و بر آن شدم تا بنگارم براي خدايي كه دستش دارم و مي ستايمش.
خدايي كه هماره جاودانه است.
براي او نفس مي كشم و به او ميبالم و مي ستايمش همانگونه كه پرندگان، درختان، زمين آسمان و همة موجودات او را مي ستايند.
در كلمه اي به نام «عبادت» كه من هميشه عبد و او معبود است.
و نشانة عبد تسبيح و تمجيد و تقدير در كلمه اي به نام «نماز» در تكرار به خاك افتادگي در قيام و قنودش در ركوع و سجودش.
در ذكر دعا و حمدش و سوره اش.
و چه جاودانه است آن هنگام كه در برابرش تعظيم مي كني.
چه زيبا كه به خاك مي افتي و بر عظمت و اقتداري بي نهايش ساييدگي به خاك را تجربه اي شيرين.
در عشق بي نهايتش غرق مي شوي و محو بي كرانه ترين اقيانوسها آرام و متين دلت را مي بري به آن سويي كه جايگاه ابدي است.
جايگاهي كه از بدو تولد هماره جستجو مي كردي.
و آنجاست كه دل آرام گيرد به ياد محبوب.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید