با اینکه خدیجه یک دوشیزه نبود و چهل سال از عمرش می گذشت و یک پسر و یک دختر بزرگ داشت طبق رسوم اعراب، قبیله او موسوم به «اسد» می بایست با ازدواج وی موافقت نماید.
رئیس قبیله «اسد» مردی بود به نام «عمرو بن اسد»، عموی خدیجه، و او گفت:
«من تصدیق می کنم که محمد، امین و صبور است؛ ولی بضاعت ندارد و قبایل عرب وقتی بفهمند که خدیجه با یک مرد بی بضاعت وصلت کرده است، زبان به طعن می گشایند و بد می گویند و اظهار می کنند مگر در مکه شوهر قحط بود که خدیجه با محمد وصلت کرد».
ابوطالب عموی محمد نیز لب به زبان گشود و گفت:
«محمد بضاعت ندارد ولی مردی نیک نام است و از خانواده هاشمی می باشد و حسب و نسب او اگر از قبیله اسد برتر نباشد، پست تر هم نیست. از این گذشته محمد جوان است و زیبایی دارد و جوانی و زیبایی هم یک بضاعت بشمار می رود و اگر تو ای "عمرو بن اسد"، با این ازدواج مخالفت کنی، نه تنها محمد بلکه خدیجه را هم دلگیر خواهی کرد.
برای خدیجه ممکن است شوهر ثروتمندی پیدا شود ولی شوهری به جوانی و زیبایی محمد که در عین حال از قبیله هاشمی و نیک نام باشد، یافت نخواهد شد.»
سخنان ابوطالب در "عمرو بن اسد" مؤثر واقع شد و با ازدواج آن دو موافقت کرد.
مرحوم صدوق در «كتاب من لا يحضره الفقيه» و شيخ كلينى در كتاب «شريف كافى» با مقدارى اختلاف خطبه عقدى را كه بوسيله ابو طالب ايراد شده نقل كرده اند كه متن آن طبق روايت شيخ صدوق (ره) اينگونه است:
«سپاس خدای را كه ما را از كشت و محصول ابراهيم وذريه اسماعيل قرار داد،و براى ما خانه مقدسى را كه مقصودحاجيان است و حرم امنى است كه ميوه هر چيز بسوى آن گردآيد بنا فرمود،و ما را در شهرى كه هستيم حاكمان بر مردم قرارداد. »
«سپس برادر زاده ام محمد بن عبد الله بن عبد المطلب مردى است كه با هيچ يك از مردان قريش هم وزن نشود جز آنكه از اوبرتر است، و به هيچ يک از آنها مقايسه نشود جز آنكه بر او افزون است، و او اگر چه از نظر مالى كم مال است ولى مال پيوسته درحال دگرگونى و بى ثباتى و همچون سايه اى رفتنى است، و اونسبت به خديجه راغب و خديجه نيز به او مايل است، و مهريه او را نيز هر چه نقدى و غير نقدى بخواهيد آماده است، و محمد را داستانى بزرگ و شأنى والا و شهرتى عظيم خواهد بود. (فروع كافى ج 2 ص 19 و 20 و من لا يحضره الفقيه ج 3 ص 397)
و در كتاب شريف كافى اينگونه است كه پس از اين خطبه عموى خديجه خواست بعنوان پاسخ ابوطالب سخن بگويد ولى به لكنت زبان دچار شد و نتوانست، از اين رو خديجه خود بسخن آمده گفت:
عموجان؛ اگر چه شما بعنوان گواه اختياردار من هستى ولى در اختيار انتخاب، من خود شايسته تر از ديگران هستم، و اينك اى محمد من خود را به همسرى تو درمى آورم و مهريه نيز هر چه باشد بعهده خودم و در مال خودم خواهد بود؛ اكنون به عموى خود (ابوطالب) دستور ده تا شترى نحر كرده و وليمه اى ترتيب دهد و بنزد همسر خود آى!
ابوطالب فرمود: گواه باشيد كه خديجه محمد (ص) رابه همسرى خويش پذيرفت و مهريه را نيز در مال خود ضمانت كرد!
برخى از قريشيان با تعجب گفتند: شگفتا! كه زنان مهريه مردان را بعهده گيرند؟!
ابوطالب سخت بخشم آمده روى پاى خود ايستاد و گفت: آرى اگر مردى همانند برادر زاده من باشد زنان باگرانبهاترين مهريه خود خواهانشان مى شوند و اگرهمانند شما باشند جز با مهريه گرانبها حاضر به ازدواج نمى شوند!
و در روايت «خرائج راوندى» است كه چون خطبه عقد به پايان رسيد و محمد برخاست تابه همراه عمويش ابوطالب به خانه برود خديجه به او عرض كرد:
«به سوى خانه خود بيا كه خانه من خانه تو است ومن هم كنيز توام!» (خرائج راوندى ص 187)
و از كتاب «المنتقى كازرونى» نقل شده كه چون مراسم عقد به پايان رسيد خديجه به كنيزكان خود دستور داد آلت شادى بخود گرفته و دف ها را بزنند و سپس به محمد عرض كرد:
«اى محمد به عمويت ابوطالب دستور ده شتر جوانى از شترانت را نحر كند و مردم را بر در خانه اطعام كن و بيا در كنار خاندانت چاشت را به استراحت بگذران، و ابوطالب اينكار را كرد و محمد به نزد خديجه آمده و در كنار او به استراحت روزانه پرداخت. » (بحار الانوار،ج 16 ص 10 و 12 و 19)
و اين دو حديث دلالت بر كمال علاقه و عشق خديجه نسبت به رسول خدا(ص) دارد چنانچه تا پايان عمر اين عشق را نسبت به آن حضرت حفظ كرده بود. صلوات الله عليها.
در بین اعراب رسم است که شوهر باید در موقع ازدواج مهر بپردازد و مهری که محمد به خدیجه پرداخت، دوازده وقیه و نیم وقیه (هر وقیه چهل درهم و در نتیجه پانصد درهم) بود و با آن مبلع حتی نمی توانستند دو شتر خریداری نمایند. (محمد پیغمبری که از نو باید شناخت، ص 45)
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید