اغلب يادگيري کودک از تلويزيون اتفاقي است. در اينجا مقصود، آن شکل از يادگيري است که به هنگام تماشاي تلويزيون با هدف سرگرمي صورت میگيرد و بيننده بي آنکه در پي کسب معلوماتي باشد، مطالب يا اطلاعاتي را خود بخود ميآموزد. در عمل، کودک هميشه به منظور سرگرمي از تلويزيون استفاده میکند. بي شک کودک با رسانههاي جمعي به عنوان محلملهايي براي تفريح آشنا میشود تا برايش قصه بگويند، او را بخندانند و يا مجري يا بازيگر مورد علاقه اش را نشان بدهند.
مراجعه هدفمند به رسانهها براي کسب اطلاعات مفيد کاري است که عمدتاً در مدارس آموخته میشود و کودکان به اين منظور بيشتر به رسانههاي چاپي مراجعه میکنند تا رسانههاي صوتي و تصويري.
فکر مراجعه آگاهانه به تلويزيون در منزل براي کسب اطلاعات، رفتار نسبتاً غيرمعمول است که دير آموخته میشود و به احتمال زياد به درصد کمي از کودکان منحصر میشود که بنابر مطالب فصل پيش، جويندگان فعال واقعيت هستند. اينها افرادي هستند که براي تماشاي يک کنفرانس مطبوعاتي يا ديدن يک برنامه آموزشي در مورد چگونگي انجام کاري به تلويزيون مراجعه میکنند. به هر حال تعداد اين گونه افراد در سالهاي اوليه تحصيل خيلي کم است. از ميان 111 برنامه اي که چنان مورد علاقه کودکان دوره ابتدايي سانفرانسيسکو قرار گرفته بود که حاضر بودند به طور مرتب آن را ببينند فقط 4 برنامه وجود داشت که محتواي آنها با توجه به هدف برنامه بيشتر جنبه اطلاعاتي داشت تا سرگرمي.
از اين رو ترديد نيست که بيشتر يادگيري کودک از تلويزيون در سنين پايين اغلب بايد يادگيري اتفاقي باشد و لذا لازم است برخي از شرايطي را که يادگيري اتفاقي ميسرمي کند، مورد بررسي قرار دهيم.
شکي نيست که تهيه کننده يک برنامه تلويزيوني میتواند تا حدودي آنچه را که بايد از برنامه اش آموخته شود کنترل کند، زيرا کنترل آنچه که در برنامه گنجانده میشود در دست خود اوست. به عنوان مثال او اين امکان را دارد که به منظور برجسته کردن برخي افکار و مسائل موجود در برنامه آنها را مورد تأکيد قرار دهد و تکرار کند و يا با شخصيتهاي مورد علاقه بينندگان مرتبط کند. ليکن اغلب برنامههاي کودکان بيش از آموزش، عمدتاً بر جلب توجه و سرگرم کردن آنها تأکيد دارند، بعلاوه کودکان به هيچ وجه مخاطبان بي اختياري نيستند. سليقه آنها در مورد برنامههاي مختلف به طور قابل ملاحظه اي متفاوت است و حتي در حين تماشاي يک برنامه توجه آنها به چيزهاي کاملاً متفاوتي جلب میشود. چنانکه قبلاً نيزاشاره شده است، گوناگوني کودکان بيش از گوناگوني برنامههاست.با توجه به اين شرايط، در يادگيري اتفاقي مفيدتر از همه آن است که توجه خود را بيشتر به سوي کودک معطوف کنيم. راستي، چه چيزي باعث میشود که کودکي به هنگام تماشاي موارد گوناگون در يک برنامه تلويزيوني، چيزي را به طور اتفاقي ياد بگيرد و چيزهاي ديگر را ياد نگيرد؟
بهتر است با چند تذکر روشن شروع کنيم. يادگيري اتفاقي کودک بستگي دارد به استعداد يادگيري او، نيازهاي وي آن لحظه و آنچه که او به آن توجه میکند. توانايي يادگيري اغلب بستگي به هوش دارد و در واقع يکي از راههاي سنجش هوش به شمار ميرود.کودکان باهوش از تلويزيون بيشتر ياد میگيرند. در واقع در شرايط مساوي، کودکان باهوش در کليه تجربههاي يادگيري بيش از کودکان کم هوش تر چيز ياد میگيرند و در رده بالاي هر نوع معياري که نشانگر ميزان يادگيري از طريق تماشاي تلويزيون باشد قرار میگيرند.
پس با اين فرض که کودکان باهوشتر تقريباً از هر محتوايي چيزهاي بسياري ياد میگيرند، اجازه دهيد در زمينه توجه و نياز چند نکته راهنما را مطرح کنيم،نخست آنکه چنانچه مطلب و يا رفتاري براي كودكان تازگي داشته باشد، احتمال يادگيري وتوجه وي به آن بيشتر خواهد بود. ا. جي. برادبك گزارشي از تحقيق صورت گرفته در مورد يك فيلمهاپلانگ كاسيدي ارائه كرده است كه بر اساس آن اين فيلم باعث افزايش اطلاعات قابل توجهي در كودكان كم سن وسالتر شده بود در حالي كه ميزان ياديگري كودكان بزرگتر بسيار ناچيز بود.
ضمن تحقيقات بيشتر به اين نتيجه رسيدند كه علت اين امر تازگي داشتن فيلم براي كودكان كم سن ومعمولي بودن آن براي كودكان بزرگتر بوده است. كودكان بزرگتر اين گونه فيلمها رابارها ديده بودند و در نتيجه اين فيلمها توجه آنها را به خود جلب نكرد. اين امر تاثير آشنايي است. يك كودك هر چه با تلويزيون آشناتر شود دسته بندي مطالب رابيشتر ياد ميگيرد.او مطالب آشنا را به موقع تشخيص ميدهد و الگويي ازانتظارات براي خود به وجود ميآورد كه وي را از توجه بيش از اندازه به مطالب آشنا باز ميدارد. اما مطالب جديد را چنانچه زياد ناآشنا و يا نامربوط به وي نباشند براي ذخيره در حافظه بر ميگزيند.
بر اساس اصل آشنايي بايد انتظار داشته باشيم كه بيشترين يادگيري از تلويزيون در سالهاي اوليه استفاده كودك از آن صورت گيرد. ميتوان گفت كه سنين تا هشت سالگي سنيني هستند كه در آن تلويزيون با كمترين ميزان رقابت روبروست. لوح ضمير كودك نسبتا پاك است وتقريبا هر تجربه اي براي وي تازگي دارد و از اين رو در ذهن وي جذب و ثبت ميشود. چنانكه همه ميدانيم تلويزيون از قدرت فوق العاده اي در جلب توجه كودكان برخوردار است. پس از شروع دوره دبستان تلويزيون از نظر جلب توجه و علاقه كودكان با رقابت بيشتري روبروست. اما در آن دوراني كه كودك هنوز خواندن را ياد نگرفته است و ديدگاه اوهنوز محدود و كنجكاوي اش بدون حد و مرز است يعني هنگامي كه تقريبا هر چيزي وراي محدوده خانه ومحفل كوچك خانواده براي او تازدگي دارد، تلويزيون از فرصت منحصر به فردي براي انتقال اطلاعات و پرورش مهارتهاي كلامي در وي برخوردار است.
دليل ديگري كه تلويزيون در سنين پايين كودك يك عامل بويژه موثر در يادگيري اتفاقي محسوب ميشود اين است كه در اين سنين برنامههاي تلويزيون به نظر خيلي واقعي ميرسند. جمعي از محققان معتقدند كه تاثير محتواي رسانههاي گروهي هنگامي بر روي كودكان بيشتر است كه واقعي بودن محتوا را باور داشته باشند. در سالهاي اوليه دوران كودكي، مرز بيان دنياي افسانه اي و دنياي واقعي در بهترين حالات، مرزي مبهم است. وقايع لامپ تصوير پرده سينما و داستانهاي هنگام خواب اغلب بسيار واقعي به نظر ميرسند. كودكان وقتي كه بزرگتر ميشوند بتدريج به محتواي رسانهها به عنوان نمايش تصوير يا داستان مينگرند وبدين طريق فاصله خود را از اين تجربيات قدري بيشتر ميكنند. بتدريج در آنها حالتي به وجود ميآيد كه راكميك و ديسينجر آن را ناديده انگاري بزرگسالان نام نهاده اند كه به معناي عادت نگاه كردن به فيلمهاي سينمايي و برنامههاي تلويزيوني به عنوان يك هنر است و نه زندگي واقعي.
همانطور كه ميدانيم كودكان كم سن و سال به طور كامل محو تماشاي تلويزيون ميشوند تا اين سن يادگرفته اند كه هيچ چيز را ناديده نگيرند. انتقادهاي آنها از خود هنر نيست بلكه از كارهاي بازيگران واتفاقاتي است كه براي آنها روي ميدهد. از اين رو ميتوان انتظار داشت كه يادگيري از آنچه كه واقعي به نظر ميرسد و قابل انتقال به زندگي است، طيف وسيعتري داشته باشد تا آنچه كه ايفاي نقش به نظر ميرسد (البته واقعيت را ميتوان در ميان ايفاي نقش نيز مشاهده كرد. مثلا يك دختر جوان ميتواند از يك برنامه تئاتر تلويزيوني كه خود ميداند زندگي واقعي نيست تصوراتي در مورد زندگي عشقي خود و يامد لباس بهاره اش كسب كند.)
عامل ديگري كه بر ميزان يادگيري اتفاقي از تلويزيون تاثير ميگذارد، ميزان همانند سازي با يكي از شخصيتهاي تلويزيوني است. همه والدين فرزندان خود را در حين اسب سواري خيالي در نقش قهرمانان محبوبشان در فيلمهاي وسترن و يا در حين بازي در نقش بازيگران مورد علاقه شان مشاهده كرده اند. بكرات اتفاق افتاده است كه دخترها متوجه شده اند ناخود آگاه درحال ايفاي نقش هنرپيشه زن دوست داشتني نمايشهاي عشقي هستند. مكابي و ديگران در مورد بالا بودن ميزان اين همانند سازي رايج در ميان كودكان كم سن وسال مطالبي نوشته اند. ترديدي نيست كه براي كودك يادگيري و به خاطر سپردن رفتارها واعتقاداتي ميتواند آسانتر باشد كه وي آنها را به طور خيالي با هنرپيشه اي كه با آن همانند سازي میكند تجربه كرده باشد. ديگر آنكه اگر به هنگام تماشاي يك برنامه سرگرم كننده كودك با مطلبي روبرو شود كه دانستن آن را مفيد بداند احتمال بيشتري ميرود كه آن را برگزيند و به خاطر بسپارد در اينجاست كه نيازهاي كودك اهميت پيدا ميكنند. احتمال به يادآوردن يك مدل برازنده آرايش مو براي يك دختر بيشتر از يك پسر است همان طور كه يك پسر نسبت به يك دختر بيشتر ممكن است نحوه زدن توپ توسط بازيكنان بيس بال را به خاطر بياورد. وقتي كودكي متوجه مطلبي ميشود كه با آن ميتواند دوستانش را بخنداند، دليل خوبي براي به خاطر سپردن آن مطلب مييابد. البته لزومي ندارد كه يك كودك تنها به اين دلايل به تماشاي تلويزيون بپردازد. اين موقعيتها هميشه به عنوان يك امتياز كوچك به همراه سرگرمي كه عامل اصلي جلب كودك به تلويزيون بوده است پيش ميآيد. برخي از اينگونه مطالب توجه كودك را در حين تماشاي برنامه به خودجلب ميكند، كودك آنها را مفيد تشخيص ميدهد و سپس در ذهن خود ذخيره ميكند.
و بالاخره دليل كافي براي اين فكر وجود دارد كه يك كودك بيشتر مطالبي را ياد ميگيرد و به كار ميبندد كه به موثر بودن آنها معتقد باشد. اگر بازيگر خيالي نتواند در كاري موفق شود به امتحانش نمي ارزد. اما از طرفي ديگر اگر آن بازيگر كاري بكند كه همپاداش به دنبال داشته باشد وهم از نظر اجتماعي عملي قابل قبول باشد آنگاه دليل كافي براي ذخيره سازي و به كارگيري آن دروقت مناسب وجود دارد بنابر اين اگر عملي موثر باشد وبا نيازها و موقعيت كودكان انطابق داشته باشد احتمال به خاطر سپردن و به كار گيري آن عمل از اعمال غير موثر و ناموفق بيشتر است اين نكته راهنما جهت مورد انتظار يادگيري اتفاقي كودك را از تلويزيون نشان ميدهد. حالا بياييد به طور خلاصه رابطه تواناييهاي ذهني را با يادگيري انتخاب كودك از تلويزيون مورد بررسي قرار دهيم.
ميزان هوش و رفتار كودك در ارتباط با برنامههاي تلويزيون
هوش ( به همراه روابط شخصي وهنجارهاي اجتماعي و البته سن و جنس) يكي از اركان اصلي ساختار الگوهاي كودك در استفاده از تلويزيون است. اگر رفتار كودكان رادرارتباط با تلويزيون از نظر تواناييهاي ذهني آنها مورد بررسي قرار دهيم با الگوي رفتاري بسيار مشخصي روبرو ميشويم. قسمت اصلي و مهم اين الگو نقطه عطف بسيار قابل توجه آن است كه معمولا در بين سنين ده و سيزده سالگي قرار دارد و در آن كودكان با هوش و كم هوشتر نقش خود را در رابطه با استفاده از تلويزيون تا حدودي با همعوض ميكنند.
كودكان باهوش نوعا هر كاري را زودتر از بقيه شروع ميكنند. آنها معمولا تماشاي تلويزيون را زودتر شروع ميكنند. تماشاي مجلههاي مصور را زودتر آغاز ميكنند و خواندن را زودتر ياد ميگيرند. در سالهاي اوليه دوران مدرسه به احتمال زياد دانش آموزان با هوشتر بيشتر از بقيه بيننده پروپا قرص تلويزيون هستند. در يك مدرسه اين فرصت براي ما پيش آمد كه در مورد گروهي از كودكان كلاسهاي چهارم و پنجم كه به دليل هوش بالا و به منظور شركت در كلاسهاي ويژه گردهم آمده بودن، مطالعاتي انجام دهيم اين كودكان بسيار جالب توجه بودند. آنها با علاقه بسيار به مطالعه فيزيك اتمي ميپرداختند و پوستههاي مختلف اتم را مورد شناسايي و جدول تناوبي وزنها را مورد بررسي قرار ميدادند. رياضيات آنها به قدري قوي بود كه از حد توانايي بسياري از دانش آموزان دبيرستان ودانشجويان دانشگاه بالاتر بود. آنها حريصانه به مطالعه ميپرداختند. ما انتظار داشتيم كه كنجكاوي وسيع علمي و مطالعه زياد از وقت تماشاي تلويزيون بكاهد. اما برعكس مدت زماني كه آنها به تماشاي تلويزيون اختصاص ميدادند به طور نسبي با مدت مطالعه برابري ميكرد. چنين به نظر ميرسيد كه انرژي آنها براي كارهاي ذهني و فكري تمامي ندارد. آنها به هر كاري بيش از بقيه ميپرداختند. تلويزيون بيشتر سينماي بيشتر مطالعه بيشتر تبادل نظر بيشتر و تحقيق بيشتر.
البته نمونه فوق استثنايي بود، اما اين الگو در اغلب موارد صادق است. در طي شش سال و يا هشت سال اوليه تماشاي تلويزيون معمولا كودكان با هوش جزو تماشاگران پروپا قرص تلويزيون هستند تا تماشاگران نه چندان جدي آن و سپس يك تغيير ناگهاني پيش ميآيد.
اين تغيير معمولا كمي پس از ده سالگي پيش ميآيد. تا كلاس ششم قسمتي از اين تغييرات شكل گرفته است در اين زمان در مقايسه با بقيه قدري كمتر احتمال ميرود كه كودكان باهوش جزو تماشاگران پروپاقرص تلويزيون باشد.
هر چند كه هنوز تفاوت ميان سه گروه هوش نسبتا كم است.اما در كلاس دهم وحتي در كلاس هشتم تفاوت ميزان تماشاي تلويزيون ميان سه گروه هوشي مختلف كاملا مشخص ميشود و باهوشترها كمتر به تماشاي تلويزيون ميپردازند.
حال ببينيم چه چيزي باعث به وجود آمدن اين تغييرات ميشود.
نخست آنكه اين تغييرات با آغاز دوران نوجواني همزمان است يعني دوراني كه كودك متوجه نيازهاي اجتماعي جديدي در خود میشود. اين موضوع همچنين با روبرو شدن كودك با چالشهاي جديد فكري همزمان است. درس خواندن مشكلتر ميشود روزنامه اهميتي بيش از محملي براي داستانهاي مصور پيدا ميكند و همسالان كودك صحبت در مورد سياست مذهب وديگر مسائل بحث انگيزي را آغاز ميكنند كه مستلزم اتخاذ موضوع مشخصي است. بنابر اين كودك به سوي تلويزيون با كاربردي هدف دار ونه تماشاي صرف كشانده ميشود و محتواي خاص را ميجويد. كودك به طور نسبي بيشتر به سوي استفاده از رسانه اي گرايش پيدا ميكند كه هنگام جستجوي وي به دنبال آنچه مورد نياز اوست ثابت و بي حركت بماند. به عبارت ديگر كودك به رسانههاي چاپي روي ميآورد.
البته ميزان استفاده از رسانههاي جمعي در 13 الي 19 سالگي كاهش پيدا ميكند. نوجوانان بيش از تجربيات فردي به دنبال تجربيات اجتماعي هستند. مشغوليتهاي آنها كاهش پيدا ميكند، هر چند كه اين كاهش به طور نسبي كمتر از كاهشي است كه در مدت تماشاي تلويزيون پيش ميآيد. پس در اينجا با توزيع نسبي زمان سروكار داريم با كاهشي كه در اين سنين در كل زماني كه ميتوان به رسانهها اختصاص داد پيش ميآيد كودكان باهوشتر بخشي فزاينده از آن زمان را به رسانههاي چاپي وتجربيات عيني و واقعي اختصاص ميدهند.
اين گونه تحولات براي كودكاني كه داراي هوش متوسط و پايينتر هستند نيز پيش ميآيد. مدت تماشاي تلويزيون و اهميت آن براي اين دو گروه نيز در 13 الي 19 سالگي كاهش پيدا میكند و همزمان با آن استفاده از رسانههاي چاپي وجستجو به دنبال مطالب واقعي افزايش پيدا ميكند. اما اين تغييرات درمورد اين افراد با سرعت كندتري روي ميدهد.
چرا كودكان باهوشتر اين تحولات را بايد با سرعت و شدت بيشتري پشت سربگذارند؟ زيرا به نظر ميرسد آنها قادرند مراحل طولاني ذهني را زودتر طي كنند، آنها از مطالب خيالي زودتر روي ميگردانند، زيرا قادرند با مطالب واقعي كه مشكل تر هستند روبرو شوند و از آنها استفاده كنند.
كودكان باهوش درمورد كليه رسانهها زودتر از ديگران به مطالب واقعي روي ميآورند. آنها اولين كودكاني هستند كه به مطالعه اخبار خارجي، اخبار دولتي و سرمقالههاي روزنامهها ميپردازند. آنها كساني هستند كه بيش از همه احتمال دارد در سنين پايين به تماشاي برنامههاي تكه مربوط به مسائل عمومي است بنشينند. آنها بيشترين استفاده كننگان برنامههاي ايستگاههاي تلويزيون آموزشي هستند. هر گاه كودكي باهوش از اين الگو پيروي نكند، يك حدس قوي ميتواند اين باشد كه او درمنزل و يا با گروه همسالان خود بامشكلي روبروست و به عنوان گريز به دنياي خيال پردازي رانده ميشود.
نظر كودكان با هوش در مورد رسانههاي گروهي چيست؟ آنها بيش از بقيه ايرادگير و در گزينش سختگير هستند آنها براي كتاب و روزنامه اعتباري بيشتر و براي تلويزيون و سينما اعتباري كمتر قايلند. به طور كلي آنها براي مطالب واقعي اعتبار قايل هستند نه مطالب خيالي
چه آموزشي را بايد انتظار داشته باشيم؟
با توجه به آنچه كه تا اينجا گفته شد، به عنوان يك فرضيه معقول، ميتوان گفت كه تلويزيون در يادگيري سريعتر كودك اثر مثبت دارد. اما اين تاثير دوام ندارد. مثلاً بايد انتظار داشت كه كودكاني كه در اين عصر مدرسه را آغاز ميكنند در مقايسه با كودكان همسن خود در عصر قبل از تلويزيون بر تعداد واژههاي بيشتري تسلط داشته باشند. بايد انتظار داشت كه اين كودكان با دنيايي وسيعتر آشنا باشند و بتوانند دروس مدرسه را به عرصه وسيعتري تسرّي دهند. بايد انتظار داشت كه آنها درسنين كم مطالب بيشتري در مورد زندگي بزرگسالان، مسائل جنسي، جنايت و مسائل اجتماعي بدانند.
علت اين امر آن است كه كودك عصر تلويزيون، در مقايسه با كودك عصر قبل از آن در معرض اطلاعات بيشتري در مورد جهان فراتر از محيط بلافاصله اش قرار ميگيرد. بدون تلويزيون، كودكي كه قادر به خواندن نباشد مجبور است به مشاهدههاي مستقيم خود از دنياي اطرافش، و نيز افرادي كه بتوانند وقت خود را صرف خواندن يا گفتن داستان براي وي كند، متكي باشد.كودكي كه يه تلويزيون دسترسي داشته باشد، به دنيايي كاملاً جديد دسترسي دارد. در صورت اجازه والدين، دستگاه تلويزيون در اختيار اوست تا براي وي از مردم و سرزمينهاي ناآشنا داستان و يا تصاويري را ارئه كند. به محض اينكه كودك روشن كردن تلويزيون را ياد گرفت، دريچه اي گشوده به دنياي اطلاعات و هيجان در اختيار اوست.در نتيجه، كودكي كه تلويزيون در اختيار دارد در مقايسه با كودكي كه فقط متكي به والدينش است تا برايش مطلبي بخوانند يا داستاني بگويند، وقت بيشتري را در وضعيتي صرف ميكند كه احتمال ميرود باعث يادگيري اتفاقي وي شود. به هرحال بايد انتظار داشت كه اين افزايش اطلاعات عمومي حاصل از تلويزيون، بيش از چند سال درسي دوام نداشته باشد. بدين معني كه بايد انتظار داشت كه يك كودك شش ساله د رعصر تلويزيون، در مقايسه با يك كودك شش ساله در عصر قبل از آن با دانش بيشتري مدرسهاش را آغاز ميكند، اما بايد انتظار داشته باشيم كه بين كودكان ده يا دوازده ساله دو دوره مزبور تفاوتهاي كمي از اين گونه وجود داشته باشد.
پس از اينكه كودك خواندن را ياد گرفت و از طريق دريچههاي رسانههاي چاپي به دنياي اطراف خود دسترسي پيدا كرد، هر چند كه هنوز ممكن است بهترين دريچه سال اوليه را تجربه كودك با تلويزيون، معلومات كلي وي با معلومات كودك دوران قبل از تلويزيون تفاوت چنداني نداشته باشد. علت اين امر آن است كه ظاهراً محتواي اين رسانه بدان اختصاص مييابد. كودكي كه يادگيري اتفاقي خود را از طريق راديو، سينما، كتب داستاني مصور و مجله كسب ميكند، كمبود معلومات خود را نسبت كودكي كه داراي تلويزيون نيز هست، پس از گذشت چندسال اوليه جبران ميكند. براساس مقايسه كودكان عصرتلويزيون با كودكاني كه به تلويزيون دسترسي ندارند، پيشي گرفتن اوليه كودكان داراي تلويزيون از كودكان بدون تلويزيون و نيز به هم رسيدن بعدي آنها چيزي است كه ما انتظار داريم.
مقايسه بينندگان پروپا قرص تلويزيون با بينندگان نه چندان جدي آن در يك جامعه، نوع ديگري از مقايسه است. در مورد كودكان كم سن وسالي كه خواندن بلد نباشند و دسترسي آنها به رسانههاي ديگر محدود باشد(مثلاً شش سالهها)، بينندگان پروپا قرص قاعدتاً بيش از بينندگان نه چندان جدي چيزي ياد ميگيرند. اما پس از يادگيري خواندن، انتظار ميرود كه كودكاني وقت زيادي را صرف تماشاي تلويزيون ميكنند، كمتر از كودكاني كه وقت كمتري صرف تلويزيون ميكنند و فرصت بيشتري براي يادگيريهاي كارآمدتر دارند چيز ياد بگيرند.
پس از چند سال اوليه تجربه باتلويزيون، انتظار آن ميرود كه در ميزان معلومات كودكاني كه وقت زيادي و آنهايي كه وقت كمي صرف تماشاي تلويزيون ميكنند، تفاوتهاي خاصي وجود داشته باشد. بايد انتظار داشت كه معلومات بينندگان پروپا قرص در زمينه موضوعاتي كه به سرگرميهاي خيالي خاص تلويزيون مربوط ميشود، بيشتر باشد. مثلاً بايد انتظار داشت كه معلومات آنها در مورد مزارع بيشتر باشد(به دليل فيلمهاي وسترن) و انتظار ميرود كه آنها بتوانند چهره مجريان و هنر پيشگان مقبول عامه را بهتر شناسايي كنند. از طرف ديگر بايد انتظار داشت كه معلومات بينندگان پروپا قرص درزمينه موضوعاتي كه به طور مستقيم از طريق رسانههاي ديگر قابل دسترسي است، كمتر باشد. مثلاً بايد انتظار داشت كه معلومات آنها در زمينه ادبيات و مسائل عمومي كمتر باشد. در شرايط مساوي، در زمينههاي دروس و مطالبي كه در مدرسه آموخته ميشود و به آساني از طريق رسانههاي جمعي نمي توان به آنها دست يافت بايد انتظار داشته باشيم كه ميان بييندگان پروپا قرص و بينندگان نه چندان جدي، تفاوت خيلي كمي وجود داشته باشد.
ما بايد انتظار تفاوتهايي را نيز در رابطه با توانايي ذهني داشته باشيم. مثلاً بايد انتظار داشت كه كودكان باهوش بيش از كودكان ديگر دركليه زمينههاي موضوعي و از طريق كليه منابع چيز ياد بگيرند. همچنين بايد انتظار داشت كه كودكان باهوشتر نسبت به كودكان معمولي مطالب بيشتري را از تجربيات جديد با تلويزيون ياد بگيرند. مثلاً در سالهاي اوليه دوران كودكي يعني هنگامي كه تلويزيون براي كودك تازگي دارد، بايد انتظار داشت كه به هنگام آغاز دوران مدرسه، برتري معلومات لغوي كودكان عصر ما قبل تلويزيون نسبت به كودكان عصر ما قبل تلويزيون، نسبتاً بيش از برتري معلومات لغوي كودكان كم هوشتر عصر تلويزيون نسبت به كودكان عصر ما قبل تلويزيون باشد. علت اين امر آن است كه كودكان باهوش توانايي يادگيري بيشتري دارند و احتمال موفقيت آنها نيز بيشتر است، به عبارتي انگيزه آنها براي يادگيري قويتر است.
به همين صورت بايد انتظار داشت كه كودكان كندتر از تجريبات جديد با تلويزيون مطالبي بيش از كودكان متوسط جذب كنند. علت اين امر آن است كه تلويزيون كودكان كندتر را بيشتر جذب ميكند و باعث ميشود كه آنها در مقايسه با شرايطي كه تلويزيون موجود نباشد، خود را به مدت بيشتري در معرض يادگيري اتفاقي قرار دهند. به عبارتي ميتوان گفت كه تلويزيون كمبود آنها را جبران ميكند.
اما بايد انتظار داشته باشيم كه اين پديدهها به طور معمول فقط در صورت تازه بودن تجربه با تلويزيون پيش بيايند. هر قدر كه اين تازگي كاهش يابد و مطالب آشناتر شوند، ادامه تماشا موجب ايجاد هيچ گونه برتري ميان اين كودكان و كودكان فاقد تلويزيون نخواهد شد. بعلاوه كودكاني كه به تلويزيون دسترسي ندارند با قرار دادن معرض محتواهايي مشابه آن در سينما، راديو و رسانههاي چاپي اين كمبود را نسبت به كودكان داراي تلويزيون جبران ميكنند.
براساس جمع بندي مطالب فوق، فرضيه ما اين است كه تلويزيون ممكن است باعث آن شود كه كودكان عصر تلويزيون كسب معلومات لغوي و اطلاعات عمومي در مورد محيط اطراف را زودتر از كودكان عصر ما قبل تلويزيون آغاز كنند، ليكن اين برتري پس از گذشت چند سال از ميان ميرود. همچنين در ابتدا(و در هر تجربه جديد با تلويزيون)باهوشترين كودكان و كم هوشترين آنها به طور نسبي بيش از كودكان متوسط اطلاعات كسب ميكنند هر چند كه دلايل آن متفاوت است. و بالاخره در عصر تلويزيون، تلويزيون در بين تماشاگران پروپا قرص آن باعث كسب دانشي افزوده در زمينههايي ميشود كه مستقيماً به محتواي خيالي تلويزيون مربوط ميشود و كمتر موجب كسب دانش در زمينههايي ميشود كه واقعي باشند و يادگيري آن از طريق رسانههاي ديگر آسانتر از محتواي غالباً خيالي برنامههاي تلويزيون باشد و تأثيري كمتر يا بيشتر در كسب دانش در زمينههايي كه معمولاً در مدارس آموخته ميشود، ندارد.
ثابت كردن اين فرضيهها آسان نيست، اما بهتر است كه آنها را ضمن مقايسه با اطلاعات موجود مورد آزمايش قرار دهيم.
تا اينجا، صحبت ما در مورد يادگيري اتفاقي از تلويزيون بوده است كه درمورد كودكان به مفهوم يادگيري اتفاقي از بخشهاي سرگرمي و خيال پردازانه تلويزيون است. البته تلويزيون وجه ديگريهمدارد هر چند كه وجه بسيار كوچكتري است. اين همان وجهي است كه معلمان ماهر را به كلاس مدرسه ميآورد، با ارائه برنامههاي مربوط به مسائل عمومي، هنرهاي ظريفه و علوم دروس و غير تجاري در سراسر كشور برخوردار است. حالا بياييد اين وجه را در نظر بگيريم.
مؤثر بودن تلويزيون به عنوان يكي از ابزارهاي آموزشي در كلاس بخوبي اثبات شده است، به طور كلي اگر انگيزه كودك را بالا نگه داريم، تلويزيون به اندازه يك آموزش رو در رو برتري مييابد، هر قدر كه موضوع درس به سخنراني، نمايش و به ويژه نمايش چيزهاي كوچك و پيچيده وابستگي داشته باشد، به همان اندازه تلويزيون برتري مييابد. در شيكاگو عملاً ثابت شد كه كليه برنامههاي درسي يك دانشكده فوق ديپلم را ميتوان از طريق تلويزيون به طور مؤثر ارائه كرد. اين موضوع بارها در مدارس ابتدايي ودبيرستانهاثابت شده است كه دروس گوناگوني همچون زبان خارجي، رياضيات، علوم طبيعي، علوم اجتماعي، زبان انگليسي و حتي رانندگي اتومبيل را ميتوان تا حدود زيادي از طريق تلويزيون آموزش داد. آنگاه كه برنامههاي آموزشي تلويزيون به صورت گسترده در دسترس قرار گيرد، به طوري كه يك دانش آموز بتواند آموزش تلويزيون را با تمرينات و تكاليف تحت كنترل تكميل كند، آموزش به ابزار واقعاً مؤثرو جديدي مجهز خواهد شد كه با آن ميتواند تجربه يادگيري دانش آموزان را گسترش دهد و تقويت كند.در ايران نيز راه اندازي شبكه سراسري آموزش در يك كانال جداگانه موفقيتهاي چشم گيري را در زمينه امر آموزش به ويژه در گروههاي آموزشي مقطع متوسطه به همراه داشته است.ارائه آموزشهايي در زمينه مطالب كتب درسي،نحوه تست زني در كنكور دانشگاه، معرفي رشتهها و واحدهاي دانشگاهي،تدريس علوم و فنون رايانه اي وحتي هنري از جمله برنامههاي اين شبكه آموزشي بوده كه درنوع خود موفق جلوه میكند.
تعداد كودكاني كه در مدارس آمريكا آموزش از طريق تلويزيون را در كلاس تجربه كرده اند، تا كنون بايد به ميليونها نفر رسيده باشد. به عنوان مثال سي درصد از كودكان كلاس هشتم نمونه ما در شهر سان فرانسيسكو گفته اند كه حداقل يكي از دروس آنها به طور كامل يا به طور كمكي از طريق تلويزيون ارائه شده است.دانش آموزان در اين مورد عقايد متفاوتي دارند كه به طور كلي مثبت است اما ملاحظات روشني در آنها وجود دارد. به طور كلي دانش آموزان دوره ابتدايي، آموزش از طريق تلويزيون را دوست دارند. دانش آموزان دبيرستان و داتشجويان به آن علاقه كمتري دارند.(البته احتمالاً آنها تا سن ورود به دبيرستان و يا دانشگاه آموزش از طريق تلويزيون را تجربه نكرده بودند و گرنه ممكن بود نظر ديگر داشته باشند.) بزرگسالاني كه درمنزل درس ميخوانند به آموزش از طريق تلويزيون علاقه زيادي دارند.
از ميان كودكان دوره ابتدايي كه در سان فرانسيسكو مورد مطالعه ما قرار گرفتند، هفتاد درصد معتقد بودند كه وجود تلويزيون در منزل به كار آنها درمدرسه كمك ميكند. اين كمك چگونه است؟ بيشتر اين افراد گفتند كه تلويزيون در مطالعه رويدادهاي جاري به آنها كمك ميكند و گروه ديگري گفتند كه در يادگيري لغات جديد و مطالعه علوم به آنها كمك ميكند و گروهي ديگر گفتند معلومات آنها را در مورد كشورهاي خارجي افزايش ميدهد. يكي دو نفر ابراز كردند كه تلويزيون در نقاشي به آنها كمك ميكند و برخي نيزگفتند كه تلويزيون به آنها كمك ميكند، اما نمي دانند دقيقاً به چه صورت.
همان گونه كه ممكن است انتظار رود، تعداد كودكاني كه معتقدند تلويزيون به كار آنها در مدرسه كمك ميكند، بتدريج با افزايش سن كاهش مييابند. اين ميزان در مقطع ابتدايي 70درصد و در كلاس هشتم كمتر از 50 درصد است و در سطح كلاس دوازدهم به كمتر از 40 درصد كاهش پيدا ميكند. در اين سنين بسياري از كودكان به راههاي تازه و جالبتري براي كسب دانش دست مييابند و مطالعات درسيهم از سطح بيشتر برنامههاي تلويزيوني فراتر ميرود به طوري كه اين برنامهها نمي توانند كمك چنداني باشند.
كداميك از رسانهها در مدرسه مفيد تر است؟ در ميان دانش آموزان دوره ابتدايي تلويزيون برتري كامل دارد. نيمي از كودكان به آن رأي ميدهند. نزديك به يك چهارم كودكان به روزنامه رأي ميدهند. رسانههاي ديگر هيچكدام ده درصد آرا را كسب نمي كنند. اما در دبيرستان اين آرا تغيير مييابد. تلويزيون ديگر درصدر قرار نمي گيرد. كتاب، روزنامه و مجله نيز همگي چند رأي بيش از تلويزيون كسب ميكنند و راديو تقريباً در حد تلويزيون رأي ميآورد. واضح است كه در اين مرحله نقش تلويزيون درزندگي اين بينندگان جوان تغيير ميكند.
نظر معلمان چيست؟ معلماني كه با آنها صحبت كرديم معتقد بودند كه تلويزيون واقعاً مفيد است، به ويژه براي كودكان دوره ابتدايي و اينكه ميتوان از بسياري از برنامههاي تلويزيون به عنوان تكاليف خارج از مدرسه استفاده كرد. از طرفي ديگر بسياري از معلمان ابراز كردند كه در مواردي كودكان به دليل تماشاي برنامههاي مورد پسند عامه و ديروقت شب قبل، صبحها در كلاس خواب آلودهاند و يا به عالم رؤيا فرومي روند كه چه بسا به دليل برنامههاي خيالي تلويزيون باشد و به نظر بعضي معلمان برخي دانش آموزان تمايل دارند در كلاس مدرسه نيز، نظير وقتي پاي تلويزيون نشسته اند به نحوي انفعالي سرگرم شوند. برخي معلمان با خنده گفتند كه رقابت با تلويزيون براي سرگرم كردن كودكان مشكل است.
نظر والدين چيست؟ تقريباً همه والدين معتقدند كه تلويزيون مفيد است. به طور كلي هر قدر سطح تحصيلات والدين بالاتر باشد، در مورد مفيد بودن تلويزيون براي كودكانشان حرارت كمتري نشان ميدهند.
آيا پس از تماشاي تلويزيون، مدرسه خسته كننده ميشود؟ تعداد بسياري زيادي از دانش آموزان به اين پرسش جواب مثبت دادند.اين رقم ظاهراً بين كلاس ششم وهشتم افزايش پيدا ميكند وپس از آن كمي رو به كاهش ميرود. حداقل درسان فرانسيسكو پسران به مراتب بيشتر از دختران اظهار كردند كه پس از هيجانات تلويزيون، مدرسه گاهي خسته كننده ميشود. اما براي اين پاسخها نبايد اهيمتي بيش از حد قايل شويم. همان گونه كه يك پسر كلاس ششم گفت:«مدسه درهر حال خسته كننده است.»
اكثريت والدين گفتند كه بعضي اوقات ناچار به رويارويي با اين مشكل هستند كه تلويزيون بخشي از وقت درس كودك را به خود اختصاص ميدهد. روشهاي مقابله با اين مسئله به اندازه تفاوت والدين با يكديگر مختلف است. بسياري از والدين صرفاً تلويزيون را خاموش ميكردند تا اول تكاليفش را انجام دهد. بسياري ديگر از برنامه اي پيروي ميكردند كه در آن اولويت با انجام تكاليف مدرسه بود. برخي ديگر از تلويزيون به عنوان پاداش در مقابل درس خواندن و يا نمرههاي خوب استفاده ميكردند. علي رغم اين محدوديتها نه والدين و نه مصاحبه كنندگان ترديدي نداشتند كه كودكان مورد بحث بازهماز تلويزيون زياد استفاده ميكردند.
اين امر حداقل واضح است كه تلويزيون براي مدرسه يك منبع اطلاعاتي واقعي و كمكي محسوب ميشود. د رحال حاضر برنامههاي بسيار خوبي در زمينههاي امور عامه، هنرهاي ظريفه، علوم و غيره از تلويزيون پخش ميشود اما اين برنامهها پر بيننده نيستند و تعداد مخاطبان آنها در بين كودكان زياد نيست. با وجود اين، برخي از كودكان اين برنامهها را تماشا ميكنند و از آن لذت و بهره ميبرند و بسياري ديگر نيز ميتوانند به همين شكل عمل كنند و براي خود ونسل خويش مفيد واقع شوند.
اين نكته حايز اهميت است كه كودكان با هوش تر بيشتر معتقدند كه به آنها در كار مدرسه كمك ميكند. اينها كودكاني هستند كه عمدتاً كمتر به تماشاي تلويزيون ميپردازند، اما بيش از بقيه برنامههاي واقعي و نه خيالي را تماشا ميكنند.
در اينجا اين پرسش به ذهن ميرسد كه كودك سليقه خود را در مورد برنامههاي تلويزيون چگونه كسب ميكند. واضح است كه اين سليقهها از هنگام تولد همراه او نيستند، بلكه اكتسابي اند و طي تعامل پيچيده، نيازهاي فردي، آزمون و خطاهاي مربوط به برطرف كردن آن نيازها و تأثير الگو و سرمشق، شكل ميگيرند.
سه محقق انگليسي هيمل وايت، اوپنهايم و ونس متوجه پديده اي جالب در شكل گيري سليقه كودكان در مورد برنامههاي تلويزيوني شدند. هر وقت كه برنامههاي آموزشي مانند برنامه علمي، از جنگلهاي استوايي و آيا دوربين داريد؟ از شبكه بي بي سي پخش ميشود، كودكاني كه علاوه بر اين شبكه به شبكه تلويزيون تجاري نيز دسترسي دارند تقريباًبدون استثناء كانال تلويزيون تجاري را تماشا ميكنند، چون تلويزيون تجاري آمريكا، برنامههاي برگزيده اي مثل كارتون و وسترن پخش ميشود. اما چنانچه كودك فقط به شبكه بي بي سي دسترسي داشته باشد، يعني اگر آن منطقه تحت پوشش برنامههاي تلويزيون تجاري نباشد، آنگاه كودك يا بايد تلويزيون را خاموش و يا تلويزيون آموزشي را تماشا كند. به گزارش محققان فوق در چنين شرايطي،«تعداد قابل توجهي از كودكان برنامه آموزشي را تماشا ميكنند و در واقع لذتهمميبرند.
از اين رو حق انتخاب در برنامهها ممكن است بر عكس، منجر به كاهش تنوع درسليقهها در مورد برنامهها بشود. اين محققان در ادامه ميگويند:«فقط كودكاني كه به يك كانال دسترسي دارند اين گونه برنامههاي آموزشي را تقريباٌ هيچ وقت كشف نخواهند كرد. هر قدر كه كودك بيشتر بتواند با تغيير دادن كانال از سليقه خود پيروي كند، احتمال استفاده از برنامههايي كه از ديدگاه آموزشي ارزشمندترند و تجربيات جديدي را در اختيار وي قرار ميدهند و سليقه اش را وسعت ميدهند، كمتر ميشود.»
البته در اين كشور همه شهرهاي بزرگ از سه يا چهار كانال تلويزيون تجاري برخوردارند، حال آنكه انگلستان فقط يك كانال دارد. اما اين كانالها از نظر گسترش تخيلات تا مرز حذف مطالب واقعي براي كودكان، بههمشباهت دارند. بنابراين اگر كودكي نتواند در يكي از كانالها برنامه اي سرگرم كننده و جالب بيابد، معمولاً در كانالي ديگر موفق به اين كار ميشود، در نتيجه سليقه او گسترش نمي يابد و به ويژه خيال پردازي با ماهيتي كليشهاي محدود ميشود. پيش از آنكه كودك به سني برسد كه بتواند نيازهاي واقع گرايانه خود را در مقايسه با نيازهاي خيال پردازانه خويش بدرستي تشخيص دهد، مفهوم تلويزيون در ذهن وي و سليقه او در مورد برنامههاي آن شكل خود را پيدا كرده است و در هر حال براي او آسانتر آن است كه واقعيتها را در رسانههاي چاپي جستجو كند.
ايتيل پول اين يافتههاي هيمل وايت را در كميسيون ارتباطات فدرال مورد بحث قرار داد. به گفته وي هر چند كه با توجه به شواهد موجود، تنوع برنامهها به طور همزمان الزاماً تأثير مثبتي بر سليقه مردم نخواهد گذاشت، وجود برنامههاي ضعيف در ميان انواع برنامهها نيز الزاماً موجب كاهش سليقه مردم نخواهد شد. به گفته ي وي- «اين وضع دو جانبه باشد، آنگاه ميتوانيم فرض كنيم در مواقعي كه چيزي بجز برنامههاي ضعيف پخش نمي شود، مردم به دليل نداشتن مشغوليتي بهتر آنها را تماشا ميكنند و در نتيجه به كسب عادتها و سليقههايي نامطلوب ميپردازند. چنانچه بتوان يافتههاي هيمل وايت را تعميم داد، هر زمان كه بيننده بتواند از ميان برنامههايي در سطوح مختلف، برنامهاي در سطح خود را انتخاب كند، وجود يك برنامه ضعيف صدمه اي نمي زند؛ زيرا بيننده برنامههاي پايينتر از سطح خود را انتخاب نمي كند و زيان ناشي از تماشاي برنامههاي ضعيف شامل حال وي نمي شود»(آي دسولا پول،بحث آزاد و سليقه عمومي، ص 21). با وجود اين، عدم موفقيت تلويزيون در ارتقاي سليقه كودكان ميتواند توضيح دهنده اين واقعيت باشد كه تنها اقليتي از افراد برنامههاي جدي وبسيار خوب تلويزيون را تشخيص ميدهند.
برنامههاي خشن نه تنها در كوتاه مدت تأثيرات منفي بر كودكان میگذارد بلكه بر اعتقادات و ارزشهاي آنان مؤثر واقع میشود. قدرت نماييهاي ستارهها و قهرمانان خيالي فيلمها به كودكان چه میآموزد؟ بدون شك به آنان تلقين میكند كه هر كس قدرت بيشتري دارد حق با اوست و او هست كه به هدف میرسد و با زور است كه میتوان هر چيزي و هر خواسته اي را به دست آورد. با همه اينها به نظر میرسد همه آنچه در دنياي جهان سومي رخ میدهد نتيجه رسانههاست و متاسفانه سياستگذاران و برنامه سازان شناخت بيشتري از نيازها، علاقه منديها به نظرات و عكس العملهاي مخاطبان و ماهيت خود رسانه داشته باشند. میتوانند مسؤولانه تر برنامه ريزي كنند.»
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید