به رغم پندار برخي ساده انديشان، گرايش به لباس و پوشيدگي، عملي صرفاً تفنني که برخاسته از غريزه ي تنوع طلبي آدميان باشد، نبوده و نيست بلکه ريشه در حکمت ها و مصالح فردي، اجتماعي، خانوادگي، روحي و رواني و اعتقادي فراواني دارد.
1) لباس پوشيدن از اختصاصات انسان ها است:
در ميان تمامي حيوانات تنها حيواناتي که از بدو آفرينش و آغاز زندگي بر روي کره خاکي خويشتن را مستور داشته و لباس بر تن نموده، انسان بوده است.
قرآن کريم و ساير متون ديني نيز مويد اين نظريه است که آدم ابوالبشر و همسرش حوا، چه آن هنگام که در بهشت به سر مي بردند، و پس از هبوط بر روي زمين، لباس بر تن داشتند.
تحقيقات تاريخي و باستان شناسي، نشان مي دهد که آدميان نخستين نيز همواره نوعي لباس از برگ درختان يا پوست حيوانات و... بر تن داشته اند.
بدين ترتيب مي توان ادعا کرد که يکي از وجوه تمايز انسان با ساير حيوانات و يکي از ويژگي هاي آدمي پوشيدن لباس بوده «و مي توان لباس پوشيدن را شأني از شئون انساني دانست، که به اندازه ي طول تاريخ بشر سابقه و به قدر پهنه ي جغرافيايي امروزين گسترش داشته و دارد.» (غلامعلي حداد عادل، 1372، ص 5)
هماهنگونه که مسکن گزيدن نيازي ضروري براي آدميان بوده، «لباس پوشيدن» نيز از نيازهاي اوليه ي او بوده است. از مجموع تحقيقاتي که به عمل آمده مسلم شده که لباس، دست کم پاسخگوي سه نياز آدمي است: يکي اينکه او را از سرما، گرما و برف و باران حفظ مي کند، ديگر اينکه در جهت حفظ عفت و شرم به او کمک مي کند و بالاخره به او آراستگي، زيبايي و وقار مي بخشد.
لباس آدمي را مي توان از يک لحاظ به مسکن او تشبيه کرد، آن را مي توان خانه ي اول هر کسي دانست. لباس، خانه ي اختصاصي تر انسان است. چون هر فرد نخست در لباس خود سکونت دارد و بعد در خانه اش و از اين قرار است که مي توان گفت همه ي ما به جهت لباسي که بر تن داريم، خانه بوشيم. (ستار هدايتخواه، 1375، ص 6)
2) لباس و پوشش خواسته ي فطري آدميان است:
ميل به پوشيدگي ريشه در فطرت آدمي دارد و حجابگرايي بازگشتي به فطرت اصيل انساني خويش است.
معيار «فطري بودن يا نبودن عملي، انطباق يا عدم انطباق، با مسير کمال الهي است.» (حسن صدر، 1342، ص 53)
هر خواسته و گرايشي که آدمي را در اين مسير ياري رساند و او را به جانب مرتبه ي کمال و قرب الهي سوق دهد گرايشي فطري است و حجاب گرايي، بي ترديد از چنين ويژگي برخوردار است.
قرآن کريم در تبيين جريان خلقت و ترسيم چهره ي زندگي آدم و حوا در بهشت به آيه ي شريفه ي «... چون از آن درخت تناول کردند، زشتيهاشان آشکار گرديد و بر آن شدند که از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند. اعراف آيه 22
به موجب اين بيان، خوردن ميوه ي ممنوعه توسط آدم و حوا، صرف نظر از فلسفه و حکمت آن در نظام آفرينش نخستين تحولي که در آن ها به وجود آورد، اين بود که آن ها را در حرم «ستر» و «عفاف» ، با حقيقت «برهنگي» روبه رو کرد و بلافاصله با برگ درختان بهشت شروع به پوشيدن خود نمودند. (ستار هدايتخواه، 1375، ص 3)
3) لباس نعمت، کرامت و وسيله ي طاعت است:
يکي از پرارزش ترين نعمت هايي که خداوند به انسان ها عطا فرموده و در آيات متعددي با ذکر اين نعمت برآدميان منت نهاده است، نعمت لباس و پوشش تن است. نعمتي که چون بني آدم در آن غرق است همچون ساير نعمت ها قدرش را نمي شناسد. نعمتي که در ميان موجودات خاکي تنها به انسان اختصاص يافته است و آدمي با آن خود را از آفات و سرما و گرما حفظ نموده و آن را مايه ي زينت و زيبايي خويش قرار داده، و به وسيله ي آن عفت و عورت خويش را پاس داشته است.
خداوند در آيه ي 81 سوره ي نحل از جمله نعمت هايي که به قصد «تسليم و اطاعت» بندگان، بدانها انعام فرموده است، لباس هايي که بدن را از سرما و گرما و آفات جنگ محافظت مي نمايد، برمي شمارد. و در سروه ي اعراف آيه 26 در مقام امتنان بر آدميزادگان مي فرمايد:
«اي فرزندان آدم، ما بر شما لباسي که زشتيها و عورت شما را بپوشاند، و زينت بخش شما باشد، فرو فرستاديم.»
راستي با توجه به وضعي که انسان دارد و با توجه به موقعيتي که در ميان موجودات زمين و بلکه موجودات عالم، انسان دارد، اگر از نعمت لباس ظاهر محروم بود چه مي کرد؟ و چه صحنه اي در زندگي داشت؟
جريان حيات ارزشمند و اصيل او به کجا مي کشيد؟
لحظه اي فکر کنيد و بگوييد! که اگر ميدان زندگي که داراي همه چيز است، تنها از لباس ظاهر خالي بود مسئله ي پاکي ها و فضايل چه مي شد؟ و آيا نسيم تربيت جاي وزيدن داشت؟
يک بار ديگر در اين آيات و روايات دقت کنيم! و بينديشيم که تاکنون با لباس هايي که در اختيار ما قرار گرفته چه برخوردي داشتيم و از آن ها در چه راهي استفاده کرديم، براي چه به دست آورديم و براي که پوشيديم و براي چه به تن کرديم؟ آيا به لباس خود به عنوان نعمت حضرت دوست نظر کرديم، آيا به خاطر او به دست آورديم و به خاطر او پوشيديم؟ و در مقام قدرداني و تشکر از او برآمديم، و اين لباس ظاهر را مقدمه ي به دست آوردن لباس باطن قرار داديم. و در اين لباس به تواضع حرکت کرديم، يا دچار کبر و خوشحالي زودگذر شديم؟
به هر حال شکر نعمت ايجاب مي کند که: اولاً لباسي بپوشيم که خداوند فرمان داده ثانياً آنگونه بپوشيم که او مي پسندد و ثالثاً در آن راه که مورد رضاي اوست يعني در راه طاعت و فرمانبرداري او مورد استفاده قرار دهيم. (ستار هدايتخواه، 1375، ص 4- ص6)
4) تأثير لباس بر باطن انسان
«ظاهر آدمي همواره دست اندرکار نقش زني بر باطن اوست، بسياري از حالات باطني سايه اند، و صاحب سايه، دست و پا و حرکت و نگاه و صوت و سخن و ساير امور ظاهري آدمي است. هر بذري در پوست خود کشت کنيد، ثمرش را در دل خواهيد چيد. هر رفتار يا گفتاري که بر جوارح آدمي نمودار شود، آهنگ باطني خواهد انگيخت»
يک نوع لباس ممکن است در آدمي حالت خشوع و خضوع پديد آورد، و لباس ديگري، حالت کبر و غرور را برانگيزد. لباسي ممکن است مايه ي «غفلت» شود و لباس ديگري عامل «تذکر».
توصيه هاي مکرري که در روايات و تعاليم ديني به دقت در انتخاب نوع و جنس و اندازه و رنگ لباس شده است، در همين راستا است.
صادق آل محمد (ص) در بيان بهترين و برترين نوع لباس مي فرمايد:
«و بهترين لباس تو، لباسي است که ترا از خداوند عزيزت غافل ننمايد، بلکه لباس وسيله اي باشد، که ترا بنده اي شاکر و ذاکر و مطيع قرار دهد، و مايه ي تقرب تو به درگاه دوست گردد.» (ستار هدايتخواه، 1375، ص 6- ص 8)
5) لباس هر کس معرف فرهنگ اوست:
نحوه و گونه ي «لباس پوشيدن» هر کس، نشانگر نحوه ي «انديشيدن» اوست. نوع و کيفيت لباسي که هر فرد بر تن مي پوشد، در ارتباط مستقيم با نوع و نحوه ي تفکري است که در سر مي پروراند. چرا که همواره تن از سر فرمان مي گيرد و رفتارهاي بروني، نشأت گرفته از «باورهاي دروني» افراد است.
ازاين روي مي گوييم لباسي که هر کس بر تن مي کند با طرز نگرش او به عالم و آدم، تناسب و همخواني دارد. پوشش ظاهري هر انساني، بيانگر اعتقاد دروني اوست و حتي در ميان معتقدان به يک فرهنگ، مي توان ميزان اعتقاد هر کس را از روي لباسش حدس زد.
لااُباليگري در لباس نشانه ي لااباليگري در «عقيده» و «عمل» است و بر عکس تقيد و تعبّد در نحوه لباس پوشيدن، نشانه ي تقيد و تعبّد به مباني ديني و عقيدتي است.
در هر جامعه نوع و کيفيت لباس زنان و مردان، علاو ه بر آنکه تابع شرايط اقتصادي و اجتماعي و اقليمي آن جامع است قوياً تابع جهان بيني و ارزش هاي حاکم بر فرهنگ آن جامعه و حتي مبين و آئينه ي آن جهان بيني است.
رابطه لباس و فرهنگ به اندازه اي قوي است که وقتي که خارجي غربي وارد محيطي مي شود، نخستين علامتي که او را مي شناساند، همان لباس اوست، گويي انسان ها با لباس خود با يکديگر صحبت مي کنند و هر کس به زبان لباس خويش، خود را معرفي مي نمايد که من کيستم، از کجا آمده ام، و به چه دنيايي و چه فرهنگي تعلق دارم...»
لباس انسان تابع فرهنگ جامعه ي اوست و سپس سليقه ي خود او. (ستار هدايتخواه، 1375، ص 10)
6) حجاب و آرامش رواني
«دل» آدمي همواره در گرو ديدني هاي «ديده ي» اوست. آنچه را که ديده مي بيند، دل نيز ياد مي کند و در پي به دست آوردنش، طرح مي ريزد و برنامه اجرا مي کند.
بسياري از خيالپردازي هاي روح و گاه پريشان حالي و آشفتگي درون آدمي، ناشي از مشاهدات عيني اوست، گاه با يک نگاه، پرنده ي هوسران خيال از شاخه اي به شاخه اي ديگر پريده و سر از ناکجاآباد در مي آورد. بي جهت نبوده که برخي خواسته اند، خنجري پولادنیش بسازند و بر ديده زنند تا دل از قيد و بند خيالات نابجا و ناصواب، آسوده و آزاد گردد. از آن طرف، دل آدمي در مقابل ناديده ها و ناشنيده ها و امور مستور از سمع و بصر، بي تفاوت و غافل است و پرنده ي خيال آسوده در جايگاه خويش آرميده است.
بر پايه ي اين تجربه ي ساده و همه کس آزموده مي گويم که پوشيدگي زن و حجاب داري او آرامش رواني و آسودگي خيال مردان را در پي دارد و در هر جامعه اي که چنين آرامشي حاکم شود، زمينه ي سعادت و تعالي افراد فراهم تر خواهد بود. (ستار هدايتخواه، 1375، ص 22- ص 23)
7) حجاب و فعاليت هاي اجتماعي
در همه ي جوامع هرگاه زنان خواسته اند به طور جدي در صحنه ي فعاليت هاي اجتماعي وارد شوند «سادگي» و «پوشيدگي» را به عنوان دو نياز اساسي در اين راستا درک کرده اند و خودآرايي و برهنگي را که زمينه ساز چشم چراني و هوس پروري و مزاحمت آفريني مردان هرزه بوده است به عنوان مانع کار و فعاليت جدي خويش تشخيص داده و به شدت از آن پرهيز داشته اند. اصولاً يک اصل عرفي و عقلي است که براي حضور فعالانه در صحنه ي کار و عمل بايد لباس کار که از سادگي و پوشيدگي لازم براي محافظت بدن در برابر آسيب هاي طبيعي و غيرطبيعي برخوردار است بر تن نمود و پوشيدن لباس هاي فاخر و پر زرق و برق و سر و وضع آرايش کرده، با کار و فعاليت جدي و ثمربخش منافات دارد. (ستار هدايتخواه، 1375، ص 33)
8) حجاب امانت خدا و حق الهي است:
برخلاف تصور و پندار کوته بينان و ساده انديشان، رعايت حجاب و پوشش اسلامي از حقوق شخصي و فردي نيست تا فرد آزادانه و بي هيچ قيد و بندي هرگونه که خواست لباس بپوشد، بلکه حجاب حقي از جانب خدا بر گردن زنان و مردان است، چرا که سرمايه ي عفت و گوهر نجابت امانتي است که خداوند نزد زنان و نيز مردان به وديعت نهاده، بر اين اساس زنان امينان الهي هستند، که بايستي نهايت دقت و همت را در حفظ اين امانت مبذول دارند، مردان نيز بايد آنان را در نگاهباني و حراست از اين امانت الهي، يار و مددکار باشند. (ستار هدايتخواه، 1375، ص44- ص45)
9) حجاب تضمين کننده ي سلامت اخلاقي جامعه:
پوشيدگي و حجاب زنان تأثيري مستقيم بر سلامت روحي و اخلاقي جامعه دارد. به هر ميزان که در جامعه گرايش به سمت حجاب شدت و فزوني داشته باشد، به همان ميزان جامعه از نظر اخلاقي رو به سلامت و پاکي مي رود، و بالعکس هر اندازه از حجاب و پوشش و عفت روي گردان شوند، به همان اندازه سلامت اخلاقي جامعه به مخاطره مي افتد. به تعبير ديگر حجاب و پوشيدگي زنان با مفاسد و بيماري هاي اخلاقي نسبت عکس دارد يعني هر قدر فرهنگ حجاب داري و حجاب گرايي گسترش يابد، دامنه ي مفاسد و انحراف هاي اخلاقي کوتاه تر و محدودتر مي شود. «زن با پذيرش حجاب اسلامي، بزرگترين و ارزنده ترين خدمات را به خانواده، وجدان ما و بالاخره جامعه مي کند. زيرا اخلاق و پاکي و فضيلت را رونق و رواج مي بخشد»
(دکتر بهشتي، 1386 ، http://www.daneshnameh.roshd.ir )
10) ضرورت حجاب و پوشيدگي از ديدگاه روانشناسي:
اين تنها دين و احکام ديني نيست که رعايت حجاب و پوشش را براي زنان لازم مي شمرد، بلکه دانش نوين بشري پس از قرن ها، نيز پي به حقانيت اين قانون الهي برده و بر لزوم و ضرورت آن مهر صحت و تأييد زده است.
يکي از روانشناسان در اين زمينه مي گويد:
«صرف نظر از فرهنگ، دين يا محيط اجتماعي، مستوري زنان ريشه اي عميق در روان آدمي دارد و بسيار بيش از آن چه در سلامت اخلاقي ديگران مؤثر باشد، با فطرت زنان هماهنگ و براي بلوغ رواني و تعيين هويت کامل انساني آنان ضروري است. کساني که علت تفاوت در پوشش مردان و زنان را نشاني از برتري جويي مردان يا دليل نابرابري حقوق زن و مرد، و يا نشانه اي از اسارت زنان مي دانند، ازاين حقيقت غفلت کرده اند که ضروريات بلوغ رواني مردان و زنان در مرحله اي از يکديگر جدا شده و برخلاف تبليغات عمومي «پوشش» مناسب براي زنان به تفاوت مراحل رشد رواني آنان باز مي گردد و ريشه در فطرت انسان دارد.
متأسفانه بي توجهي به اين حقيقت قبل از همه بيشترين خسارت را متوجه زنان مي کند و آنان را از رشد به مرحله ي بلوغ انساني و تعيين هويت باز مي دارد. اما تأمين اغراض سياسي و منافع سوداگرانه، گويا مصلحتي غير از سود و سياست نمي شناسد» (ستار هدايتخواه، 1375، ص 56)
11) حجاب و جذابيت زن:
رسول گرامي اسلام در تمثيل زيبايي زن را به شاخه ي گلي تشبيه فرمودند: «المرئه ريحانه» يک معناي اين تشبيه اين است که همان سان که گل تا زماني که در پوششي چون کاسبرگ از انظار رهگذران مستور است، از دستبرد گل چينان و ساير حوادث نيز محفوظ مي ماند، و به علاوه طراوت و شادابي خويش را حفظ مي کند. ولي هرگاه از اين پوشش به درآمد و در رهگذر عابرين به خودنمايي پرداخت، در معرض انواع و اقسام حوادث و آفات و آسيب هاي طبيعي و غيرطبيعي قرار خواهد گرفت و ديري نمي پايد که طراوت و شادابي خود را از کف داده و بر اثر دست به دست شدن و ساير عوامل رو در پژمردگي و پرپرشدن نا بهنگام مي نهد. زن نيز موجودي است که آفريدگار حکيم لطافت ها و ظرافت هاي گل گونه را در او به وديعت نهاده است و به تعبير پيامبر اکرم (ص) شاخه اي گل است مادام که در پوشش حجاب قرار گيرد، طراوت و شادابي و طبعاً جذابيت خويش را نيز پاس مي دارد، اما آنگاه که اين پوشش و محافظ را از خويش فرو نهد، دست هاي تجاوزگر به سوي اين گل ها دراز مي شود و چه بسا در عنفوان جواني به پژمردگي و بي نشاطي بگرايد. (ستار هدايتخواه، 1375، ص 64- ص 65)
12) حجاب سدي استوار در برابر استعمار:
استعمارگران براي تسلط بر هر ملتي نخستين کارشان تغيير بيروني ترين لايه ي فرهنگ آن ملت يعني تغيير لباس و پوشش آن ملت بوده است.
در تاريخ استعمار مي خوانيم که براي ورود به کشورها مي کوشيدند تا از طريق عوامل سرسپرده يا فريب خورده ي خود نخست مردم آن کشور را از لحاظ لباس و ظاهر همرنگ خويش نموده، آنگاه ساير برنامه هاي استعماري خويش را به اجرا درآورند.
در اين ميان کساني که به مبارزه عليه سلطه ي بيگانه و حضور نامشروع استعمارگران برخاستند، همان ها بودند که حاضر نشدند لباس بيگانه بر تن کنند، و کساني که تن به سلطة بيگانه دادند و بلکه مروّج آن بودند، همان ها بودند که قبل از همه لباس بيگانه بر تن کردند. فرانتس فانون در کتاب انقلاب الجزاير مي نويسد:
«هر چادري که دور انداخته مي شود، افق جديدي را که بر استعمارگر ممنوع بود در برابر او مي گشايد و بدن الجزايري را که عريان شده است، تماماً به او نشان مي دهد، و پس از ديدن هر چهره ي بي حجابي، اميدهاي حمله ور شدن اشغالگرده برابر مي شود. هر چادري که مي افتد و هر چهره اي که به نگاه نامحرم اشغالگر عرضه مي گردد، برگردان اين معني است که الجزاير به انکار وجود خويش آغاز کرده و هتک ناموس را از جانب اشغالگر پذيرفته است».
آنگاه در زمينه ي نقش حجاب در استعمارزدايي مي نويسد:
«زني که بيرون را مي بيند و خود ديده نمي شود، خود به خود محروميتي را بر استعمار تحميل مي کند.»
و دليل آن را چنين ذکر مي کند:
«اين ديدن يک طرفه است؛ و طرف مقابل، نمي تواند او را ببيند، و زني که ديده نمي شود، تسليم نمي گردد و خود را عرضه نمي کند.» (ستار هدايتخواه، 1375، ص69- ص70)
13) حجاب فرمان خداوند و نشانه ي تقوا است:
اگر هيچ حکمت و مصلحتي در پوشيدگي زن نبود، و اگر هيچ ضرورتي رعايت حجاب را ايجاد نمي نمود، تنها فرمان خداوند کافي بود تا مؤمنان معتقد را به رعايت دقيق اين فریضه برانگيزد. زيرا اطاعت خداوند همواره برترين انگيزه براي بندگان باتقوا است.
زني که سر در چمبر طاعت و بندگي حق آورده، و مهر و محبت مولا را نقش جانش نموده، هرگز حاضر نيست به هيچ بهايي تار مويي از خويشتن را به بيگانه بنماياند، و يا برخلاف فرمان مولا عضوي از اعضاي خويش را در معرض ديد نامحرم باقي بگذارد.
آري زن مسلمان اين آيات خدا را با گوش جان شنيده که:
«بايد مقنعه هايشان را بر گريبان هايشان بيفکنند»!
«بايد با لباس هاي گشاد سراپاي اندامشان را بپوشانند»! از اين روي از بدحجابي و پوشيدن لباس هاي تنگ و چسبان و بدن نما به شدت متنفر است. (ستار هدايتخواه، 1375، ص 74)
سخني از حجه الاسلام قرائتي در مورد حجاب
شما جنس مرغوب را در کادو مي پيچيد، روي تلويزيون پارچه مي اندازيد، کتاب قيمتي را جلد مي کنيد، طلا و جواهرات را ساده در دسترس قرار نمي دهيد. بنابراين جلد و حجاب نشانه ارزش است.
خداوند براي چشم که ظريف است و خطرات آن را تهديد مي کند حجاب قرار داده. حجاب باعث تمرکز فکر مردان که بخش عمده ي توليد جامعه به دست آنان است، مي گردد.
بايد دانست که حجاب مانع توليد نيست، بزرگترين صادرات ايران بعد از نفت، قالي است که توليدش به دست زنان باحجاب است.
دنيا انقلاب اسلامي ايران را با حجاب بانوان مي شناسد و ابرقدرتها از اين نشانه ي پرارزش انقلاب آنقدر هراس دارند که چند دختر مسلمان را با پوشش اسلامي بر سر درس تحمل نمي کنند (مرتضي عطايي، 1373، ص53- ص54)
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید