الگو پذيري و رابطه با جنس مخالف
سازگاري يك پسر با همسالان و همكلاسانش معمولاً بستگي به رابطه او با پدرش دارد. دختران هم بيشتر تحت تأثير روابط با مادرشان قرار دارد. اين مسئله هم كه فرهنگ يك جامعه جوانان را چگونه مي پذيرد و تا چه حد به آنها آزادي مي دهد نيز در شخصيت آنها تأثير دارد. بسياري از پسران به صورت طبيعي تا سن دبيرستان توجهي به جنس مخالفشان نشان نمي دهند. اين مطلب در مورد دختران نيز صدق مي كند. مهمترين اضطرابي كه باعس پرهيز از جنس مخالف مي شود اين واهمه است كه مبادا شخص به اندازه كافي جذاب و خواستني نباشد. در بسياري از موارد، عوامل عيني و عملي در اين مسأله دخالت دارند منتها در شكل مسئوليت ها و موقعيت ها و شرايط.در اينگونه موارد براي فرار از انتقادهايي كه به هر حال به تجرد وارد است آسانترين راه ابزار عدم تمايل و علاقه ب هجنس مخالف است.دختران، در مورد رفتار با پسران و عكس العمل پسران نسبت به خود، بيشتر روابط خود با پسران را الگو قرار مي دهند و پران نيز متقابلاً روابط خود و مادر را براي رابطه با جنس مخالف الگو قرار مي دهند. هم پسران و هم دختران، زندگي روزمره ي پدر و مادر و عكس العمل هاي آنان را نسبت به يكديگر سرمشق زندگي خانوادگي خود قرار مي دهند.
آسيب هاي اجتماعي دختر و پسر
در چند دهه اخير، به خصوص در سال هاي پس از انقلاب اسلامي، روابط ميان دختر و پسران جوان ونوجوان، در كشور ما همواره به صورت يك مسئله و فصل اجتماعي مطرح بوده است. اولياي خانه و مدرسه پيوسته به وضع حادي با اين مسئله روبرو بوده اند.
تصور نوجوانان در مورد جنس مخالف و نيز طرز تلقي آنان در اين مورد خاص، مسائلي را بوجود مي آورد. برخي پسران داشتن دوست دختر را توفيق و قدرت اجتماعي تلقي مي كنند از اين رو براي نشان دادن قدرت خويش، سعي مي كنند به نحوي با دختر رابطه برقرار سازن. دختران نيز داشتن رابطه با پسران را نوعي جاذبه به شمار مي آورند. در عين حال اغلب دختران قصدشان از ايجاد رابطه با پسران، ازدواج است.
دختري كه حرمت و شأن خود را پايين مي آورد و نسبت به پسري اضهار علاقه مي كند و يا نامه يا عكس به او مي دهد، اينك با بي وفايي پسر وترك وي، به شدت دچار سرخوردگي شده، تا مرز افسردگي پيش مي رود. اينگونه دختران شأن و كرامت خود را آنچنان آسيب ديده مي انگارند كه از خود متنفر شده، پيوسته به احساس بي ارزشي مي كنند كه اين خود يك ‹‹آسيب رواني›› براي دختر به شمار مي رود. آسيب ديگري كه دختران ما در چنين متحمل مي شوند، نوعي ‹‹آسيب اجتماعي›› است. براي مثال: دختري كه در شهري كوچك نامه اي از پسري دريافت كرده بود، در حاليكه منحصراً وي يك نامه به پسر داده بود، به علت بروز اختلافات خانوادگي پسر نامه وي را در پانصد زيراكس و در سطح شهر پخش كرده بود. دختر بعد از اين واقعه، در وضعيتي قرار گرفته بود كه حتي از خانه نيز نمي توانست خارج شود. در نتيجه دختراني كه به نوعي در جامعه به عنوان كسي كه دوست پسر دارد، معرفي مي شوند، حتي اگر ازدواج نكنند، نمي توانند زندگي متعادلي داشته باشند، زيرا، به صور گوناگون، از طرف همسر وخانواده ي شوهر مورد سرزنش قرار مي گيرند و به هر بهانه اي، لاقيد بودن وي را به رخش مي كشند.
برقراري ارتباط غير متعارف، با افراد غير همجنس، از طرف پسران، زاييده ي نوعي احساس نارضايتي از خويشتن است كه هماهنگي نوجوان را با قواعد و اننتظارات اجتماع، مشكل مي سازد، مانند بي علاقگي به درس، عدم موفقيت در كار، بي ثباتي در كاري معين و غيره. چنين افرادي مي توانند در معرض آسيبهاي گوناگون رواني، اجتماعي و تربيتي قرار گيرند. اين گونه افراد در صورت وا خوردگي شديد از جامعه و تعليم و تربيت، مي توانند مستعد بزهكاري باشند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید