حيات طيبه با ايمان و عمل صالح
حيات طيبه بر دو پايه استوار است: ايمان و عمل صالح. فرد مؤمن و صالح از آرامش و صفاي دل برخوردار است. حال بايد پرسيد: مؤمن كيست و عمل صالح چيست؟ قرآن در معرفي مؤمن مي فرمايد: كسي كه در كردارهايش ميانه روست و از زندگيِ زجرآورِ تجمّلي و چشم و همچشمي و اسراف و تبذير پرهيز مي كند، او مؤمن است. اين صفتِ مؤمن را قرآن كريم اين گونه بيان مي فرمايد: «والّذين إذا أنفقوا لَم يُسِرفوا و لم يقتُرُوا وَ كانَ بَينَ ذلك قواما؛1 [مؤمنان كساني هستند [كه چون هزينه مي كنند اسراف نمي كنند و خسّت نمي ورزند بلكه ميان اين دو، راه اعتدال را مي گيرند.»
مؤمن نه خسيس است و نه اسراف گر، بلكه حالت ميانه دارد: «وَ كانَ بين ذلك قواما». علم اقتصاد؛ يعني برنامه ريزي براي زندگي و خرج ميانه. و اين گونه اقتصاد در اجتماع و خانواده توسط فرد و دولت، بايد پياده شود تا حيات طيبه و آرامشِ روحي و رواني به دست آيد.
صفت ديگر مؤمن اين است كه اهل گناه نيست. اگر كسي دست به گناه يازيد، همان گناه دست و پاگيرش شده رفته رفته روح اش را مي خورد و امن و آسايش را از او سلب مي كند. حيات طيبه، زندگيي است كه از گناه و آلودگي به دور است. تاريخ و تجربه نشان داده كه هيچ فرد و يا جامعه گنه كاري، روي آسايش نديده است، انواع و اقسام عذابهاي الهي بر سر فرد و اجتماع گنه كار باريده و آنها را با اضطراب و تشويش و سرانجام نابودي و نيستي رو به رو كرده است.
حيات طيبه غير از ايمان، به عمل صالح نيز احتياج دارد، قرآن مي فرمايد: «من عَمِلَ صالحا مِنْ ذكرٍ أو أُثني و هو مؤمن فَلنُحيينَّهُ حياةً طيّبةً وَلَنَجْزِيَنَهُمْ أَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانوا يَعملون2؛ هر زن و مردي كه كاري نيكو انجام دهد، اگر ايمان آورده باشد زندگيِ خوش و پاكيزه اي بدو خواهيم داد و پاداشي بهتر از كردارشان عطا خواهيم كرد.»
تاريخ و تجربه نشان داده كه هيچ فرد و يا جامعه گنه كاري، روي آسايش نديده است، انواع و اقسام عذابهاي الهي بر سر فرد و اجتماع گنه كار باريده و آنها را با اضطراب و تشويش و سرانجام نابودي و نيستي رو به رو كرده است.
نشانه ايمان، عمل صالح و كردار شايسته است. انسان مؤمن، مي كوشد تا با عمل و كردارِ خلاّق، برنامه ريزي شده و منظم در كارهاي فردي و اجتماعي، حضور فعّال داشته باشد.
نكته مهم در خصوصِ ارتباط ايمان و عمل صالح اين است كه: ايمان راستين، عمل صالح را به وجود مي آورد و عمل صالح هم ايمان را زياد مي كند. هر گامي كه مؤمن در راه انجام اعمال صالح برمي دارد به ايمان خود مي افزايد و ازدياد ايمان و رشد و پرورش روحي، كردار شايسته را به دنبال دارد.
مردماني كه ايمان و عمل صالح را با هم داشته باشند، مقدّرشان اين است كه خداوند متعال با حيات طيّبه آنها را احيا كند: «فلنحيينّه حياةً طيّبة» يعني زندگيِ بدون غم و غصّه، و دلهره و اضطراب. مقدّر آخرتشان هم اين است كه پاداش بهتر از كردارشان به آنها عطا خواهد شد: «ولنجزينهم أجْرَهُمْ باَحْسَنِ ما كانوا يعملون».
اين تقدير يك انسان مؤمن است اما مقدّر يك فرد فاسق اين است كه دائما با كوبندگي روحي و فشار رواني رو به روست، كه اين هم وعده خداست. خداوند متعال در سوره انعام مي فرمايد: «فايّ الفريقين أَحَقّ بالأمن ان كنتم تعلمون؛3 اگر مي دانيد بگوييد كه كدام يك از اين دو گروه (مؤمنان و كافران) به ايمني سزاوارترند؟» چه كساني امنيت دل و زندگانيِ منهايِ غم و غصه دارند؟ قرآن خود پاسخ مي دهد كه: «الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون؛4 كساني كه ايمان آورده اند و ايمان خود را به شرك نمي آلايند، ايمني از آنِ ايشان است و ايشان هدايت يافته گانند.»
از اين آيه چنين برمي آيد كه ايمان به تنهايي كافي نيست بلكه دوري از ظلم و گناه هم لازم است: «و لم يلبسوا ايمانهم بظلمٍ». پس ايمان هنگامي كارايي دارد كه با عمل صالح و دوري از گناه و ظلم، همراه باشد.
تقدير مؤمنان
ترديد نبايد كرد كه نتيجه قطعي ايمان و عمل صالح و دوري از ظلم و گناه، رسيدن به ساحل آسايش و زيستن با حيات طيّبه است، خداوند خود اين گونه مقدّر كرده است كه انسانهاي مؤمن با امنيت و آسايشِ روحي و رواني زندگي كنند: «اولئك لهم الأمن». اين گونه افراد مورد عنايت حق اند و او آنان را به حيات طيّبه هدايت مي كند: «و هم مهتدون» همچنين در اثر تقوا و خداترسي، ميزاني به دست مي آورند كه مي توانند با آن از تنگناها و بن بستها به راحتي عبور كنند: «ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا».5
اين امن و آسايش و اين نيروي «فرقان» و اين دست عنايت خدا، هم بر سر فرد مؤمن و صالح است و هم ملت و جامعه مؤمن. از نظر فردي نمونه هاي آن بسيار است، اما مثال و نمونه عينيِ ملتي كه دست عنايت حق بر سر آن است همين جامعه امروز ايران است؛ اين ملت به خاطر فرمانبرداري از دستورهاي اسلام و قرآن، مورد توجه خداوند متعال واقع شده به طوري كه از سخت ترين مشكلات و بن بستها رهيده و ناممكن ها را ممكن ساخته و توطئه هاي گوناگوني را خنثي كرده است، مروري بر حوادث انقلاب اسلامي از آغاز تاكنون، مؤيّد همين نكته است: شكست شاه، رسوايي آمريكا، حادثه طبس، جنگها و درگيريهاي مختلف، درهم ريختن معادلات جهاني و نمونه هاي بسيار ديگر، نشانِ دست عنايت خداست.
آري، مقدّر يك فرد و جامعه مؤمن و متّقي، حيات طيّبه و زندگي آسوده روحي است.
تقدير گناهكاران
مقدّر يك فرد و جامعه گناهكار اين است كه دائما برايش كوبندگي بيايد؛ يعني غم و غصّه هايي كه از فرط بزرگي نتواند آنها را تحمّل كند: «لايزال الذين كفروا تصيبهم بما صنعوا قارعةٌ او تحلّ قريبا من دارهم؛6 و كافران را پيوسته به سبب اعمالشان حادثه اي رسد يا آن حادثه در نزديكي خانه هايشان فرود آيد.»
اين كفر در اين جا، كفر عملي است؛ گره اي را مي گشايد فورا گره ديگري بر كار او زده مي شود، هنوز از غمي نرسته كه غم ديگري وجود او را مي گيرد، از تشويشي رهايي مي يابد به اضطراب بدتري دچار مي شود، و نبايد پنداشت كه اين خواست و تقدير خداست بلكه دست پخت خود انسانهاست «بما صنعوا». گناه و طغيان عاقبتي جز اين ندارد كه آدمي به آشفتگي و اضطراب، گرفتار آيد.
در آيه ديگر نظير همين را مي فرمايد و يك تشبيه معقول به محسوس مي كند و مي فرمايد: اگر كسي مثلاً از هواپيما به پايين بپرد چه مي شود؟ معلوم است كه لِهْ مي شود و اگر هم زنده بماند و لاشخورها اطرافش را بگيرند و هيچ كس هم نباشد چقدر وحشت دارد؟ قرآن مي فرمايد آدم بي خدا و گناهكار، در دنيا اين چنين حالتي دارد، در وطن خود و در كنار زن و بچّه و در ميان رفقايش زندگي مي كند، امّا دلهره، اضطراب خاطر، ضعف عصب، افسردگي، پوچي روحي اين شخص را به آن جا رسانده مثل اين كه تنها در بيابان گرفتار شده و دشمن اطراف او را گرفته است يا مثل اين كه از هواپيما پرت شده و هيچ راه نجاتي براي خود نمي بيند: «و من يشرك باللّه فكانّما خَرَّ من السماء فَتَخْطَفُهُ الطير أو تهوي به الرّيح في مكانٍ سحيق؛7 هر كس كه به خدا شرك آورد، چونان كسي است كه از آسمان فرو افتد و مرغ او را بربايد يا باد، وي را به مكاني دور اندازد.»
گناه با انسان اين چنين مي كند، مقدّر گناهكار اين است كه يك زندگي ناخوش داشته باشد، مقدّر گناهكار زندگي بدون آرامش است. آخرتش هم اين چنين است، يعني از غمي رهايي مي يابد و در غم ديگري فرو مي رود. آتش جهنّم هم هيچ گاه يك جُور نيست، مرتّب تازگي دارد همان طور كه آتش دنيا براي گناهكار يك نواخت نيست.
حيات طيّبه و زندگي ميانه
قبلاً به اشاره گفتيم كه يكي از شرايط دسترسي به حيات طيّبه، اقتصاد و ميانه روي است، اسراف و تبذير، آسايش و راحتي را از آدمي ميگيرد و زندگيِ زجرآور و پراضطرابي را جاي گزين آن ميكند. انسان نيازهاي مختلفي دارد و براي تأمين اين نيازها، مسلّم تلاشهايي ميكند، اگر اين تلاشها براساس حرص و آز و اسراف باشد، روي سعادت نخواهد ديد، از سوي ديگر اگر تفريط كند و به اين نيازها به درستي پاسخ نگويد باز هم خوشبخت نيست؛ في المثل نيازهاي خوراك، پوشاك، مسكن، مسائل جنسي، بخشي از احتياجاتِ بعدِ مادي انسان است و اگر در خط اعتدال و ميانهروي قرار نگيرند، آسايش و امنيت آدمي به هم ميخورد.
خوراك خوب است و اگر انسان مواظب جسمش نباشد حرام است، انسان بايد بخورد اما به اندازهاي كه زنده بماند به قول پزشكان بدن انسان حدود 1800 كالري نياز دارد، اگر از اين مقدار بيشتر بخورد فضولات ميشود و جذب بدن نميشود.
خواب براي انسان لازم است و اگر به اندازه نخوابد بيمار ميشود، اما اگر اين خواب از حالت اعتدال خارج شد و آدمي به پرخوابي مبتلا گرديد، همين پرخوابي كسالتآور و بيماريزاست.
نيازهاي جنسي اگر به طور كلي سركوب شود، مشكلات رواني و عقدههاي روحي به وجود ميآورد و اگر در راه تأمين آن افراط هم شود، همه چيز را از دريچه مسائل جنسي خواهد نگريست و به بيماريهاي ديگر رواني مبتلا خواهد شد.
پوشاك نيز چنين است؛ يعني اگر انساني در پوشاك، جانب اقتصاد را از دست داد و به افراط روي آورد، آسايش خود را آسان و ارزان فروخته است. همچنان كه آدمي در خوراك و نيازهاي جنسي و ديگر غرايز بايد معتدل باشد در پوشاك نيز لازم است ميانه روي و اقتصاد را پيشه كند.
پس به طور كلي بايد گفت: مقدّر خداوند متعال اين است كه انسان مؤمن، ميانهرو و ساده زيست، حيات طيّبه و زندگي سالم و بدون دلهره و اضطرابي داشته باشد و كساني كه افراطگرند و در تأمين نيازها جانب اقتصاد را فرو گذاشته و به تجملات و زيورآلات روي آوردهاند، حيات مشكل و طاقتفرسايي را بگذرانند.
در سوره واقعه، سرنوشت آنان اين گونه ترسيم شده است: «و اصحاب الشّمال ما اصحاب الشمال في سمومٍ و حميم و ظلٍّ من يحموم لاباردٍ و لاكريم انّهم كانوا قبل ذلك مترفين و كانوا يصرّون علي الحنث العظيم؛8 اما اصحاب شقاوت، اصحاب شقاوت چه حال دارند؟ در باد سَموم و آب جوشانند، در سايهاي از دود سياه، نه سرد و نه خوش، اينان پيش از اين در ناز و نعمت بودند و بر گناهان بزرگ اصرار ميورزيدند».
اين هم مقدّر انسانهاي تجملگرا و اسرافگر است كه آتش جهنم و دود آن آنها را ميآزرد، چون «و كانوا يصرّون علي الحنث العظيم» بر گناهان بزرگ، اصرار ميورزيدند و عاقبت اين چنين انسانهايي نابودي است: «و اذا اردنا ان نهلك قريةً امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحقّ عليها القول فدمّرناها تدميرا؛9 چون بخواهيم قريهاي را هلاك كنيم، خداوندان نعمتش را فرماييم تا در آن جا تبهكاري كنند، آن گاه عذاب بر آنها واجب گردد و آن را درهم فرو كوبيم».
آري، فرد يا جامعه تجملگرا و مترف نابود ميشود و اين نابودي هم دو نوع است: جسمي و روحي؛ توضيح آن كه: گاهي انسان و يا جامعه با بمب، زلزله و بلاياي ديگر از بين ميرود و زماني هم استقلال و يا روح و روان او نابود ميشود، نوع اول، نابودي جسمي است و نوع دوم نابودي روحي، انسانهاي افراطگر و تجمل پرست، روح و روانشان به تدريج فرسوده و نابود ميشود، و اين نابودي، حتمي است: «فَدمرناها تدميرا».
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید