خيلي خوشحال بودم از اينکه چنين اتفاقي داشت در زندگي من رخ مي داد. سر از پا نمي شناختم و عجله داشتم زودتر به آن برسم. احساس تازگي و نشاط مي کردم. اين شرايط جديد تمام وجود مرا به خودش جلب کرده بود. اين تغيير برايم يک تنوع جالب محسوب مي شد، تنوعي که مي توانست کسالت هاي قبلي مرا از بين برده و مرا از حالت يکنواختي و روزمرگي رها سازد. تمام اينها باعث مي شد که با عجله و شتاب خود را براي رسيدن به شرايط جديد آماده کنم و..."
بدون شک در بسياري از موارد، جملات بالا گوياي حالات دروني ما در برخورد با اتفاقات جديد زندگيمان است. رويدادهايي که مسلماً نتيجه تلاش و کوشش خودمان براي ايجاد شرايط بهتر براي زندگي است. تلاشي براي فرار از يکنواختي و کسالت و کوششي براي رسيدن به تغيير و نشاط، مثلا جملات بالا مي تواند نشان دهند حالات دروني دانش آموزي باشد که بعد از زحمات بسيار در يک رشته دانشگاهي قبول شده است. هم چنين مي تواند گوياي وضعيت فردي باشد که شغلي را براي خود دست و پا کرده و يا مي تواند بيانگر شخصي باشد که در اطراف خود دوست جديدي يافته است و مي خواهد در کنار او تنهايي هايش را از بين ببرد. حتي اين جملات براي فردي که همسر خود را انتخاب کرده نيز به وضوح صدق مي کند و...
از نظر آنها هر جايي که اينجا نباشد بهتر است چون جديد است. چون تحمل وضعيت خيلي سخت شده است، پس بايد به جايي ديگر با شرايط تازه اش رفت.
بحث بر سر آنهايي نيست که انتخاب هاي خود را با تفکر و دقت انجام داده اند و تمام زواياي آن را سنجيده اند. جملات بالا براي اين افراد کاملا واقعي است چنين نفراتي با دقت در انتخابشان راه موفقيت و نشاط را به درستي انتخاب کرده اند و به وضوح پيشرفت آنها در زمينه هاي گوناگون قابل مشاهده است. اما مي خواهيم نگران کساني باشيم که براي رسيدن به شرايط جديد، انتخاب خود را با دقت و تامل انجام نداده اند.مي توان گفت اين نوع افراد فقط سعي کرده اند از شرايط خود فرار کنند. وضعيت قبلي آنها را خسته کرده است. اما دقت کنند که در حال فرار به کجا هستند، از نظر آنها هر جايي که اينجا نباشد بهتر است چون جديد است. چون تحمل وضعيت خيلي سخت شده است، پس بايد به جايي ديگر با شرايط تازه اش رفت.
به عنوان مثال دانش آموزي را به ياد آوريد که بعد از تلاش بسيار در دانشگاه قبول شده است. اما در زمان انتخاب رشته، دقت و بررسي کاملي انجام نداده است. فقط مي خواسته که قبول شود و شده است. اما بعد از مدتي مي بيند که رشته درسي خود را دوست ندارد. مسلما در چنين حالتي نمي تواند با درس هاي خود کنار بيايد، بنابراين انگيزه هاي مطالعاتي اش کم مي شود و در کارهاي جمعي دانشگاهي با شور و شوق شرکت نمي کند. قطعا نمي توان از اين فرد انتظار پيشرفتهاي درسي قابل توجهي داشت. اشکالات بي شمار در روابط اجتماعي و روحي را مي توان ناشي از اين انتخاب عجولانه دانست يعني تقريبا ريشه کسالت هاي احتمالي او مشخص شده است. او فرار کرده، انتخاب نکرده، اين موضوع شايد يکي از مهم ترين مشکلات زندگي بسياري از ماست.
يک مثال ديگر: به فردي توجه کنيد که شغل جديدي پيدا کرده است و در آن مشغول به کار مي شود. اما بعد از مدتي آن شغل را مناسب با روحيات خود نمي بيند. بحث بر سر سازگاري يا ناسازگاري نيست. احساسي که در اين شرايط حتي بعد از قبول شرايط به فرد دست مي دهد کاملا مشخص است. به کار خود توجه نمي کند و وظايف خود را يا انجام نمي دهد و يا به بدترين شکل ممکن انجام مي دهد. در ارتباط با همکاران دچار مشکل مي شد و، يعني براي اين فرد هم، ريشه اشکالات ايجاد شده در انتخاب عجولانه بوده است. او هم فرار کرده اما به محيط جديدي که قرار بوده وارد شود دقت نکرده است.
اشکالات بي شمار در روابط اجتماعي و روحي را مي توان ناشي از انتخاب عجولانه دانست
چند وقت يش يکي از دوستان قديمي را ديدم، از آشنا شدن با فرد جديدي صحبت مي کرد و بسيار هم خوشحال بود. او را مجددا چند روز پيش هم ديدم بسيار کسل و گرفته بود. شرايط روحي اش اصلا خوب نبود. مي گفت انتخاب درستي انجام نداده و فردي را که به دوستي برگزيده بود قبول نداشت. ادعا مي کرد آن فرد برايش مناسب نبوده و تاثيرات منفي بسياري بر وجود او گذاشته است. به همين دليل اعتمادش را نسبت به افراد جديد از دست داده بود و نمي توانست آنها را با ديد مثبت ببيند. تمايلي براي ايجاد ارتباط با آنها از خود نشان نمي داد. تقريباً از دوستان ديگر خود نيز فاصله گرفته بود واين امر برايش کسالت و خستي به وجود آورده بود. براي او هم ريشه کسالت را بايد در انتخاب بدون تامل جست و جو کرد.
از شرايط خود فرار نکنيم، شرايط جديد را انتخاب کنيم. مسلما اگر دقت کنيم هميشه مواردي براي انتخاب وجود دارد که مي توان از بين آنها بهترين را برگزيد. مسلما با تامل و دقت بيشتر در گزينش مي توان ريشه بسياري از کسالت هاي روحي و رواني را خشکاند.