اتكاي كودك به مادر است زيرا از همه نظر به او نزديك تر و مأنوس تر مي باشد. از ديدگاه او مادر چون بتي قابل پرستش است، فردي است كه همه چيز مي داند، مهربان است، مددكار است، در گرفتاري ها فقط به او بايد پناه برد، دردها را از طريق او بايد درمان خواست و براي رفع نيازها بايد به او مراجعه كرد ... در اين بخش سعي داريم برخي از ابعاد مسائل مذكور را بشكافيم و ديدي را كه طفل نسبت به مادر دارد و زمينه هايي كه مادر دارد و زمينه هايي كه مادر مي تواند و يا بايد بتواند در اين جنبه ها براي كودك فراهم آورد بيان كنيم.
مادر از ديدگاه كودك
مادر سند حيات براي كودك و در نظر او همچون بتي است عظيم و ديرشكن كه به همة كارها قادر است و همة تواناي خويش را در راه خوشبختي و سعادت او حاضر است فدا كند او احساس مي كند كه مادر هرگز از مصاحبت با او و تحمل رنج و مشقت در راه او، و از خود گذشتگي براي او مضايقه و ابراز خستگي نخواهد كرد. او با اين ديد خاطري آرام دارد، مي خوابد، مي جهد و مي دود. اين كه كودك در آينده به كجا خواهد رسيد و بار كودكي خود را چگونه به مقصود خواهد رساند بستگي به اين امر دارد كه مادر ديد او را از خود چگونه جهت دهد، افراط و تفريط هاي او را چگونه تعديل كند و انديشه او را به چه صورتي بپروراند.
در ذيل بخشي از ديدهاي كودكانه او را ذكر مي كنيم و آن گاه نكاتي را كه مادر در جهت دادن آن بايد مورد نظر داشته باشد ياد آوري مي نماييم.
از ديدگاه كودك مادر كسي است كه همه چيز را مي داند، هر اطلاعي را كه بخواهد در اختيارش مي گذارد، به هر سوالي كه نتواند جواب دهد مي تواند از او بپرسد و جواب بگيرد. او عالم به همه اسرار است و از دل و راز همه كس و همه چيز خبر دارد، حتي اگر دروغ بگويد مادر مي فهمد، اگر بي اجازه دست به چيزي بزند مادر آگاه مي شود، همه چيز و همه كس خبرگزار مادرند و به او اطلاع مي دهند.
از ديد كودك مادر كسي است كه براي او غذا تهيه كند، شيرش مي دهد، و روزي كه از شير باز گرفته شود هر غذايي را كه بخواهد و به هر اندازه كه بخواهد مادر برايش تهيه مي كند، مادر خودش گرسنه مي ماند تا او سير شود. خود نمي خورد تا او بخورد، برايش شيريني و شكلات تهيه مي كند، قاقا مي خرد، مزة هر غذاي مطبوعي را به او مي چشاند.
از ديد كودك مادر موجودي مهربان است در عين فرار از او باز هم بايد به او پناه برد، اگر مادر هم آدم را كتك زد دوباره بايد به دامن او رفت، اگر شكايتي از مادر است بايد به خود او مراجعه كرد، بچه اش هر بدي كند او مي بخشد و زود راضي مي شود، با اندك لبخندي مي خندد و گناه بزرگ را ناديده مي گيرد. هر چه كند باز هم مادر او را دوست دارد.
مادر از نظري آدمي منضبط است، اگر اشتباهي كند مادر از او بازخواست مي كند در آن صورت آبرويش مي رود، بابا خبر دار مي شود، پيش او هم بايد خجالت بكشد. براساس همين ديدگاهي كودك به نظر خود مرتكب گناهي مي شود و منتظر است نتيجه را ببيند. و حتي منتظر است كه خطاهاي بزرگ را به پدر بگويد و پدر از او بازخواست كند.
از ديد كودك مادر به او بدهي دارد او كسي است كه مي توان از او طلبكاري كرد، هر نيازي را از او خواست كه برآوره كند و اگر برآورده نكرد به زور و جيغ و داد مي توان از او طلب نمود و خواست تا برآورده كند. غذا، لباس، اسباب بازي، درآغوش گرفتن و ...
مادر از ديد او الگوست، نمونة اخلاق و رفتار است، هر چيزي را او انجام دهد درست است، هر امري را او نپسندد نارواست. خوب و بد را او تشخيص مي دهد، مفيد و مضر را او مي فهمد، هر چه او بگويد درست است، هر كاري كه كند پسنديده است. به همين نظر، نخستين نظراتي كه از زبان مادر بيرون مي آيد او مي شنود و طوطي وار بيان و تقليد مي كند. دراين بيان، حتي شوخي هم نمي كند، اشتباه هم مرتكب نمي شود. مادر فردي مانوس و اهل انس است، زود مي شود با او كنار آمد، نه تنها او را بلكه حتي مهمانانش را هم دوست دارد، دوستانش را هم مي پذيرد به آن ها محبت مي كند، در ذهن خود براي آنها هم جاي پايي دارد.
مادر از ديد كودك مدافع اوست. اگر طفلي او را كتك بزند به او شكايت مي كند، اگر دردي داشته باشد او درمان مي كند. اگر پدر بخواهد او را كتك بزند مي توان در دامان مادر پنهان شود و مادر پناهش مي دهد. حتي اگر دكتر بخواهد آمپول بزند مادر سرش را در دامنش پنهان مي كند تا او كمتر درد بكشد. و با اين حال باز هم مادر حساب دكتر را بعدا مي رسد.
مادر از ديد كودك مددكار اوست هر كاري را كه او نتوانند انجام دهد به كمك مادر آن ها را انجام خواهد داد در حال بيماري كمكش مي كند، نمي گذارد درد او زياد شود، و در اين كمك حتي اصراف مي كند، از بيماري او بيمار مي شود، براي دردهاي او اشك مي ريزد.
مادر بخشنده است، اشتباه را مي بخشد، ناديده مي گيرد عفوش مي كند و ...
نكته ها در سازندگي و جهت دادن ديد كودك
بر اين اساس كه ديديم ديد كودك از مادر براساس روش تربيتي خانواده مقداري درست و بخشي هم نادرست است. از لحاظ تربيت ضروري است كه اين ديدها تعديل شوند و جهت يابند و نيز مادر به بخشي از آن جامع عمل بپوشاند. نكته هاي ذيل را تا حدودي جهت اين وظيفه را روشن مي كند.
انتظار كودك از مادر كه او مي بخشد و گناه را ناديده مي گيرد درست است و اين امر نبايد موجب جرأت او در انجام خطا شود و كارش به بي بند و باري بكشد و يا زمينه انضباطي را در پيش چشم او سست كند.
ديد كودك از مادر كه او همه چيز را مي داند براي دوران كودكي ديد مفيدي است و مادر به همين نر بايد اطلاعاتي عمومي و مورد نياز كودك تهيه كند و ذهن او را از آگاهي هاي درست اشباع نمايد، ولي درعين حال اين درست نيست هك او به عنوان يك وزنه علمي خلل ناپذير معرفي شود. در پاره اي مواقع بايد به ناداني خود و نياز به كسب اطلاعات خويش اعتراف كند. اين درس عملي و تجربي خوبي براي حيات بعدي خود كودك است.
اجراي انضباط خوب است ولي در اين مورد بين پدر و مادر بايدتفاوت باشد. در خانة خوب پدر الگوي انضباط و مادر الگوي رأفت است، انعطاف پذيري در كار مادر ضروري است، اصرار نكند همه مسائل مو به مو اجرا شود.
مادر منشاء خير و سعادت كودك است. اگر از وي برگردد دنياي كودك در نظرش تيره است، براي سازندگي او گاهي قهر چند لحظه اي ضروري است به شرطي كه ادامه نيابد، زيرا كودك قهر و بي اعتنائي مادر را نمي تواند تحمل كند.
در ديگر جنبه ها نيز چون جنبة تغذيه، مهر ، بدهي اخلاق، انس دفاع، مددكاري، عفو از خطاها بايد نظرات طفل تعديل و اصلاح شود و بررسي همة آن ها موارد از حدود وظيفه اين مختصر خارج است.
مادر تكيه گاه عاطفي كودك
فرزند براي مادر ماية كمال وجودي و اميد و نشاط زندگي است. با لبخند مهر آميز كودك همه چيزش را براي او فدا مي كند. در مقابل براي كودك نيز مادر ماية اميد و شادابي است اگر مادر را از او جدا كنند جانش از دست رفته و يا خطر مرگ و لااقل بيماري، زردي رنگ، غم و اندوه شديد و طاقت فرسا مواجه است. حقيقت اين است كه در بين فرزند و مادر تبادل عاطفي است و اين عاطفه است كه زندگي شان را رونق مي بخشد.
زندگي بدون وجود عواطف حتي براي بزرگسالان هم ارزشي ندارد چه فايده كه آدمي صد سال عمر كند همه يكنواخت، سرد و يا گرم، بهار باشد و تابستان نباشد، غم باشد و شادي نباشد، يا يكسره بي تفاوتي باشد. زندگي بدون عواطف به زندگي درندگان شبيه است كه جز دريدن و بيچاره كردن منطقي ندارند.
كودك خردسال بخش اعظم زندگيش را با مادرش مي گذراند، مادر براي او مظهر قدرت و محبت است. تعادل زندگي طفل ايجاب مي كند كه گاهي محبت ببيند و زماني خشم، و او بايد اين دو قطب زندگي سر كند.
منظور از عواطف
آنچه كه ما در اين بحث از عواطف منظور داريم تنها جنب مثبت آن يعني مهرورزي و محبت نيست بلكه ابعاد ديگر آن نيز از خشم و تنفر و قهر و آشتي مطرح است. زيرا همان گونه كه ذكر شد اگر زندگي يك قطبي باشد مهر باشد و كين نباشد، محبت باشد و خشم نباشد، حالت يكنواختي پيدا ميكند و مفهوم يكي بدون وجود ديگري آشكار نيست. ما نمي خواهيم بگوييم كه مادر بايد خشمگين شود و بر سرو روي كودك بكوبد نه، بلكه مي گوئيم فقط مهرورزي كردن و انضباط و نفوذ را فراموش داشتن مورد پسند نيست، البته در همه حال مهر بر خشم بايد پيشي گيرد.
تاثير عاطفه مادر در كودك
عواطف مادر، احساسات رقيق او نهار انس و آشنايي را در دل كودك مي كارد و باران مهر و محبت مادر آن را آبياري مي كند. عاطفة مادر با هيچ چيز قابل مقايسه و جانشين نيست. هيچ مهري چون مهمر مادر ريشه دار نيست و هيچ خشمي چون خشم مادر زودگذر و آميخته به مهر نيست. از دلايلي كه ما را بر آن داشت تربيت كودكستاني و سپردن طفل به دست كلفت و دايه را نپذيريم يكي همين مورد است.
مربيان كودكستان هرگز نمي توانند در نقش مادر و براساسي كه تصوير شد انجام وظيفه كنند. عاطفه مادري بر همه چيز غلبه مي كند و بر همه جنبه هاي كودك نفوذ دارد و اين نفوذ تا حدي است كه وقتي افراد بزرگ شدند و بالغ گشتند باز هم در برابر رنج ها و گرفتاري ها مادر را صدا مي كنند و به ياد او خود را تسلي مي دهند. در عين خشم، با وجود قهر، در عين تنبيه كودك باز هم خرسند است كه در كنار مادر است و به اميد لبخند او همه توقعاتش را رها مي كند.
در تاثير و اهميت عواطف به طور خلاصه بايد گفت كه سعادت و خوشبختي و برعكس بدبختي و نابساماني كودك بست به عواطف مادران است به شرطي كه تعديل و كنترل شود.
زيان كمبود عواطف
كمبود عواطف مخصوصا در جنبه محبتي و مهرورزي موجب نابساماني هاي جسمي و رواني و انحرافات اخلاقي خواهد شد. كودكاني كه مهر كافي مي بينند ولي كنترل كافي براي شان نيست داراي روحي ضعيف و بي بند و بارند. اطفالي كه كمبود محبت دارند حتي در سنين جواني با چند كلمه چرب زباني ديگران را از راه به در ميروند. آثار بي لياقتي بسياري از پدران و مادران و مخصوصا مادران در امر تربيت فرزندان در چهره ان ها پيدا است، عدم قدرت در غلبه بر احساسات، وجود غمزدگي و ماتم، چهره هاي زرد و پژمرده، اضطرابات، بدبيني ها، يأس ها، منفي بافي هاي افراد، ولگردي ها، عقب ماندگي ها، بزهكاري ها، جنايتكاري ها، تبهكاري ها تا حدود زيادي مربوط به كمبود عواطف يا وجود عواطف تعديل نشده است. جو عاطفي خانواده و مخصوصا مادر امري نيست هك بتوان آن را ناديده گرفت. چه خوبست آن همه مهر و كنترلي كه براي حيوانات اهلي نثار مي شود بخشي هم انديشيده تر نثار كودكان گردد تا موجب اين همه خلاهاي رواني نگردد.
زيان افراط در ابراز عواطف
زيان افراطش كمتر از زيان كمبود آن نيست. مادري كه در اثر بي توجهي و يا آگاهانه سرماية عواطف را بيهوده تلف مي كند و از آن براي سازندگي صحيح كودك بهره نمي برد خطراتي را براي زندگي طفل موجب مي شود. مهرورزي خوسبت ولي نه بدان حد كه كودك اتكالي و طلبكار با آيد، خشم و قهر خوبست ولي نه بدانگونه اي كه فرزند را از زندگي سير كند، و بالاخره نوازش و حمايت ارزنده است ولي نه بگونه اي كه طفل آمادگي مبارزه با مشكلات و دفاع از خود را از دست بدهد. زياده روي در همه زمينه ها زيان مند است، حتي اگر آب روان را هم زيادتر از اندازه معين در حلق بريزيم گلوگير مي شود.
نوع عواطف
بين عواطفي كه توسط پدر براي كودك ابراز و اعمال مي شود و عواطفمادري چه در جنبة مثبت و چه در جنبة منفيسش بايد تفاوت باشد. عاطفه مادر در جنبة مهر و عشق عميق و ريشه دار است و درجنبة قهر و خشم سرسري و زودگذر، همچون طوفاني است كه مي غرد و مي وزد و فوري سبك و آرام مي شود. عاطفة پدري برعكس است، او در مهرورزي چون نسيمي است و در اعمال انضباط سختگيرتر و مقتدرتر از مادر.
كودك دركنار مادر مهر بلا شرط مي خواهد و گرنه درخود استقلال و كفايت نخواهد ديد در حالي كه پدر تا حدودي مي تواند مهر خود را مشروط كند تا زمينه اي براي كنترل او باشد. رابطة عاطفي مادر از راه غذا، بوسه، كنارگرفتن و از اين قبيل است و رابطه پدر به صورت تحسني كردن، ستودن و حقشناسي كردن و وضع به همين مراتب است در جنبه خشم و قهر.
آغاز سني براي ابراز عاطفه
مدت ها قبل از تولد كودك مهر كودك در دل مادر جاي ميگيرد، بخاطر او خواب و خيال ها، روياها و عشق ورزيهاست. از لحظه تولد اين مهر صورت عملي به خود مي گيرد و اعمال مي شود ولي درجنبه كنترل ازحدود پايان سه ماهگي بايد شروع شود و مادر سعي كند اصول انضباطي را به طفل بفهماند با صداهاي گوناگون شادي و عدم آن را به كودك حالي كند. عادتش ندهد كه او از لجبازي خود براي مهار كردن مادر استفاده كند. خود طفل از همان اولين ماه هاي زندگي در ابهامي از حسيات خوب و بد است كه هر چه زمان بيشتر مي گذرد اين مبهمات روشنتر مي شود. غرض اين است كه برنامه هاي عاطفي تدريجا به همراه رشد به صورت متعادل بايد اعمال و پياده شود.
ابراز عواطف به نارسايان
در ابراز عواطف به نارسايان مراقبت هاي ديگر لازم است، زيرا وضع آن ها با كودكان عادي متفاوت است، نيازشان به حمايت و مهرورزي بيشتر و به خشم و قهر كمتر است. احساس بي پناهي در حين خشم يا قهر مادر در آنان شديدتر و جلوه غمها در آن ها بيشتر مي شود. در همه حال بايد مراقب بود كه با مهرورزي هاي فوق العاده زياد و به رخ كشيدن ها اور ا نسبت به كمبود خود حساست و ناراحت تر نسازيم.
مادر تكيه گاه امنيتي كودك
مادر منبع امنيت و آرامش خاطر براي كودك و مظهر مهر و صفاست. پيشوايي است كه كودك امنيت و آرامش را فقط در آغوش او جستجو مي كند و در برابر تصادم هاي زندگي به اميد پناهندگي به او خود را نگه مي دارد. ممكن است مادر نسبت به تصوري كه فرزند دربارة او دارد بيگانه باشد حتي خود را ضعيف تر از يك كودك و بي پناه تر از هر كسي بداند ولي در برابر طفل شخصيتي قابل اتكا و اعتماد دارد مگر آگاه كه كودك به همراه رشد خلاف آن را درك كند.
وجود چنين تصور در كودك ضروري ادامه حيات اوست و بر هم خوردن آرامش دروني موجب نارسايي ها و پيدايش حوادثي است كه در جمع مفيد به حيات او نيست.
نياز به امنيت
طفل از حدود سه ماهگي مدرش را مي شناسد و مي فهمد كه زندگيش وابسته به اوست، قبل از آن گو اين كه با تبسم متقابل رابطه اش را با مادر نشان مي داد ولي به چنين اميد و تكيه گاهي نبود. از لحظه اي كه موقعيت مهم مادرش را در عالم كودكي درمي يابد بيشتر به او وابسته مي شود تا حدي كه حتي به آغوش ديگران نمي رود و يا به هنگامي كه از مادر جدا شود فرياد و شيون سر مي دهد. اين امر او را به امنيت و اطمينان خاطر مي كشاند.
شدت اين نياز در حدود 2 سالگي براي كودك مفهوم تر مي شود و تا حدود 5-6 سالگي به عالي ترين اوجه خود مي رسد، ممكن است مادر پرستاري را براي سرپرستي او معين كند و كودك او را به ظاهر بپذيرد ولي اين پذيرش بيش از يكي دو روز به طول نمي انجامد آه و ناله اش بر مي آيد، بهانه گيري مي كند و بالاخره مادر مي خواهد.
بررسي ها نشان داده است كه كودك در جنبة امنيتي تا پايان دوره كودكي اول يعني حدود سه سالگي در حفظ اميت خود مادر را اصل مي داند و از اين سن به بعد مسائل و دشواري هاي پدر را مهم تر مي بيند به هر حال نياز به امنيت مخصوصا در اين دوره از سن براي رشد شخصيت طفل كه مي خواهد به زودي آقا يا خانمي شود ضروري است و مادر بايد اين جنبة تصويري كودك را از خود در خويش حفظ كند.
آنچه كه مورد آزار كودك در جنبة امنيت است منوط به مجموعة شرايط زندگي حياتي اوست و كودك به همة جنبه هاي آن نيازمند است كه اختصارا به گوشه هايي از آن اشاره مي شود
امنيت عاطفي
كودك بايد خاطر جمع باشد پدر و مادرش او را دوست دارند احساس كند كه فرزند مامانش هست، قشنگ است، مادر او را عزيز مي دارد، اگر در دنيا كسي نباشد كه او را بخواهد مامانش هست كه او را دوست بدارد. و چون مامان او را دوست دارد برايش كفش مي خرد، اسباب بازي مي خرد، لباس تهيه مي كند و ...
اعتماد به نفس كودكان و روحية قوي آن ها بسته به احساس چنين امنيتي است و برعكس بدبيني و حتي بخشي از عيوب جسمي و بسياري از نارسايي هاي رواني كودك چون احساس عدم لياقت، ترسو بودن، احساس حقارت، انزوا جويي مربوط به عدم احساس امنيت است كودكاني كه امنيت عاطفي ندارند به جاي اين كه فضايل و توانايي هاي خويش را ببينند و آن را در خود پرورش دهند اغلب تكيه بر نقاط ضعف خود مي كنند و بر اين اساس خود را از اجتماع دور نگاه مي دارند.
امنيت رواني
طرز برخورد مادر با كودك، نحوة پذيرش او، فرم و صورت پذيرايي و نگهداري از او ممكن است به گونه اي باشد كه طفل را ارضاء نكند، به خصوص اگر او در جنبة مقايسه وضع خود با ديگران باشد كه در چنان صورتي اضطراب شديد و نگراني و دلواپسي افزون تر مي شود تا حدي كه ممكن است گاهي كودك را از خود و زندگاني سير كند نياز شديد به اين امنيت است كه مرگ مادر هميشه دل فرزند را مي سوزاند مخصوصا اگر كودك پس از مرگش با نابساماني ها مواجه شود، به خصوص در سنين بعد از كودكي اول ونيز پس از مرگ شوهر نياز طفل به مادر زيادتر احساس مي شود وظيفه اش سنگين مي شود. در چنان صورتي لازم است مادر خود روحيه اي شاد و قوي داشته باشد، كمتر بي تابي نمايد و زندگي را وقف حفظ و حمايت كودكان نمايد.
امنيت در برابر پديده هاي طبيعي
به هنگامي كه زلزله اي پديد آيد و يا رعد و برق پيدا شود به هنگامي كه حيواني به او صدمه يا حتي نوك بزند، و به موقعي كه به هر علتي او از يك پديده بترسد به دامن مادر پناهنده مي شود از او كمك مي خواهد و مادر بايد او را در برابر اين مسائل حمايت كند.
در برخوردها و تصادم ها
وقتي كه كسي به طفلي كتك بزند، با او دعوا كند يا همان گونه كه قبلا ذكر شد پزشك بخواهد به او آمپول تزريق كند او نيازمند است كه مادر را به طرفداري از خود داشته باشد. مادري كه نتواند از حق او دفاع كند از نظر طفل فردي نالايق و قابل سرزنش است و اعتماد او درباره اش از بين مي رود.
در حال خواب و تنهايي
كودك به مادر خود اعتماد دارد و مي خواهد كه او را تنها نگذارد حتي در حال خواب او مي خواهد كه وقتي از خواب بيدار شد نخستين بار چهرة مادرش را ببيند و يا در حال تنهايي و بيماري بداند كه مادرش پيش اوست و او را ترك نمي كند.
مادر براي تنها گذاردن طفل هرگز نبايد او را بفريبد، نگويد كه من در اتاق مجاورم در حالي كه به سوي خيابان مي رود اين ممكن است حتي موجب خطرات جسمي براي طفل باشد و فاجعه و تصادف ايجاد كند.
جلوة اغناي طفل از امنيت ها
نقش مادر در امنيت كودك در غذا و لباس، در خطرات، پيش آمدها و بيماري ها، در تنهايي ها، در حين كتك خوردن از پدر، ستم ديدن از ديگران بايد اعمال شود طفل در پيش طرف دعوا جرات ندارد اظهار نظر كند و حرفي بزند در دامن مادر مي نشيند و عقده اش را خالي ميكند، زيرا آنجا را محل امنيت مي داند، دامن مادر تحصن گاه اوست و هرگز نمي خواهد اين محل امن را از دست بدهد. بر اين اساس كودك پيش از نياز به غذا و لباس خوب داشته باشد محتاج به چنين محيط امن و آرامي است، مي خواهد چنين امنيتي را احساس كند، لمس نمايد، توجه مادر را نسبت به اين امر ببيند و مواظب و حمايت او را در بارة خود مشاهده نمايد به غير از مادر هيچ كس هر چند كه پخته و ورزيده باشد نمي تواند از انجام اين مسئوليت برآيد كودك شايد بتواند گرسنگي را تحمل كند ولي نمي تواند عدم دفاع مادر را از مظلوميت خود تحمل كند و يا مي تواند لباسي كهنه بر تن داشته باشد ولي نمي تواند عدم حمايت او را در مواقع نااميدي ببيند.
خطر به هم خوردن امنيت
از بين رفتن امنيت و يا به خطر افتادن آن مخاطراتي براي زندگي طفل پديد مي آورد كه از جمله آن اضطراب و نگراني است، تشويش است، پريشاني خاطر است به حدي كه ديگر حتي قادر به حل مسئله ساده اي نتواند بود. به هنگامي كه كودك اوضاع خانه و محل امن خود را آشفته يا مادر را در جوش و اضطراب مي بيند حتي ممكن است دچار لكنت شود. موقعي كه طفل مادر و پدر را در كنار هم خشمگين مي بيند اين وضع مشهودتر و هراس بيشتر است احساس بي امنيتي است كه نمي گذارد از مادر جدا شود و حتي به مدرسه رود و از اينجاست كه در مي يابيم وظيفه مادر تا چه حد دشوار و سنگين است.
نكاتي در رعايت امنيت
وظيفه مادر اين است كه حالت ايمني و اطمينان در دل كودك تقويت كند، دلش را گرم كند كه با او هست و از او حمايت خواهد كرد، در عين حال بايد او را از وابستن شديد به خود منع كرد تا لطمه اي به استقلال فكري او وارد نيايد در زندگي داخلي براي اصلاح كودك تكيه بر عيب ها نباشد بلكه تكيه بر نقاط قدرت و توانايي باشد و در سايه آن اصلاح نقاط ضعيف و اين امر براي رشد شخصيت او ضروري است.
درجنبه اعمال نظر براي سازندگي طفل كمتر بر اساس احساس بايد پيش رفت، بايد عقل را پيش انداخت و تدبير و مال انديشي داشت و گرنه موجباتي براي لطمة جسمي و رواني طفل فراهم مي آورد.
مادر برآورندة نيازهاي كودك
كودك به دنيا مي آيد با مقداري از نيازمندي ها در زمينة حمايت و مراقبت. به تدريج كه كودك رشد مي كند دامنة نيازمندي هاي او وسيع تر مي شود و همة ابعاد زندگي او در بر مي گيرد و تحت تاثيرش قرار مي دهد. شك نيست كه برخي از نيازمندي هاي كودك هر چه زودتر برآورده شود تا زمينه براي ادامه حيات و رشد او فراهم شود و برخي ديگر با حمايت مربي و فعاليت خود طفل بايد تدريجا برآورده گردد تا از زندگي اتكالي نجات يابد.
نيازمندي هاي كودك
نيازمندي هاي كودك بسيار و برخي از آن ها عبارتند از نياز به غذا و لباس و مسكن و بهداشت، نياز به آزادي، اجراي عدالت، رعايت انضباط، نياز به ابراز وجود، احساس غرور نشان دادن خود، نياز به نوازش، حمايت همدردي، نياز به ابراز اراده، نياز به اعضاي متحد در خانواده، نياز به سكوت و آرامش، نياز به صداقت، نياز به معرفي جهان، نياز به يافتن بينش در بارة فرهنگ و جامعه و ... صدهاي نياز ديگر از اين قبيل. شايد كودك نتواند از اين نيازها نامي به ميان آورد و سخن بگويد ولي امري است كه در درون او وجود دارد و يك مربي آن ها را تشخيص مي دهد.
ذيلا به برخي از جنبه هاي نيازمندي كودك اشاره مي كنيم و رعايت اختصار همچنان مورد نظر است:
نياز به مراقبت
كودك نياز به مراقبت بسيار از سوي پدر و مادر و مخصوصا مادر دارد. رها كردن طفل به مدت يكي دو روز زمينه را براي مرگش فراهم خواهد ساخت مراقبت براي سال هاي اول زندگي داراي ابعاد بسيار محدود و شامل برخي جنبه هاي غذايي و بهداشتي است و به تدريج كه كودك رشد مي كند اين مراقبت شديدتر و دامنه اش گسترده تر مي شود تا حدي كه اين ادارة كودك نو پا همة اهل خانه بايد بسيج شوند. زيرا صدها گونه وسايل از قيچي، برق، آب، سيم، ظرف، پودر، دوا و ... در برابر چشم اوست و نمي توان به اتكاي اين كه دستش نمي رسد و يا كودك از آن دور است وي را آزاد گذارد.
نياز به نوازش
كودك به نوازش مادر نيازمند است و محبت و نوازش او در روحيه و حسن خلق او در سنين بزرگسالي بسيار موثر است گاهي طفل مي گريد نه به خاطر اين كه دردي دارد بلكه به خاطر نياز به نوازش است، و اگر مادر او را در بغل بگيرد آرام مي شود.
طفل نيازمند است كه اگر زمين خورد مادر به نزدش بيايد و از او بپرسد كه چه شده كجاي بدنش درد مي كند، خاك تنش را پاك نمايد، دستي از مهر بر سر و رويش بكشد، طفلي كه ساعت ها گريه مي كند و آرام نمي شود نياز به كسي دارد كه او را نوازش كند و احوالش را بپرسد و به دادش برسد.
نياز به همكاري در بازي
كودك نيازمند است كسي داشته باشد كه با او بازي كند در كنار او باشد، دستش را بگيرد و به حركتش در آورد. به همين نظر در سيستم تربيتي اسلام به همانندي والدين با كودك در بازي توصيه شده است، لحظاتي از اوقات مادر بايد صرف انجام اين امر شود و در ضمن آن انضباط، قانون و ... به طفل بياموزد.
نياز به نشان دادن خود
در كودك حالت خود نمايي وجود دارد، مي خواهد خود را نشان دهد، هنرش را بنمايد، به همين نظر در برخي موارد براي جلب نظر ديگران شيرين كاري هايي مي كند، خودي نشان مي دهد. اين روحيه تا هنگامي كه به افراط كشانده نشود خوب است
نياز به مستمع خوب
كودك نياز دارد كه به حرفهايش گوش فرا داده شود، حرف او را بشنوند، و حتي نشان ندهند كه از حرفهاي او كسل و دلتنگند اين امر از يك سو مايع رشد و پرورش شخصيت او مي شود از سوي ديگر اصول انضباطي، راه و روش سخن گفتن را از اين راه به او مي توان آموخت. در همه حال از ايجاد دلسردي براي سخن گفتن او بايد خودداري شود.
نياز به احساس غرور
براي كودك مهم است كه وقتي به جايي مي رود مادرش به همراه او باشد تا او هم بتواند مثل ديگران احساس غرور كند و نيز مي خواهد او هم مثل كودكان ديگر لباس قشنگ، كفش ظريف، اسباب بازي خوب داشته باشد. پدر و مادرش او را دوست بدارند و از او ناز بكشند، و اين امر زمينه اي براي افتخار و غرور او باشد. رعايت اين امر تا موقعي كه موجب افراط نشود و كودك را به خود بيني و خود فريفتگي نكشاند مضر نيست.
بسياري از جلوه هاي حيات كودك شايد براي بزرگسالان مسخره باشد ولي براي خود طفل بسيار عاقلانه و لذت بخش است و بايد به ديدة احترام نگريسته شود مثل انتخاب لباس هاي رنگين و اسباب بازي هاي جورواجور.
از ديگر نيازهاي كودك نياز به غذا، لباس، مسافرت، تفريحات، مكان مخصوص و در صورت امكان اتاق مخصوص، و وسايل شخصي است كه ذكر همة آن ها موجب اطالة كلام است.
نكته ها در برآوردن نياز
در برآوردن نياز كودك توجه به او درست است ولي توجه و حمايت فوق العاده نسبت به طفل او را در مقابله با مشكلات بعدي ضعيف مي سازد. براي كودك لازم است كه به تدريج و به همراه رشد خود از محافظت و توجه دايمي اوليا خارج كرده و خود را تحت كنترل و مراقبت شخصي در آورد. مادر با جهت دادن طفل به انجام اين خواسته خدمت بزرگي به او انجام مي دهد و او را از تيره روزي و بدبختي نجات مي دهد.
تسليم شدن در برابر همة خواسته هاي كودك بدون قيد و شرط درست نيست، نبايد كودك را از تمام آنچه كه مي طلبد محروم ساخت و نه كاملا آن را برآورده ساخت بلكه در همه حال رعايت اعتدال شرط است.
در حين مراقبت از كودك و نوازش از او تسلي دادن او از درد خوب است ولي نه به گونه اي كه دردش را تشديد و نگراني او را افزون كند. توضيح اين كه درد تو خيلي شديد است و تحملش براي تو دشوار است او را دردمندتر خواهد ساخت.
بسياري از حالات نامناسب كودك به مناسبت عدم پيشگيري است. طفلي كه از خواب بيدار شده نيازمند شير مادر است، در اينجا اگر مادر قبل از گريه او پستان به دهانش بگذارد طبعا از بهانه گيري ها و لجبازي او جلوگيري شده و در غير اين صورت نيروي لازم براي آرام كردن او چند برابر و زمينه هم براي انحراف او فراهم شده است.
آخرين نكته اي كه در اين زمينه ذكرش ضروري است اين است كه در پذيرايي و مراقبت از طفل كسب تكليف و دادن حق انتخاب پردامنه غلط است مثلا هرگز نبايد گفت چه غذايي را دوست دارد كه برايت تهيه كنم؟ بلكه بايد گفت از اين دو غذا كه فعلا در خانه آماده است كدام را برايت بياورم؟ در اين جا حق انتخاب او محدودتر شده است و زمينه براي پر توقعي او كمتر فراهم است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید