وقتى ميان زن و مرد پيمان زناشويى بسته شد زندگى انفرادى آنانبه يک زندگانى مشترک اجتماعى تبديل مىشود.آن پيمان مقدس بدانمعنا است که زن و شوهر قول ميدهند که تا آخر عمر با هم باشند.در ادارهزندگى تشريک مساعى کنند.براى رفاه و آسايش همديگر کوشش نمايند.
يار و مونس و غمخوار هم باشند.در جوانى و پيرى،در توانايى و ناتوانى،در موقع سلامت و بيمارى،در سختيها و خوشيها،در حال فقر و غنا،در همهحال با هم باشند.
انسانيت و شرافت اقتضا دارد که زن و شوهر تا آخر عمر بدينپيمان مقدس وفادار باشند.و در مشکلات زندگى و حوادث روزگار عهدخويش را فراموش نکنند.دخترى که در موقع جوانى و شادابى خواهاندارد دست رد به سينه همه مىزند و هستى خويش را تنها در اختيار شوهرقرار ميدهد بدان اميد که تا آخر عمر در پناه او زندگى کند.رسم مردانگىنباشد که در موقع پيرى و زوال شادابى همسرش را تنها بگذارد و به فکرتجديد فراش يا ولگردى برآيد.
در موقع ندارى و تنگدستى با شوهرش مىسازد و در خانهاشزحمت مىکشد و بخور و نخور ميکند بدان اميد که زندگى آنانسر و صورتى پيدا کند و تا آخر عمر در رفاه و آسايش باشند، رسم وفانباشد که مرد وقتى وضع اقتصادى خويش را مرتب ديد و ثروتى ذخيره کردبه فکر زن گرفتن بيفتد يا همسرش را در خانه گذاشته دنبال خوشگذرانىبرود.
در موقع سلامت و توانايى بدون مزد و مواجب به اندازه چند کلفتدر خانه شوهر زحمت مىکشد بدان اميد که بهنگام ناتوانى و بيمارى ازکمکها و پرستاريها و دلجوييهاى او برخوردار گردد نه اينکه او را رها کندو به فکر خوشگذرانى خودش باشد.
بعضى مردها واقعا عاطفه و مردانگى ندارند.در موقعى کههمسرشان جوان و شاداب و سالم است از او استفاده ميکنند ليکن بعدا اورا رها کرده دنبال خوشگذرانى مىروند.يا به بهانههاى بسيار پوچ او راطلاق ميدهند.به نمونههاى زير توجه فرماييد:
مردى زنش را به بهانه شومى طلاق ميدهد.زيرا بعد از عروسى پدرشوهر وفات ميکند و دايى او به ورشکست مبتلا ميگردد. (3)
مردى در بيان علت طلاق زنش ميگويد:چه علتى بهتر از اينکه ترادوست ندارم.با اينکه قبلا به عنوان عشق با او ازدواج نموده بود (4) .
زنى به نام...عليه شوهرش شکايت کرد که مدتها با بود و نبودشوهرم ساختم و با نهايت تلاش به او خدمت کردم.اما حالا که بيمار شدهاممرا از خانه بيرون کرده ميگويد:زن بيمار نمىخواهم (5) .
آقاى محترم،تو حيوان نيستى که جز خودخواهى و خوردن وشهوترانى چيزى سرش نمىشود.تو انسان هستى.انسان بايد وجدان ورحم و عاطفه و از خودگذشتگى داشته باشد.
دختر معصومى بخاطر تو دست از پدر و مادر و تمام خويشان برداشت و جوانى و شادابى و سرمايه عفتخويش را در اختيار تو نهاد.
بهتر از کلفت در خانهات زحمت کشيد،با دار و ندار تو ساخت و هر گونهرنج و محروميتى را تحمل کرد،آيا سزاوار است او را رها کنى و دنبالعياشى بروى؟بدين عمل به او ستم ميکنى و ستمکار در همين دنيا سزاىاعمالش را خواهد ديد.اگر تجديد فراش کنى در مقابل چند دقيقه لذت،آسايش روحى و آسودگى خاطر را از دست ميدهى.به صدها گرفتارى وفشارهاى روحى مبتلا خواهى شد.آبروى خويش را از دست ميدهى و درنزد مردم مردى خودخواه و بىعاطفه معرفى خواهى شد.
فرزندانت از اين کار رنجيده خاطر مىشوند و هر روز به يک جوراسباب مزاحمت و ناراحتى برايت فراهم خواهند ساخت.اگر همسرتبيمار است معالجهاش کن تا سالم شود و از فرزندانش پرستارى کند.اگرهم قابل علاج نيست مردانگى و فداکارى نشان بده و تا زنده است زنديگر نگير.وجدانت راضى نشود آن بيچاره را آزرده خاطر گردانى.اگرخودت جاى او بودى و به بيمارى سختى مبتلا مىشدى چه انتظارى از اوداشتى؟او هم همين انتظار را از تو دارد.
اگر موقع بيمارى تو همسرت بناى ناسازگارى را بگذارد و تقاضاىجدايى کند آيا کار خوبى ميکند؟يا اينکه نزد تو و سايرين زن خودخواه وبىوفايى معرفى مىشود؟
اگر وفادارى و از خودگذشتگى خوب است تو هم وفادار باش.
--------------------------------------
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید