اولين نکته اي که در آموزه هاي ديني درباره آفرينش هستي مطرح شده اين است که اساس خلقت، فضل و رحمتي است که به نوع انسان افاضه شده تا او به کمال دست يابد. کمالي که نفع آن متوجه خود انسان است و پروردگار عالم، خلقت هستي را بدون هر گونه چشم داشتي به سود و منفعتي که به او برگردد، به انجام رسانيده است.
به گزارش شفقنا به نقل از روزنامه رسالت، اين مطلب محوري ميتواند در تبيين معناي زندگي نقش محوري داشته باشد. اين ابتنا بر کمال انساني مسير معناي زندگي را روشن ميسازد. مشخص ميشود که بايد براي تبيين معناي زندگي انسان، کمال انساني و در نتيجه خود انسان را شناخت. چون تا حقيقت انساني روشن نشود معناي کمالي که او به دنبال آن بايد باشد و زندگي که بر اساس آن برميگزيند، روشن نخواهد شد و معلوم نميشود که چرا انسان از بين اين همه موجودات انتخاب شده و بايد بار اين انتخاب را بر دوش بگيرد. اگر، حقيقت انسان، کمال او و چگونگي دستيابي وي به حقيقت معلوم شد، بدون شک زندگي وي نيز معلوم ميشود. (1)
هدف خلقت انسان
به نظر ميرسد آنچه خداوند سبحان به فرشتگان خود درباره انسان ميگويد بيانگر مهم ترين هدف الهي از خلقت انسان است: "قال ربک للملائکه اني جاعل في الارض خليفه؛ پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشيني خواهم گماشت".(بقره،آيه 30)
خداوند از موجودي سخن ميگويد که علي رغم برخي ويژگي ها، توانايي هايي دارد که ميتواند وظيفه جانشيني او را در کره خاکي زمين ادا کند اما ديگر موجودات اين توانايي را ندارند.
مطلبي که بيش از اصل توانمندي انسان بايد مورد توجه قرار گيرد آن است که حقيقت خلافت چيست؟
خلافت و مفهوم آن
خليفه در لسان عرب به کسي گفته ميشود که "جانشين" فرد سابق خود (و نه لاحق خود) است.(2) گويا خداوند کسي را در زمين قرار داده که ميتواند جانشيني او را قبل از حاکميت مطلق او در آنجا داشته باشد. خلافت، مانند مقوله توحيد، يک معناي ساده و يکدست نيست که برخي بدان دست يابند و برخي ديگر از آن به کلي محروم باشند؛ بلکه حقيقتي مشکک است که انسان ها بر اساس اموري که در سطور آينده بيان ميشود، بدان نايل ميگردند. البته مراتب پايين خلافت الهي در ديگر موجودات نيز ممکن است اما "خليفه تام" و مورد نظر آيات الهي، انسان کاملي است که مظهر خداوند است. او"ذات" و "صفاتش"، خليفه ذات و صفات خداوند و "افعال" و "آثارش"، خليفه افعال و آثار خداوند است. او در همه جهات چهارگانه مظهر خداست بدون آنکه از خود واجد چيزي باشد. چنين مقامي(مظهريت تام) را احدي از موجودات، حتي فرشتگان ندارند؛ بلکه ويژه انسان کامل است.
آنچه از بيان آيات و ديگر آموزه ها حاصل ميشود آن است که مفهوم خلافت به طور محوري به مفهوم "مظهريت" باز ميگردد. به اين معني که انسان ميتواند مظهر تام خداوند باشد و به درجهاي برسد که فعل، صفات، آثار و حتي ذات او الهي باشد. اين رشد و کمال که تنها انسان توانايي دسترسي بدان را دارد، بنا به آيه 30 سوره بقره هدف از آفرينش انسان را تعريف ميکند. انسان از سوي خداوند براي آن خلق شده که بتواند مظهر تام خداوند باشد و با برخورداري از صفات و ويژگي هاي خداوند به معناي واقعي به جانشيني او در زمين نايل آيد. مظهر خداوندي که صفات او، همان گرايشات انسان را تشکيل ميدهد و آدميبا به فعليت در آوردن آن گرايشات ميتواند ماهيت خود را به ماهيتي ارزشمند و الهي تبديل کند.
ماهيتي که صفات والاي الهي در آن استقرار يابد و شبيه موجودي شود که بدان بهترين موجود و وجود بي نهايت اطلاق ميشود. اين هدف بيش از آن است که انسان بتواند فکرش را بکند. تاثيرات فردي و اجتماعي اين هدف براي انسان در عين حال که بسيار چشمگير است، حقيقتي نيز هست. خداوند اين هدف را نه تنها به صورت نظر بلکه به صورت عمل در قالب انبياي عظام و ائمه اطهار (ع) معرفي کرده است. انسان بايد بداند که ميتواند به اين مقام برسد که تمام زندگي او داراي هدف واحدي شود که مبنا آفرينش اوست.
معنا و کمال مطلق
بيان شد در اسلام، نهايت انسانيت انسان، آن است که صفات و افعال خداوند در وجود او به ظهور برسد و تماميافعال و صفات انساني به صبغه و رنگ الهي مصبوغ شده و به اين ترتيب کارکرد ها و جنبه هاي مختلف انسان به تجلي گاه خداوند مبدل شود. در اين موقع است که انسان به نهايت هدف خود در زندگي خويش که نمايندگي و خلافت خداوند است، دست مييابد. او در اين هنگام نيل به هدف را نه در بيرون بلکه در مجود خود تجربه ميکند. او هر گاميکه به سوي هدف خود در مسير خويشتن بر ميدارد، به همان هدف و غايت خود نزديک ونزديک تر ميشود.
نکته مهم در اين رابطه آن است که آنچه درباره هدف و غايت مورد نظر اسلام بيان شد، تنها يک ايده آل و توصيه نيست که آدمي"بهتر" است در زندگي، از آن بهره مند باشد؛ بلکه مطلوبي است که تمام زندگي انسان بدان تعلق ميگيرد. اين غايت تمام تلاشهاي آدميرا در بر ميگيرد و باعث ميشود حقيقت زندگي وي به اين امر معطوف شود. به عبارتي ديگر در ديدگاه اسلام، ما با تعداد اهداف مواجهه نيستيم بلکه با هدفي واحد و يگانه روبهرو ميشويم که تمام اهداف بزرگ و کوچک انسان در ذيل اين هدف قرار ميگيرد.
خدايي شدن و نيل به مظهريت اسماء و صفات الهي که قرب و نزديکي انسان به خداوند تبارک وتعالي را فراهم ميسازد، تمام آن چيزي است که معناي زندگي يک انسان را از ديدگاه اسلام تشکيل ميدهد. اين هدف، تماميتلاشهاي انسان حتي انجام فعاليتهاي روزمره را بسيار عادي بشري را در بر ميگيرد.همه زندگي يک مومن تنها يک معنا دارد و آن نيل به زيباترين غايت بشري يعني خداوند است.
در لسان عرفا و متون روايي به چنين وصولي، لقاي الهي اطلاق ميشود و کساني که به اين مقام ميرسند، گويي به رويت و لقاي پروردگار خود دست يافته اند. پر واضح است که مقصود از لقاي پروردگار غير از معناي عرفي و عاميانه آن يعني رويت بصري است. آدميدر صورتي که مظهر اسماء و صفات پروردگار شد، به مقاميميرسد که در قلب خود خداوند را درک ميکند. همچنين اين درک به آن معنا نيست که به او رويت ذات خداوند نايل ميشود بلکه آدميبه اندازه ظرفيت وجودي خود به شناخت قلبي وجود مبارکش نايل ميشود:"منظور از لقا، ديدن و رويت کنه ذات خداوند نيست. زيرا شناخت کنه ذات او برايغير خودش ممکن نيست. چون معلول از علت فقط به اندازه سعه وجودي خود ميبيند" (3). اين رويت و لقاي الهي به دليل آنکه انسان به محبوب واقعي خود دست مييابد و تا آنجا پيش ميرود که حجابها بين او و زيباترين و دلفريب ترين موجود هستي کنار ميرود، به بالاترين لذت و سرور دست مييابد اين لذات قابل درک براي کساني که تمام هم و غم خود را رسيدن به امور دنيوي قرار داده اند قابل فهم نيست اما کساني که در اين مسير قدم برداشته اند ميدانند که لذت نزديک شدن به خداوند قابل مقايسه با ديگر لذات نيست
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید