نابغه ها در چه خصلتي مشترك اند؟ البته همه آنها با خلاقيت بسيار به دستاوردهاي عظيمي دست يافته اند، ليكن از نظر ساير خصوصيتها تفاوتهاي چشمگيري ميان آنان ديده ميشود. اسحاق نيوتون، غالباً پرخاشگر و بد خلق بود، در حالي كه چارلز داروين مردي مهربان و با محبت بود كه كمتر كسي از او مي رنجيد. آلبرت اينشتين معمولاً خوش برخورد و هميشه مايل به بحث درباره كارهاي خود بود و دوستانش او را در زمينه نوازندگي ويلن فرد قابلي مي دانستند و تحسين ميكردند، اما مايكل فاراده در لاك خودش بود و علاقهاي به گفت و گو درباره كارهاي علمي خود نداشت، مگر آن كه در آن زمينه به نتيجه قطعي رسيده باشد.
پيشينه خانوادگي نوابغ نيز با يكديگر تفاوت دارد. خانواده چارلز داروين بسيار ثروتمند بودند، ولي خانواده مايكل فاراده تنگدست به شمار مي آمدند به طوري كه وي به علت فقر در سن سيزده سالگي مجبور به ترك تحصيل شد. وي در مغازه صحافي به شاگردي پرداخت و خوشبختانه استاد وي اجازه داد تا به مطالعه كتابهايي كه صحافي ميكند بپردازد. موتزارت جوان در كودكي نيز نظير پدرش به آموزش موسيقي مشغول شد و پدرش موسيقيدان و معلم موسيقي بود كه در مورد فرزندش نقشه هاي جاه طلبانه اي در سر داشت. چنان كه ديديم جان استوارتميل متفكر جامعه شناس و سياستمدار قرن نوزدهم نيز زير نظر پدرش جيمز ميل آموزش مي ديد كه وي نيز به نوبه خود مردي فاضل اديب به شمار ميآمد و دلش مي خواست كه فرزندش دنباله رو كارهاي او باشد.
تعداد اندكي از نوابغ هم خود مربي خويشتن بوده اند و كمتر از ديگران كمك گرفته اند. يكي از اين افراد، جورج استفنسون بود كه به عنوان مهندس بزرگ راه آهن مشهور است. استفنسون در استفاده از لكوموتيو بخار براي راه آهن نقش بزرگي بازي كرد و باعث شد كه در حمل و نقل مسافر و كالا، انقلاب عظيمي پديد آيد. چنان كه ميدانيم او هرگز به مدرسه نرفت و تازه بعد از آن كه به سن هيجده سالگي رسيد و به عنوان كارگر معدن استخدام شد، توانست معلم خصوصي بگيرد و به سوادآموزي بپردازد.
شباهتهاي نابغه ها
اما نوابغ از جهاتي هم به يكديگر شباهت دارند. البته بعضي از اين شباهت ها ظاهري و سطحي است. مثلاً اغلب آنها كارهاي مختص خود را ظاهراً راحت و حتي بدون تلاش انجام ميدهند. اما اين راحتي ظاهري، ناشي از تلاشهاي عظيمي است كه در گذشته انجام داده اند. معروف بود كه موتزارت، شاهكارهاي موسيقي خود را با سرعت بسيار پديد ميآورد، اما سرعت عمل او حاصل آموزش و تمرين مداومي بود كه طي سالهاي بسيار به انجام رسانده بود. افراد هم عصر او گفته اند كه وي در هنگام انجام كار، بسيار متمركز بود. او قادر بود در هنگام انجام هر كاري حواس خود را كاملاً جمع كند.
يكي از شباهتهاي اساسي افراد نابغه، سخت كوشي آنهاست. تقريباً همه آنها تصميم نيرومند دارند و به فعاليتهاي خود پايبند و متعهد هستند. اين افراد، به كاري كه ميخواهند بكنند، ايمان فراوان دارند. شك و عدم اطمينان، باعث عقب افتادن كار مي شود، چنان كه در مورد جيمز وات، مخترع ماشين بخار كه بهبود عظيمي در كارآيي ماشينهاي اوليه پديد آورد، چنين شد. در ضمن همه نوابغ داراي احساس رهبري نيرومندي هستند.
در حقيقت سختكوشي خصلتي است كه در ميان همه نابغه هاي جهان مشترك است. وقتي از دابليو ترنر نقاش بزرگ انگليسي رمز موفقيت او را پرسيدند، صريحاً گفت «تنها راز اين كار، تلاش فراوان است .» اسحاق نيوتون در برابر اين سوال كه چگونه قانون جاذبه عمومي را كشف كرده است جواب داد كه مدام به اين موضوع فكر مي كرده است. چارلز داروين موفقيت خود را تا حدودي ناشي از اين مي دانست كه سالها درباره يك مساله غير قابل توضيح فكر كرده است. عوامل ديگري كه در موفقيت وي دخالت داشته اند، عبارت اند از پشتكار و تصميم. البته داروين همه اين عوامل را با قدرت مشاهده دقيق و مداوم همراه كرده بود. همچنين اينشتين عقيده داشت كه كنجكاوي غير عادي، قدرت تصميم و سخت كوشي، علل اصلي موفقيت وي را تشكيل مي داده است. او نيز قادر بود قدرت تمركز خود را براي حل مساله معيني براي مدت طولاني حفظ كند.
وقتي نابغه ها به كار معيني مشغول باشند، از بقيه امور، غافل ميشوند. موتزارت در هنگام نوشتن موسيقي كوچكترين توجهي به جهان پيرامون خود نداشت. نيوتون ميگفت كه وقتي به مساله معيني فكر ميكند همه چيز را فراموش ميكند. در چنين مواردي اوقات غذا خوردن از ياد ميرفت و عذر هر مهماني را ممكن بود بخواهند. تمام حواس نيوتون جمع مسالهاي مي شد كه درگير آن بود. اينشتين هم به جزئيات روابط اجتماعي بي اعتنا ميشد. گاهي اوقات فراموش ميكرد كه صبحها جورابش را بپوشد و غالباً ميگفت كه آموختن مهارت رانندگي براي وي بسيار دشوار است.
اغلب نوابغ با كمال ميل اعتراف ميكنند كه بيش از حد كنجكاو، و بسيار مصمم و پر تلاش هستند و در عين حال، بعضي از آنها با اصرار، مدعي هستند كه هوشمندتر از مابقي مردم نيستند. جان استوارت ميل كه بدون ترديد يكي از عميقترين متفكران قرون و اعصار است، يقين داشت كه زيركي ذاتي او از حد افراد متوسط بيشتر نيست. داروين هم كاملاً اعتقاد داشت كه به هيچ وجه سرعت انتقال و يا هوشمندي خاصي ندارد. اينشتين تأكيد ميكرد كه موفقيتهاي او نه به علت هوش فراوان بلكه به علت كنجكاوي غير عادي او بوده است.
البته اين كه نابغه ها مدعي هستند هوش ذاتي غير عادي ندارند لزوماً به اين معني نيست كه در واقع چنين باشد، ولي البته خوب است كه به نظر آنها توجه كنيم. مردم غالباً تصور ميكنند كه نوابغ كارهايي را در كمال سهولت انجام مي دهند كه براي ديگران دشوار است، ليكن خود نوابغ كارهايي را كه انجام مي دهند، آسان نميدانند.
يكي از خصوصياتي كه نوابغ را از بقيه مردم متمايز ميكند اين است كه اين افراد، دست از تلاش نمي كشند، هر چند كه ادامه فعاليت مستلزم كار فكري طاقت فرسايي باشد. يكي از معاصران نيوتون درباره وي ميگويد كه او به قدري در مطالعات خود غرق ميشد كه اگر بعضي از آزمايش ها و تجارب عملي، تنوعي در زندگي او ايجاد نمي كرد، مطالعات محض او را از پا در مي آورد. سرسختي او در مقابله با مشكلات، فوق العاده بود. زماني كه نيوتون به مطالعه هندسه دكارتي پرداخت گاهي در درك مطلب مواجه با اشكال ميشد. جان كانديوت عكس العمل وي را در چنين مواردي اين گونه بيان ميكند:
«… نزد خود شروع به مطالعه و آموختن مطلب كرد. دو سه صفحه كه خواند، متوجه شد كه ديگر چيزي نميفهمد. آنگاه از اول شروع كرد و سه چهار صفحه پيش رفت تا اين كه دوباره در درك مطلب مواجه با مشكل شد. بار ديگر كتاب را از اول آغاز كرد و به همين ترتيب پيش رفت تا اين كه كاملاً بر آن بخش از رياضيات تسلط يافت.»
به عبارت ديگر نيوتون اهل پشتكار بود. بخش دشوار را بارها و بارها ميخواند تا سرانجام بر آن مسلط شود. و اين كار را نزد خود و بدون كمترين كمك و راهنمايي ديگران انجام ميداد.
سماجت و لجاجت در كار، به خصوص در كارهاي صعب و طاقت فرسا، كه در نوابغي نظير نيوتون ملاحظه ميشود، خصوصاً زماني به كار ميآيد كه شخص بخواهد نظير همه بزرگان، دوره هاي يادگيري درازمدتي را پشت سر بگذارد. هر چند اغلب مردم گمان ميكنند كسب دانش و مهارتي كه پايه فعاليتهاي خلاقه است براي افراد نابغه آسانتر است، ولي حقيقت مطلب به طور قطع، غير از اين است هر كس كه بخواهد مهارت دشواري را فرا بگيرد، بايد وقت بسيار و نيروي فراوان صرف كند. نوابغ هم ممكن است به اندازه افراد عادي به صرف وقت نياز داشته باشند و لازم باشد كه از سالهاي اوليه زندگاني به آموختن آن مهارتها آغاز كنند. رينولدز، هنرمند انگليسي قرن هيجدهم ميگويد:
«مهارت در نقاشي نيز هم چون مهارت در نواختن موسيقي، حاصل نميشود مگر با تلاش و تمرين پايان ناپذير. و يقين داشته باشيد كه اگر اين مهارت در جواني به دست نيايد، بعداً فرصتي براي كسب آن نخواهد بود. اين كار دست كم همان اندازه دشوار خواهد بود كه كسي بخواهد بعد از بلوغ، خواندن و نوشتن را فرا بگيرد».
نويسنده: مايكل جي. اي. هاو
مترجم: مهدي مجردزاده كرماني
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید