در دوره رنسانس هنگام رخت بر بستن جامه سنتي از جهان غرب ، انسانها طوفاني از نيازها و فعاليتها بر پا کردند که ديگر نظام قديمي ارتباطات براي پاسخگويي به آنها مناسب نبود. بدين معني که آهنگ سرعت يافته جهان ، نياز به انتقال اطلاعات به نقاط دور دست ، توجه به عقايد و علم ، گره خوردن فراينده معيارهاي اقتصادي در نقاط مختلف با يکديگر ، اهميت يافتن طبقه متوسط از نظر اقتصادي و سياسي ، تحرک روزافزون اجتماع و تمامي اين حرکت صعودي متشکل از عمل وتعامل ، فراخوان چيزي فراتر از کتابهاي دست نويس ، نقاره چيها وجاريهاي شهري بود. نيازي به ذکر علت و معلول نيست. در درون مجموعه تغييرات فرهنگي پديده دورباطل به مقدارزياد ديده ميشود. برخي نيازها فراخوان تغييري دررفتاريا ايجاد وسيله اي جديد هستند و تحول مزبور به نوبه خود نيازهاي جديدي رابرمي انگيزد. پديدههاي جديد در عرصه حروف چاپي ، چه علت باشند چه معلول ، دربرآورد نيازهاي انساني همعصر خود از طريق ارتباطات سريعتر ، کسترده تروانعطاف پذيرتر کمک بزرگي محسوب ميشدند. در آسيا صدها سال قبل از گوتنبرگ انسانها ميدانستند چگونه به وسيله حروف چاپي متحرک ، کاغذ و مرکب کار چاپ را انجام دهند ولي امري که به ايجاد رسانههاي جمعي بيانجامد روي نداد تا اينکه در اروپاي غربي اين فرايند با ديگر نيازهاي مربوط جمع آمدند.
آنگاه ، رسانهها مورد استفاده قرار گرفتند. زيرا بهترين وسيله موجود براي بر آوردن برخي نيازها مهم به شمار ميرفتند.
ما قصد نداريم اين معنا را برسانيم که همه انسانها در همه زمانها در مورد انجام آنچه که براي برآوردن نيازهاي آنها ضروري است ، منطقي هستند و يا در مورد نتيجه انتخابهاي رفتاري خود از آگاهي بي حد و حصري برخوردارند.
ما صرفاً در پي بيان اين امر هستيم که در فرايند تغيير فرهنگي رفتارهايي که در نهايت امر توسط افراد اختيار ميشوند ( چه به وسيله تجربه و خطا يا طرح ريزي منطقي يا ساير شيوهها ) براي کساني که آنها را اختيار کرده اند نسبت به جايگزينهاي شناخته شده اي که اختيار نشده اند ، بيشتر پاداش دهنده هستند. به همين صورت ما در پي بيان اين امرنيستيم که رفتاري که براي يک فرد پاداش دهنده است ممکن نيست براي ساير افراد يا اجتماع به طور کلي نتايج نامطلوبي داشته باشد.
جامعه از طريق فشار اجتماعي و قوانين و سايرشيوهها ميکوشد تا پيامدهاي رفتار افتراقي را تعديل کند. الگوي رفتاري حاصل ممکن است بهترين الگو از نظر فلاسفه يا تاريخدانها به شمار بيايد يا نيايد. در حال حاضر ممکن است به نظر آيد که کسب و نان آوري و ميادين ورزشي بهترين الگو براي جامه رومي بوده اند ، ولي به نظر ميرسد که در آن زمان براي افراد رومي بيش از هر جايگزين ديگري پاداش دهنده به شمار ميرفتند. به همين ترتيب ، قضاوت فردا ممکن است اين باشد که تلويزيون بهترين راه براي گذراندن وقت کودکان آمريکايي در دهههاي 50 و 60 نبوده است. صرفاً اين مطلب را بيان ميکنيم که تلويزيون مورد استفاده قرار گرفته است و کودکان وقت زيادي را بدان اختصاص داده اند. زيرا اين طورتصور ميشود که اين راهي براي برآوردن برخي نيازهاي مهم است و اين راه بهترين راه بر آوردن نيازها در بين جايگزينهاي شناخته شده و موجود به شمار ميرود.
نيازهاي ويژه کودکان که تلويزيون آنها را برآورده ميکند ، کدامند ؟
يک کودک از نظر بدني در حال رشد است. از نظر اجتماعي او درگير فرايند آمادگي يا در حال آماده شدن براي پذيرش سهمي به عنوان يک بزرگسال در جامعه يا به قول معروف اجتماعي شدن ، است. بدين معني که او مهارتهايي نظير خواندن ، شمردن و رفتار با مردم را ميآموزد ، مهارتهايي که براي زندگي خود در بزرگسالي بدانها نياز دارد.
هنجارها ، ارزشها و رسوم جامعه خود را ميگيرد و در آنها مهارت پيدا ميکند. او خود را با قوانين مهمتر و تاريخ فرهنگي و شعايري که از وي انتظار ميرود آنها را دنبال کند ، آشنا ميکند. او در حال رسيدن به نقطه اي است که ميتوان در آنجا وي را بدون نظارت پدرانه و در جامعه اي که متشکل از بزرگترها و همقطاران وي است ، رها کرد. در همان حال از نظر روان شناختي وي درگير فرايند کشف و هدف يابي است. او در تلاش شکل دادن به تصويري از محيط خويش است و ميکوشد تا خود را از اين محيط جدا کند به طوري که بتواند تصويري را از هويت خويش شکل دهد. او در جستجوي اهدافي است چون: در اين جهان وي به کجا تعلق دارد ؟ چه کاري بايد انجام دهد ؟ در مورد مذهب ، سياست و اخلاق موضع او چيست ؟ چه دوستاني را بايد پيدا کند ؟ چه نوع شريک زندگي را بايد و ميتواند به دست آورد ؟
براي يک کودک اينها تجارب مشکلي هستند که اغلب مولد ضربههاي شديد ، ترسها وسرخوردگيها هستند. کودک ميتواند به تلويزيون رو کند تا ازبرخوردها و سرخوردگيهاي جهان واقعي بگريزد ، شايد از تلويزيون براي حل مشکلات خود کمک بگيرد و براي آنها توضيحي بيابد. بر عکس به دليل محيط اجتماعي که وي خود را در آن مييابد ممکن است هدف يابي را رها کند و بدين امر رضايت دهد که خود را دستخوش موج محيطي قرار دهد که بر روي آن احساس هيچ گونه کنترلي ندارد. آنگاه وي ممکن است به تلويزيون به عنوان صرفاً يک سرگرمي و راه فراري از ملالت رو کند.
وي وقتي ميکوشد تا اين نيازها را با روکردن به تلويزيون برآورده کند ، دو نوع محتوا را مييابد که دونوع پاداش را ارائه ميکنند و دو نوع رفتار را برمي انگيزند. بدون يادآوري مقايسه دو اصل لذت جويي و اصل واقعيت فرويد ، صحبت راجع به اين محتواها مشکل است. طبق مفهومي که فرويد از شخصيت انساني ارائه ميدهد اصل لذت جويي از اوان زندگي فعال است و به ايجاد ارگانيسمي منجر ميشود که اين ارگانيسم از خود پاسخهايي را بروز ميدهد که به تجربه ثابت شده است موجب لذت ميشوند. بدين ترتيب برتي نثال نوزاد ممکن است حرکتهاي مربوط به مکيدن را حتي وقتي منبع غذايي وجود ندارد انجام دهد. اصل واقعيت از طرف ديگر چيزي است که بعداً فرا گرفته ميشود. منظور از اين امر قدرت دستيابي به زمان و مکان مناسب براي پاداش دادن به سليقهها و خودداري از ابراز پاسخهاي لذت جويانه است تا زماني که انتظار برود اين پاسخها به پاداش منجر خواهد شد. اصل لذت جويي بدين ترتيب با فرايندهاي ابتدايي ونهاد مربوط است، در حالي که واقعيت با فرايندهاي ثانويه مرتبط است. يکي از نويسندگان معاصر هنگام پرداختن به اين مقايسه زماني از رفتار مربوط به رسانههاي جمعي در قالب جستجوي پاداش فوري و»پاداش درنگيده نام برده است چرا که رفتار ثانويه، کامروا سازي درنگيده انگيزههاي آني را لازم ميدارد.
به نظر ميرسد که اين دوجريان ارتباطات جمعي را بايد ترجيحا با واژههاي خيال و واقعيت عنوان کنيم. براي بيان ويژگيهاي آنها ميتوانيم بگوييم که:
بيننده را به جداشدن از مشکلات زندگي واقعي اش دعوت ميکند.
به تسليم، آرامش و انفعال دعوت ميکند.
فراخوان هيجان است.
از طريق کنار گذاشتن قوانين جهان واقعي عمل ميکند.
حداقل به طور موقت در جهت زدودن تهديدها و اضطرابها عمل ميکند و اغلب امکان برآوردن آرزوها را فراهم ميکند
امکان لذت بردن را فراهم ميکند.
در حاليكه:
محتواي واقعيتمدام بيننده را به مشکلات دنياي واقعي ارجاع ميدهد.
به هوشياري ، کوشش و فعاليت دعوت ميکند.
فراخوان شناخت است.
عمدتا از طريق موضوعها و وضعيتهاي واقعي عمل ميکند.
بدين سمت گرايش دارد که بيننده بيشتر آگاه و شايد بيشتر مضطرب کند، تا در مقابل ديدگاه درست تري نسبت به مسئله به دست آيد. امکان روشن بيني را فراهم ميکند. حال بنگريم که از اين دورشته محتوا و پاسخ چه چيزي را درک ميکنيم. منظور ما اين نيست که دو عضو از مخاطبان مورد نظر، لزوما به يک شيوه نسبت به يک مطلب پاسخ ميگويند. براي مثال داستاني در مورد مردي ثروتمند ميتواند براي يک ببيننده جنبه ي بر آوردن آرزوها را داشته باشد. براي بيننده ي ديگر نمايش واقع بينانه اي از بي عدالتي اجتماعي به شمار رود. همچنين منظور ما اين نيست که بسياري از برنامههاي تلويزيوني صرفا خيال يا صرفا واقعيت هستند. در واقع يکي از ويژگيهاي هنر رسانه اي جمعي توانايي حضور آنها را در هر دو عرصه و در يک زمان است. اشارههاي واقع بينانه را ميتوان از خيال بدست آورد و مطالب واقع بينانه ممکن است فرايند خيال سرا به جريان اندازد. اما با تکيه بر مجموعه بزرگي از محتوا و گروههاي متعددي از مخاطبان ميتوانيم بگوييم که به طور کلي فيلمهاي وسترن، نمايشهاي جنايي، موسيقي مورد پسند عامه و شوهاي واريته ، عمدتا جزو مطالب خيالي هستند ، در حالي که اخبار، مستندها، مصاحبهها، برنامههاي مربوط به مسائل عمومي و تلويزيون آموزشي عمدتا در عرصه مطالب واقعي قرار ميگيرند. در مورد ساير رسانهها ميتوانيم کاملا مطمئن باشيم که کتب داستاني مصور و داستانهاي مصور کوتاه، روزنامهها و مجلهها معمولا يک پاسخ خيال پردازانه را بر ميانگيزند و بيشتر کتب غير داستاني يک پاسخ واقع گرايانه را سبب ميشوند و همچنين مجلههاي مصور سينمايي، مجلههاي حاوي اعتراف نامهها و مجلههاي حاوي داستانهاي حادثه اي معمولا به عرصه خيال متعلق هستند و مجلههاي سنگين از زمره مطالب و موارد واقع گريانه به شمار ميروند و همچنين يک گزارش ورزشي در روزنامه نسبت به يک مطلب خيال پردازانه خوانده ميشود و بالاخره فيلمهاي سينمايي هنگام عصر احتمالا مطالب خيال پردازانه بيشتري را نسبت به برنامههاي عصر تلويزيون آموزشي در بردارد.
التور مکابي مطالبي انديشمندانه را در مورد برخي از کارهاي خيال براي بچهها به رشته ي تحرير در آورده است.
اولين عملکرد خيال اين است که خيال امکان تجربه اي را براي کودک فراهم ميکند که از کنترلهاي زندگي واقعي فارغ است ، به طوري که در راه تلاش براي يافتن راه حلهاي يک مسئله ميتواند شيوههاي مختلف عمل را بيازمايد بدون اينکه خطر صدمه و يا تنبيهي را که در يک تجربه آشکار ممکن بود حاصل شود، متحمل شود. دومين عملکرد خيال جنبه ي سرگرم کنندگي آن است. همه خوانندگان بيشتر با اين انگيزه آني آشنايي دارند که براي رهايي موقت از فشارهاي زندگي ميتوان به انتخاب داستاني پليسي و خواندن آن پرداخت. به همين ترتيب ميتوان فرض کرد کودکان نيز اگر تحت فشار محيط قرار گيرند، ميکوشند تا با فرو بردن خود در خيال از آن فشار فرار کنند. عملکرد سوم خيال که توسط فرويد در رابطه با تحليل وي از روياها مورد تاکيد قرار گرفته است، برآوردن آرزوهاست.
بر اساس اين ديدگاه خيال مفري براي انگيزههاي آني است که در زندگي واقعي امکان بيان آشکار آنها فراهم نيست. واقعيتي که اين ديدگاه را تاييد ميکند اين است که کودکان کم سن علاقه ويژه اي به داستانهايي دارند که در آنها خشونت و مرگ ناگهاني تصوير شده است (که شايد منعکس کننده سرکوبي انگيزههاي آني پرخاشگرايانه در زندگي روز مره آنها ميباشد) در حالي که افراد بالغ بيشتر به موضوعات مربوط به عشق رمانتيک علاقه دارد. ارضاهاي جانشيني که توسط خيال امکان پذير ميشود، ظاهرا نسبت به ارضاهاي جهان واقعي از درجه پايينتري محسوب ميشوند به طوري که مفسرهاي خيال پردازانه تنها به عنوان بهترين راه حلهاي ثانوي ودر هنگامي که ارضاهاي جهان واقعي امکان پذير نباشند، انتخاب ميشوند.
امکان ارائه عملکردهاي ديگري نيز وجود دارد ، اما اين عملکردها روشن کننده اين نکته هستند که کودکان نيازهاي واقعي را از طريق خيال پردازي حاصل از تلويزيون برآورده ميکنند. حاصل رفتار جستجوگرانه آنها هميشه در قالب نوع محتوايي که بدان دست مييابند قابل پيش بيني نيست. براي بيشتر کودکان خيال ممکن است کمکي باشد براي يافتن مفري براي پرخاشگري مفرط، اما براي برخي از ايشان خيال ممکن است عملا ايجاد کننده پرخاشگري باشد ودر اعمال خشونت آميز سهم داشته باشد. اين امر، تکرار ميکنيم ، تماما نمي تواند با تکيه بر محتوا قابل پيش بيني باشد. بدين منظور ميبايد کودکان را نيز شناخت. بعلاوه پاسخي دور نگرانه به اين پرسش که آيا «خيال براي آنها مناسب است يا خير» چيزي است که در اين مرحله به طور کامل آمادگي بحث در مورد آن را نداريم. براي برخي بچهها هما نگونه که خانم کمابي عنوان ميکند، خيال ممکن است آزمودن حل مشکلات را بدون محدوديتهاي زندگي واقعي امکان پذير کند. براي ديگر کودکان خيال ممکن است صرفا به تعليق آن مشکلات يا وانمود کردن به اينکه وجود ندارند منتهي ميشود.
يکي از پر دردسرترين پرسشهايي که انسان ميتواند در مورد تلويزيون به عنوان مولد خيال مطرح کند، اين است که؛
آيا تلويزيون مانعي بر سرا راه مسائل زندگي است؟
لحظات و وضعيتهايي پيش ميآيد که بي حس کردن فرد نسبت به درد و تنش سودمند است. براي مثال وقتي قرار است عمل جراحي صورت گيرد يا وقتي قرار است که عضو شکسته را جا بيندازد. در اين شرايط عامل بيهوش کننده ، زمان لازم را براي راه حل دراز مدت مشکل فراهم ميکند. اين امر ميتواند يکي از اثرات تلويزيون به عنوان يک عامل بيحس کننده باشد. اما بين تجويز داروي بي حس کننده در هنگام عمل توسط جراح و تجويز خيال توسط خود بيمار به عنوان علاجي براي سرخوردگيها و اضطرابها و تفاوت عمده اي وجود دارد. دومي بيشتر شبيه تجويز شخصي مشروب الکلي و مواد مخدر است. در حالي که کاملا واقعيت دارد که فرد ميتواند از سرخوردگيها و اضطرابها، به وسيله مست کردن يا مصرف يک بار کاکوئين موقتا خلاص بايد ولي بسختي ميشود آنها را به عنوان راه حلهاي دراز مدتي براي مشکلات بشري توصيه کرد. در چه تعداد از موارد عملکرد تلويزيون در بر آوردن نيازهاي کودکان به عملکرد الکل يا مواد مخدر شبيه است؟ آيا تلويزيون آنها را بر ميانگيزد تابه دنبال ارضاي فوري (اما جانشين و بدين سبب پست تر )باشند و در هنگام سرخوردگي قدرت تحمل آنها را براي دستيابي به راه حلهاي مناسبتر کاهش ميدهد؟ آيا تلويزيون بدين سمت گرايش دارد که مسائل واقعي را دست نخورده رها کند؟
تلويزيون به عنوان محمل تجارت واقعي داراي امتيازها و نقاط ضعف خاصي است. يکي از امتيازهاي آن اين است که میتواند اطلاعات را زودتر از هر رسانه ديگري منتقل کند. لازم نيست پيش از يادگيري از تلويزيون انسان خواندن را فراگرفته باشد. حتي پس از اينکه فرد فراگرفت که بخواند تلويزيون از اين ويژگي برخوردار است که انتقال اطاعات مربوط به زندگي بزرگسالان را تسريع میکند. بدون شک با حضور تلويزيون در اطاق نشيمن غير ممکن است که زمان بندي قديمي و درجه بندي شده انتشار واقعيتها را حفظ کرد و با کودکان به صورت مرحله به مرحله و سال به سالن راجع به مسائل صحبت کرد. ما میتوانيم کمي بعد نشان دهيم که تلويزيون بدون شک فرايند ديگري در سنين اوليه سرعت میبخشد.
ثانياً تلويزيون تمامي امتيازهاي نهفته در يک کانال صوتي - تصويري را داراست. اين وسيله میتواند اطلاعاتي را ارائه دهد که انتقال آنها صرفاً از طريق تصاوير يا چاپ بمراتب سخت تر است. براي مثال در نظر بگيريد که در تشريح اينکه يک عمل جراحي در واقع به چه چيز شبيه است، و يا اينکه مردم در افريقا چگونه زندگي و کار میکنند، تلويزيون از چه امتيازي برخوردار است. علاوه بر آن همان خصلت، امکاني را براي تلويزيون پديد میآورد که اطلاعات را به نحوي ارائه دهد ک جذب آن آسانتر صورت گيرد. براي مثال در نظر بگيريد تلويزيون چگونه يک آزمايش مربوط به علوم طبيعي و يا چگونگي بازي کريکت را به نحو موثري نمايش میدهد.
ثالثاً تلويزيون به مدد سازماندهي و منابع خود و توانايي در تبادل نوار، در موقعيت منحصر به فردي براي گسترش محيط و فضاي تماشاچيان قرار دارد. دوربينهاي تلويزيون میتوانند به جاهاي دست يابند که تعداد کمي از تماشاگران قادربه ديدن آن هستند. آنها میتوانند براي کودک کم سن و سال دايره نوين و بيشماري از جهان، براي اکتشاف ارائه دهند. جهانهايي که از اعماق درياها دورترين نقاط کره خاکي و تا مقدمات سفرهاي فضايي گسترده شده است.
اما همه اين ويژگيهاي تلويزيون مطلوب نيستند. درمقايسه با چاپ، يک خصلت بخصوص براي تلويزيون نقطه ضعف به شمار میآيد. با تماشاي تلويزيون، بيننده نمي تواند سرعت مورد نظر خود را تحميل کند. او نمي تواند در هنگام لزوم آنچه را که میخواهد تکرار کند مگر آنکه تهيه کننده تلويزيون نيز خواستار اين تکرار باشد. بيننده نمي تواند آنچه را که قبلاً گذشته است مورد بازبيني قرار دهد، مگر اينکه خلاصه برنامه دوباره پخش شود. از آنجا که تهيه کننده تماس بسيار کمي با بينندگان خود دارد احتمال ندارد سرعتي را در کار مراعات کند و خلاصهها و تکرارهايي را که در برنامه مد نظر قرار دهد که همه مخاطبان را خشنود کند. علاوه بر آن بيننده اسير برنامه است. اگر بيننده خواهان يک برنامه اطلاعاتي خاص باشد، نمي تواند به محض تقاضا بدان دست يابد بلکه بايد هفتهها و يا ماهها صبر کند تا بدان برسد.
اين خصلت البته براي داستان گويي و خيال پردازي مناسب است چرا که در آن اشکال نقل کننده داستان بايد سررشته کار را در دست داشته باشد و بيننده میبايد خود را تسليم کند و اين ويژگي يادگيري را دشتوار تر میکند. به همين سبب است که کودک بعد از يادگيري کامل خواندن و نحوه استفاده از کتابخانهها و منابع و مراجع، تمايل دارد تا بيشتر از طريق مطالب چاپي، اطلاعات مورد نظر را جستجو کند. به وسيله استفاده از مطالب چاپي، او کنترل بيشتري را اعمال میکند.
به نحوي تناقض آميز خصلت ديگر تلويزيون که يادگيري را دشوار تر میکند، واقعي بودن شيوه ارائه صوتي- تصويري است وسايل ارتباطي چاپي مطالب را انتزاعي تر مطرح میکنند و بدين ترتيب ممکن است در جلب توجه خواننده به انتزاعها و تعميمهاي علمي موفقتر عمل کنند. اين موفقيت میتواند به نوبه خود موجب افزايش يادگيري و قدرت حفظ آموختههاشود و تطبيق آموختههارا به وضعيتهاي موجود تسهيل کند. وضوح و طبيعت واقع نماي تلويزيون ممکن است به دليل ارائه سمعي و بصري مشروح و توأم با جزئيات خود ذهن بينننده را از چنين انتزاعهايي منحرف کند.
دليل ديگري بر اين امر که چرا تلويزيون ممکن است کمتر از آنچه که ما انتظار داريم به عنوان محمل اطلاعاتي موثر باشد، اين است که تلويزيون به عنوان يک رسانه خيال پرداز از چنان موفقيت بزرگي برخوردار بوده است که قسمت اعظمي از حمايت، استعداد و البته علاقه بينندگان بدان سمت متمايل شده است. به جستجوي اطلاعات از طريق تلويزيون تقريباً به مثابه استفاده نادرست از اين رسانه نگريسته شده است.
به هر حال اجازه دهيد خاطر نشان کنيم مقدار کمي از اطلاعات فراگرفته شده از تلويزيون از طريق جستجو به دست میآيد. يادگيري اين اطلاعات بيشتر تصادفي است که معمولاً محصول جنبي مطالب خيال پردازانه است. بار ديگر اجازه دهيد هيچ نوع پيش داوري در مورد اينکه کداميک از اين يادگيريهاي اتفاقي لزوماً خوب هستند، نداشته باشيم. کودکان ممکن است بدون اينکه بخواهند، رفتارهايي خود و دستور زباني نامناسب را از تلويزيون فرا بگيرند. آنها ممکن است نحوه دکوراسيون يک اتاق يا دزدي از يک خانه را فرا گيرند. ديدههاو آموختههاو نحوه استفاده از آنها علاوه بر برنامه تلويزيوني با شخص کودک نيز ارتباط دارد.
نکته اصلي اين است که کودکان نوعاً براي فراگيري چيزي به تلويزيون نگاه نمي کنند، آنها اغلب براي اينکه از ملالت فرار کنند يا مشکلات خود را فراموش نمايند، تلويزيون نگاه میکنند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید