جمله علل و عوامل اين نابساماني ها به موارد زير مي توان اشاره كرد:
يكي از نمودهاي بحران، در ازدواج هاي ناموفق و متلاشي شده منعكس است. اين امر موجب مي شود تا نظم عاطفي كودك در خانواده دچار مشكل گردد، بزهكاري افزايش يابد، ترك تحصيل و جدا شدن از خانواده افزايش يابد و به طور كلي رفتارهاي نابهنجار هر چه بيشتر در خانواده ها گسترش يابد، كه دنياي صنعتي بيش از جهان سوم با اين وضعيت روبه روست.
1- نگرش عروس و مادر شوهر نسبت به هم
در پاسخ زوج هاي جوان كه سؤال مي كنند آيا مي شود عروس و مادر شوهر در يك جا زندگي كنند، مي گوييم اگر مي خواهيد زندگي خوب و خوشي براي مادر و همسر و خانواده خود داشته باشيد، اين مرز جدايي را حفظ كنيد، چه با مادر خود، چه با مادر همسر خود. چرا كه عموماً هر كس نسبت به بستگان خود اثر خوشايندتري دارد و در صورت مشاهده عمل خلاف از سوي بستگان خود، چون از گروه خودش است، سعي مي كند كارهايش را توجيه كند.
وقتي دو نفر با هم ازدواج مي كنند و خويشاوند سببي مي شوند، بايد دانست كه آنها از دو گروهند و هر كدام به گروه خود علاقه مندتر است، و اين موجب مي شود در تفسير اعمالي كه انجام مي شود اختلاف حاصل شود.
محبت نيز ايجاد رقابت مي كند و چون هم مادر به پسر محبت دارد و هم زن، ... آن مي شود كه نتوان گفت!
بايد تدبيري انديشيده شود كه از دخالت بزرگترها به صورت مستقيم در زندگي زوج هاي جوان كاسته شود، چون زوج هاي جوان به عنوان ناصح به بزرگترها نمي نگرند و از تذكر ايشان برداشت هاي غلط مي نمايند (همه كس راعقل خود به كمال نمايد و فرزند خود به جمال).
2- رابطه تعليم و تعلم بين زن و شوهر
در ازدواج، عشق مي تواند عامل اصلي براي تحكيم خانواده محسوب شود و عاشق بايستي معشوق خود را داراي كمال بداند ولي در رابطه تعليم و تعلم، همسر ممكن است احساس كند كه خودش نسبت به او اعلم و بالاتر است و او خيلي ضعيف و كوچك است و هميشه او را در جايگاه شاگرد و خود را استاد ببيند كه يقيناً اين نوع تلقي در ارتباط آنها اثر سوء دارد.
3- مرزهاي ارتباطي نامناسب بين اعضاي خانواده
در بين هر يك از اعضاي خانواده، يك مرزبندي وجود دارد. گاهي مشكل روابط بر اثر مرز زير مجموعه هاست. (مرز عبارت از مجموعه مقرراتي است كه مشخص مي كند چه كسي و چگونه جزء يك مجموعه است.)
در پاسخ زوج هاي جوان كه سؤال مي كنند آيا مي شود عروس و مادر شوهر در يك جا زندگي كنند، مي گوييم اگر مي خواهيد زندگي خوب و خوشي براي مادر و همسر و خانواده خود داشته باشيد، اين مرز جدايي را حفظ كنيد، چه با مادر خود، چه با مادر همسر خود. چرا كه عموماً هر كس نسبت به بستگان خود اثر خوشايندتري دارد و در صورت مشاهده عمل خلاف از سوي بستگان خود، چون از گروه خودش است، سعي مي كند كارهايش را توجيه كند.
بين اعضاي خانواده سه نوع مرز ارتباطي متصور است:
الف- بين اعضاي خانواده مرز سخت و بتوني وجود دارد و ارتباط بين اعضاء در حد ضرورت است و هيچ يك از اعضاء نمي تواند به حريم عضو ديگروارد شود و با هم برخورد خشك و رسمي دارند.
ب- بين اعضاي خانواده مرزي وجود ندارد و هركس به راحتي و بدون اجازه عضو ديگر مي تواند به حريم او پا بگذارد و قواعد و قانوني وجود ندارد. در اينگونه خانواده ها «مال من» وجود ندارد.
ج- بين اعضاي خانواده مرز طيفي وجود دارد كه برگرفته از طيف نور رنگين كمان است كه در عين آن كه رنگ زرد و نارنجي و قرمز و بنفش از هم جداست، ولي نمي توان بين آنها را خط كشي كرد. چرا كه طيف هاي نور در هم تنيده شده است و اين نوع رابطه، مي تواند موجب پيشگيري از نابساماني هاي خانوادگي باشد.
محبت، عامل اصلي در تعادل اخلاقي خانواده است، چرا كه: «الانسان عبيد الاحسان» انسان ، برده نيكوكاري است.
در رابطه اعضاي خانواده خصوصاً زن و شوهر، قيد و بندهايي در قانون مدني داريم كه در جايگاه خويش مي تواند نيازمند تجديد نظر باشد، ولي قيد و بندهايي هم در عمل داريم كه موجب تشديد نابساماني هاي اخلاقي در خانواده مي شود. مانند مرد سالاري يا زن سالاري كه امروزه فرزند سالاري نيز به آنها اضافه شده است.
4- عدم محوريت محبت در خانواده
محبت، عامل اصلي در تعادل اخلاقي خانواده است، چرا كه: «الانسان عبيد الاحسان» انسان ، برده نيكوكاري است.
حقيقت انساني در روح است، نه جسم او و نيروهاي بالقوه در وجودش است كه با محبت شكوفا مي گردد و به ثمر مي رسد. البته بديهي است استفاده از تمام روش هاي تربيتي از جمله تشويق، محبت ، تكريم، تنبيه و غيره به صورت توأمان در تربيت اثربخش است. مهم آن است كه بدانيم از هر روش تربيتي چه وقت، چگونه و به چه اندازه بايستي استفاده كرد. در خانواده مطلوب، محبت محور تربيت است، ولي از تنبيه هم در حد ضرورت با در نظر گرفتن شرايط تنبيه استفاده مي كنند.
5- تجمل گرايي
از ديگر علل نابساماني اخلاقي در خانواده تجمل گرايي است و اين تصور كه ساده زيستن يعني بدبختانه زيستن، غلط است. البته بايستي اذعان نمود همانطور كه با انقلاب اسلامي در ايران، ارزش هاي جامعه دچار يك تغيير بنيادي مثبت شد، متأسفانه پس از پذيرش قطعنامه و فروكش كردن جنگ تحميلي نيز، فرهنگ مصرف بيش از حد گسترش يافت و تجمل گرايي به سرعت در بين آحاد جامعه از جمله نهاد خانواده رو به توسعه گذاشت و هركس در تجمل گرايي و مصرف، سعي دارد گوي سبقت را از ديگران بربايد و همين امر موجب شده كه خانواده هاي ساده زيست با توجه به فرهنگ حاكم بر جامعه با ديده تحقير نگريسته شوند كه ضروري است مسئولين فرهنگي و دولتمردان جامعه براي گريز از اين خوره اخلاقي چاره اي بيانديشند.
6- انگيزه ازدواج، سودجويي هاي مادي
در برخي از ازدواج هاي كنوني به جاي آن كه پيوند ازدواج براساس انگيزه هاي اخلاقي و عشق محقق شود، براساس انگيزه هاي دنيوي و سودجويي هاي مادي تحقق مي يابد.
در حكايت آورده اند كه روباهي آمد. ديد شتري نشسته، روباه دوست داشت با او همنشين باشد، خودش آمد و كنار شتر نشست و دمش را به دم شتر گره زد، وقتي شتر بلند شد روباه ميان زمين و هوا ماند. گفتند او را چرا چنين شدي؟ گفت: وصلت با بزرگان اين چنينم كرد. اين حكايت افرادي است كه به خاطر مقام و مال خانواده دختر، با او وصلت مي كنند.
ازدواج با هدف هاي انحرافي
7- ضعف روحيه مذهبي در خانواده
در فلسفه اخلاق، به اثبات رسيده است كه تنها پشتوانه معقول و مقبول ارزش هاي متعالي اخلاقي «ايمان مذهبي» است.
بين ضعف روحيه مذهبي و شدت نابساماني هاي اخلاقي در خانواده، رابطه معناداري وجود دارد كه هرچه از روحيه مذهبي فاصله گرفته اند، نابساماني هاي اخلاقي رو به فزوني گذاشته است.
8- احساس پوچي در زندگي
پوچ گرايي، از انسان موجودي خطرناك مي سازد. اگر عامل احساس پوچي علمي باشد، بايد به تصحيح بينش او همت گماشت، يعني در مرحله نخست تفكر منطقي را در وي تقويت كنيم و با نوع تفسيري كه درباره كل جهان و خصوص انسان داريم، موضع گيري او را در برابر امور زندگي اصلاح كنيم.
9- عدم تطبيق با وضعيت جديد
خانواده گاهي به صورت غيرمترقبه دستخوش تغييراتي مي شود كه اعضاي خانواده بايد خود را با آن مطابقت دهند. مثلاً دزدي به خانه مي زند و يا فرزندي از خانواده فوت مي كند، پدر يا مادر سكته مي کنند و ناقص مي شوند، فرزند ناقص و عقب افتاده به دنيا مي آيد، مهاجرت پيش مي آيد و مواردي از اين قبيل، كه اگر خانواده نتواند خود را با شرايط جديد تطبيق دهد دچار نابساماني مي شود.
10- نگهداري از جمعيت سالمند
يکي از مسائل عمده خانواده هاي امروزي، حفظ و نگهداري از جمعيت سالمند است كه تحت تأثير صنعت، تكنولوژي، بهداشت و نظير آن زنان و مردان، شانس طول عمر بيشتري را پيدا كرده اند. جمعيت سالمند در كشورهاي صنعتي بين 13 تا 17 درصد كل جمعيت را به خود اختصاص مي دهد. اين نسبت در كشورهاي رو به توسعه، رقمي كمتر از 5 درصد است و اين شاخص در ايران، حدود5/3 درصد برآورده شده است. يعني تنها 5/3 درصد از جمعيت كشور 65 ساله يا بالاتر هستند. امروزه در كشورهاي صنعتي، مؤسسات مشابه و معين، بسياري از وظايف خانواده ها را به عهده گرفته اند، نظير: شبانه روزي ها، مراكز سالمندان و مؤسسات نگهداري از افراد بي سرپرست. اين قبيل مؤسسات در گذشته عموماً وجود خارجي نداشت و وظايف آنها در خانواده مستقر بود، در حالي كه در عصر حاضر با تغييرات درون خانواده، تغيير در روابط و ساختار خانواده، بسياري از وظايف خانواده به چنين مؤسساتي واگذار گرديده است.
لذا برنامه ريزان اجتماعي با توجه به تغييراتي كه در هنجارها و ارزش هاي خانواده به وجود مي آيد مي بايست در فكر هماهنگ كردن چنين مؤسساتي نيز باشند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید