آنچه دين مبين اسلام در اختيارمان قرار داده ، عين زندگي و قوانين آن روشنگر راه است .
در آيات قرآن واحاديث نبوي آنچه لازمه زندگي ديروز و امروز است، بيان شده که ازآن جمله مي توان به مقوله غذا و خوردن اشاره نمود . احاديث متعددي درباره انواع غذاها وآداب خوردن از امام صادق (ع) موجود است. از آن جمله مي توان به حديثي در مورد تقسيم بندي مواد غذايي بر اساس مبدأ توليد آنها اشاره نمود که مي فرمايند: انه ذکر ما يحل اکله و ما يحرم بقول مجمل فقال اما مايحل للانسان اکله مما اخرجت الارض فثلاثه صنوف من الاغذيه صنف منها جميع صنوف الحب کله کالحنطه و الارز و القطينه و غيرها و الثاني صنوف الثمار کلها و الثالث صنوف البقول والنبات فکل شي من هذه الاشياء فيه غذاء للانسان و منفعه و قوه فحلال اکله و ما کان منها فيه المضره فحرام اکله الا في حال التداوي به واما.....
حضرت ضمن اشاره به دو تقسيم بندي بزرگ غذايي« حلال و حرام» ، مختصراً به شرح غذاهاي حلال شده بر انسان پرداخته، و دوباره آنها را به دو دسته بزرگ تقسيم مي نمايند. آنها که از زمين روئيده و خارج مي شوند و آنها که از حيوانات فراهم مي شوند . سپس آنهايي را که از زمين خارج مي شوند، به سه دسته حبوبات وغلات، ميوه جات و سبزيجات تقسيم مي کنند، که مطابق با تقسيم بندي در کتب نوين است.
ايشان در باب آداب خوردن مي فرمايند: کل ما علمت انه يعرف موده الرجل لاخيه با کله من طعامه- اعتبر حب الرجل باکله من طعام اخيه- اشدکم حبالنا احسنکم اکلا عندنا - کلوا فانما تستبين موده الرجل لاخيه في اکله – يعرف حب الرجل باکله من طعام اخيه...
بدين معنا که اگر به منزل يکي از دوستان صميمي خود وارد شديد و براي خوردن چيزي آوردند، از آن تناول کنيد تا معرفت و دوستي خود را نشان دهيد . اعتبار دوستي ، به اهميتي است که به خوراک او مي دهيد و نسبتي که از طعام او مي خوريد، آنکه ما را دوست تر دارد، بهتر نزد ما مي خورد و آنکه مي خورد مراتب دوستي خودش را براي برادرش روشن تر مي سازد، دوستي ،نسبت به خوردن طعام دوست شناخته مي شود و....
مي بينيم که حضرت ميل دارند، کسي که اظهار ارادت و دوستي به ايشان مي کند، طعامي که در منزل ايشان آورده مي شود، به شايستگي ميل کند که آن غذا، بر اساس اصول اسلام و پاکيزه است و اين نکته اي است که ما نيز در تهيه غذا، براي مهمانانمان بايد به کار گيريم.
پرسش و پاسخ خواندني امام صادق(ع)
سخنان امام صادق(ع) با طبيب هندي درباره ي شگفتي هاي خلقت انسان
ربيع حاجب مي گويد: روزي طبيبي هندي در مجلس منصور كتاب طب مي خواند، در حالي كه امام صادق عليه السّلام در آنجا حضور داشت. چون از قرائت مسائل طب فراغت يافت، به امام ششم عليه السّلام گفت: دوست داري از دانش خود به تو بياموزم؟ حضرت فرمود: نه، زيرا آنچه من مي دانم از دانش تو بهتر است. طبيب پرسيد: تو از طب چه مي داني؟ فرمود: من حرارت را با سردي، و سردي را با گرمي، رطوبت را با خشكي، و خشكي را با رطوبت درمان مي كنم، و مسأله تندرستي را به خدا وامي گذارم و براي تندرستي دستور پيامبر را به كار مي برم كه فرمود: «شكم خانه درد است، و پرهيز درمان هر دردي است، و تن را به آنچه خوي گرفته بايد عادت داد».
طبيب گفت: طب جز اين چيزي نيست. امام گفت: مي پنداري كه من اين دستورها را از كتاب هاي بهداشتي ياد گرفته ام؟ گفت: آري، امام فرمود: من اين ها را از خدا فرا گرفته ام. تو بگو من از جهت بهداشت داناترم يا تو؟ طبيب گفت:البته من. امام عليه السّلام فرمود: اگر اين چنين است من از تو سؤالاتي مي پرسم، تو پاسخ بده. گفت: بپرس.
امام صادق(ع) سئوالات زير را از طبيب هندي پرسيدند:
"چرا جمجمه ي سر چند قطعه است؟
چرا موي سر بالاي آن است؟
چرا پيشاني مو ندارد؟
چرا در پيشاني خطوط و چين وجود دارد؟
چرا ابرو بالاي چشم است؟
چرا دو چشم مانند بادام است؟
چرا بيني ميان چشم هاست؟
چرا سوراخ بيني در زير آن است؟
چرا لب و سبيل بالاي دهان است؟
چرا مردان ريش دارند؟
چرا دندان پيشين، تيزتر و دندان آسياب، پهن و دندان بادام شكن بلند است؟
چرا كف دست ها مو ندارد؟
چرا ناخن و مو جان ندارند؟
چرا قلب مانند صنوبر است؟
چرا شُش دو تکه است و در جاي خود حركت مي كند؟
چرا کبد(جگر) خميده است؟
چرا كليه مثل دانه لوبياست؟
چرا دو زانو به طرف پشت خم و تا مي گردند؟
چرا گام هاي پا ميان تهي است؟ "
طبيب هندي در پاسخ به تمامي سئوالات بالا گفت : نمي دانم.
امام فرمود: من علّت اينها را مي دانم. طبيب گفت: بيان كن.
امام فرمود:
*جمجمه به دليل اينکه ميان تهي است، از چند قطعه آفريده شده است و اگر قطعه قطعه نبود، ويران مي شد، لذا چون چند قطعه است، ديرتر مي شكند.
*موي در قسمت بالاي سر است، چون از ريشه ي آن روغن به مغز مي رسد و از سر موها كه سوراخ است، بخارات بيرون مي رود و سرما و گرمايي كه به مغز وارد مي شود، دفع مي شود.
*پيشاني مو ندارد، براي آنكه روشنايي به چشم برسد.
*خط و چين پيشاني نيز عرقي را از سر مي ريزد، نگه مي دارد تا وارد چشم ها نشود و انسان بتواند آن را پاك كند، مانند رودخانه ها كه آب هاي روي زمين را نگهداري مي كنند.
ابروها بالاي دو چشم قرار دارند تا نور به اندازه ي کافي به آنها برسد. اي طبيب، نمي بيني وقتي شدت نور زياد است، دست خود را بالاي چشم ها مي گيري تا روشني به مقدار کافي به چشم هايت برسد و از زيادي آن پيشگيري كند؟!
*بيني بين دو چشم قرار دارد تا روشنايي را بين آنها به طور مساوي تقسيم كند.
*چشم ها شکل بادام هستند تا ميل دوا در آن فرو برود و بيرون آيد. اگر چشم چهار گوش يا گرد بود، ميل در آن به درستي وارد نمي شد و دوا به همه جاي آن نمي رسيد و بيماري چشم درمان نمي شد.
*خداوند سوارخ بيني را در زير آن آفريد تا فضولات مغز از آن پايين بيايد و بو از آن بالا رود. اگر سوراخ بيني در بالا بود، نه فضولات از آن پايين مي آمد و نه بوي چيزي را در مي يافت.
*سبيل و لب را بالاي دهان آفريد، تا فضولاتي را كه از مغز پايين مي آيد نگه دارد و خوراك و آشاميدني به آن آلوده نگردد و آدمي بتواند آنها را از پاک کند.
*براي مردان محاسن(ريش) را آفريد تا نيازي به كشف عورت(پوشاندن سر) نداشته باشند و مرد و زن از يكديگر مشخص شوند.
*دندان هاي پيشين را تيز آفريد تا گزيدن آسان گردد، و دندان هاي آسياب را براي خرد كردن غذا پهن آفريد، و دندان نيش را بلند آفريد تا دندان هاي آسياب را مانند ستوني كه در بنا به كار مي رود، استوار كند.
*دو كف دست را بي مو آفريد تا سودن به آنها واقع گردد. اگر کف دست مو داشت، وقتي انسان به چيزي دست مي کشيد به خوبي آن را حس نمي کرد.
*مو و ناخن را بي جان آفريد، چون بلند شدن آنها زشت و کوتاه کردن آنها زيباست. اگر جان داشتند، بريدن آنها همراه با درد زيادي بود.
*قلب را مانند صنوبر ساخت، چون وارونه است. سر آن را باريك قرار داد تا در ريه ها در آيد و از باد زدن ريه خنك شود.
*كبد را خميده آفريد تا شكم را سنگين كند و آن را فشار دهد تا بخارهاي آن بيرون رود.
*كليه را مانند دانه لوبيا ساخت، زيرا مني قطره قطره در آن مي ريزد و از آن بيرون مي رود. اگر کليه چهار گوش يا گِرد بود، اولين قطره مي ماند تا قطره دوم در آن بريزد و آدمي از انزال لذت نمي برد. زماني که مني از محل خود كه در فقرات پشت است، به كليه مي ريزد، كليه چون كرم بسته و باز مي شود و کم کم مني را به مثانه مي رساند.
*خم شدن زانو را به طرف عقب قرار داد، تا انسان به جهت پيش روي خود راه رود، و به همين علت حركات وي ميانه است، و اگر چنين نبود در راه رفتن مي افتاد.
*پا را از سمت زير و دو سوي آن، ميان باريك ساخت، براي آنكه اگر همه پا بر روي زمين قرار مي گرفت، مانند سنگ آسياب سنگين مي شد. سنگ آسياب چون بر سر گردي خود باشد، كودكي آن را بر مي گرداند و هر گاه بر روي زمين بيفتد، مردي قوي به سختي مي تواند آن را بلند كند.
آن طبيب هندي گفت: اين ها را از كجا آموخته اي؟ فرمود: از پدرانم و ايشان از پيامبر و او از جبرئيل، امين وحي و او از پروردگار كه مصالح همه اجسام را داند. طبيب در آن وقت مسلمان شد و گفت: تو داناترين مردم روزگاري.
راستي چه شگفت انگيز است كه حضرت صادق عليه السّلام بدون در دست داشتن ابزار امروزي كه وسيله شناخت درون و برون انسانند، در گوشه اي از شهر مدينه براي يك طبيب هندي شگفتي هاي خلقت انسان را با دلايل محکم بيان مي فرمايد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید