنگي است.
بدون ترديد زندگي يک نوع مبارزه است، در تمام دوران عمر، آدمي با مشکلات فراواني از قبيل فقر، بيماري، شکست و عقبماندگي مبارزه ميکند. بنابراين شرط اساسي پيروزي در زندگي، درک مفهوم واقعي زندگي است. بايد واقعيت زندگي را شناخت، تا بتوان بهتر از آن بهره مند گرديد.
بسياري از دختران و پسران اين آب و خاک حقيقت زندگي را درک نکرده، درباره آن از دريچه تصورات و خيال قضاوت ميکنند. در نظر اين گروه، زندگي چون سرابي بيش نيست، لذا بايد سعي کرد توسط مربيان حاذق و اولياء دلسوز، به تدريج واقعيت زندگي براي طبقه جوان تشريح گردد، تا در آينده بتوانند خود را با زندگي انطباق دهند. بسياري از خودکشيها و شکستها معلول آشنا نبودن با واقعيت زندگي است، با تصورات شاعرانه قدم به عرصه زندگي ميگذارند، و سعي ميکنند با همان افکار خام و ناپخته، چرخهاي زندگي را به حرکت در آورند. حال آنکه با برخورد با اولين موجهاي طوفان زندگي متزلزل شده، حيات خود را به رايگان از دست ميدهند.
واقعيت زندگي در لابلاي کتابهاي کلاسيک يافت نميشود، بلکه بايد با راهنماييهاي سودمند، چهره واقعي زندگي را براي طبقه جوان تشريح کرد. بايد به آنها گوشزد کرد که زندگي عبارت از حل مشکلات است، منتهي در هر دوره و زماني ناملايمات به نوع خاصي خود را نمايان ميسازند، و لذت زندگي وابسته به اين گره گشائيها است. افرادي که به اين واقعيت توجه ندارند چنين ميپندارند که اصولاً سختي براي ديگران آفريده شده است و هنگامي که مشکلات زندگي آنان را احاطه ميکند ، خود را افرادي بدبخت و بيچاره دانسته، از زندگي بيزار ميگردند.
زندگي از تلخ و شيرين هر دو آميخته شده است، و نبايد انتظار داشت که آب زندگي هميشه در کام ما شيرين و گوارا باشد، خداوند راحتي را وابسته به سختي دانسته و ميفرمايد: «ان مع العسر يسرا» يعني راحتي همراه مبارزه با مشکلات بوجود ميآيد.
اولين فايده اين شناسائي اينست که هر فردي خود را آماده ميسازد تا با مشکلات زندگي روبرو شده، بر آنها پيروز گردد، و بهجاي نفرين کردن به افلاک و چرخ کجمدار و از دست دادن آرامش، نيروهاي خود را متمرکز سازد تا به بهترين وضعي مشکلات را يکي پس از ديگري حل نمايد و شايد خود اين کار يعني حل مشکلات درسها بسيار آموزندهاي به آدمي ميآموزد که به اين آسانيها نميتوان آنها را از طريق ديگر آموخت.
يکي از نويسندگان غرب ميگويد: من عقيده ندارم که هر فرد لازم است مصيبت بکشد ولي اين را ميدانم که مصيبت غالباً مفيد فايده است، بلکه ضرورت دارد. به اين شرط که شخص بداند چگونه با رنجها روبرو شود، و اين کار را از کارهاي آموزنده و اساسي زندگي بداند.
مطالعه زندگي افراد خودساخته اين واقعيت را آشکار ميسازد که نوعاً مردان برجسته در شرايط نامساعدي بوجود آمده، از ابتداي زندگي با هزاران نوع مشکل روبرو بودهاند. آنها براي ادامه زندگي خود مجبور ميشدند، با مشکلات مبارزه کنند و خود اين مبارزات کم کم راه پيشرفت و تعالي آنان را هموار ميساخته است.
اساسي ترين درس
بزرگترين منابعي که در روي زمين وجود دارد، در اثر بهره برداري دچار کمبود ، و يا زوال ميگردد ، فقط يک منبع سرشار است که هرچه از آن بهرهبرداري شود جوشش آن فراوانتر ميگردد، و آن منبع فکري انسان است، و هر کس از اين نيروي خدا داد بيشتر استفاده کند پايههاي سرنوشت خود را بهتر ميتواند استوار سازد.
اساسي ترين درسي که بايد انسان هر چه زودتر آنرا در آموزشگاه زندگي بياموزد، اينست که به خود ايمان داشته باشد. درک اين واقعيت با پيروزي انسان در هر مقام و موقعيتي برابر است. رابرت اولمان از مردماني بود که به نيروي انساني خود پي برده بود. شايد تاريخچه زندگي او را به اين زوديها کسي باور نکند، ولي خود او با کمال صراحت اعتراف ميکند که: در سن چهارده سالگي در اثر سانحهاي چشمانش را براي هميشه از دست داد و فهميد که ديگر مانند سايرين نميتواند از نيروي باصره استفاده کند، ولي همين حادثه تحول شگرفي از نظر روحي در او بوجود آورد، به جاي ياس و نااميدي تصميم گرفت، از ساير حواس خود تا سرحد امکان استفاده کند، اين طرز تفکر، براي او عاليترين و آموزنده ترين درس زندگي بود. او ديگر راه زندگي را آموخته بود، به تدريج راه خود را پيش گرفته، به تحصيلات خود همچنان ادامه داد تا سرانجام در قسمت فلسفه و برخي از علوم ديگر فارغ التحصيلان، گرديد.
بنابراين شرط اول موفقيت در راه مبارزه زندگي ايمان داشتن به نيروي انساني است،البته زير بناي اصلي اين شرط اعتقاد به خداوند است .هر کس بيشتر به خود اتکاء داشته باشد، پيشرفت او قطعي تر خواهد بود.
امام محمد باقر عليه السلام فرمود: المومن اصلب من الجبل الجبل يستقل منه و المومن لا يستقل من دينه شيّ. مومن از کوهها سختتر است، سنگها از هم شکسته ميشوند ولي مومن از دينش چيزي کاهش نمي يابد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید