ازنقطه نظر روابط شخصي درخانه معمولاً سال هاي بين 12 تا 16 سالگي براي جوان وديگر اعضاي خانواده بسيار دشوار است. اغلب پدر ومادرها اوج اين دوران را بين 13 تا 15 سالگي مي دانند اما دراين دوره مشخصات به حد زيادي متغير است. اولين تجلي تغيير جوان درخواست استقلال است. اين مسئله داراي دامنه ي وسيعي است . نوجوان از كنترل وراهنمايي مي رنجد و مي خواهد درمورد خود فكر كند وچون فردي مستقل عمل نمايد وآنچه را كه نشان دهنده بچگي اوست مي كند. آرزويش بزرگ جلوه كردن است. از قبول الگو ومعيار خانوادگي به عنوان تنها چيز قابل پذيرش سر باز مي زند. درباره هر مطلب جزئي وبي ارزش زندگي روزانه به بحث مي پردازذ. از 13 سالگي به بعد نوجوان مي خواهد دوستان خويش را خود انتخاب كند. درانتخاب لباس اظهار رأي مي كند درباره ي ضرورت وقت شناسي ودقت، زود خوابيدن، ظاهر تميز، نظافت درمنزل، شركت دركارهاي عادي منزل و .... وهزاران مسئله ي روزمره كه درهر خانواده بوجود مي آيد بحث كند مخصوصاً نسبت به هرچيزي كه سبب تبعيض بين برادران وخواهران گردد زود رنج وآزرده خاطر مي شود. نسبت به آزادي بچه هاي بزرگ تر رشك مي برد واگر احساس نمايد كه والدين اجازه آزادي بيشتري به آنها مي دهند حسادت مي كنند ورنج مي كشند. نوجوان وجوان درحال رشداحساس كينه ودشمني مي كنند اما درمورد بچه هاي كوچكتر معتقدند كه والدين انها را بيشتر آزاد مي گذارند وتوجه كمتري دارند. بنابراين جوان درگروه خانواده بين دو حد قرار گرفته واغلب احساس مي كند كه درخانواده مردود بوده ودرك نمي شود. بنابراين جوان مستعد پذيرش هستند واحساس مي كنند همه سعي دارند كوشش واعمال آنها را جهت رسيدن به استقلال بي اثر كنند. تمام خانواده مايلند آنها را درهمان وضع نگه دارند. نوجوان از احساس اعتقاد به خود به دورند وبراي آنها درك هماهنگي حركات با، سن وچگونگي تفاوتشان از ديگر مردم ويا احساس درستي يا نادرستي عملي مشكل است. هيجانات به علت تغييرات جسمي ورواني كه جوان مي گذراند، نامتعادل است. احساس جوان خيلي شديد است وهميشه كاملاً جدي است. جوان مايل است تجربه جديد بياموزد وسعي مي كند زندگي را با دودست درچنگ گيرد.هنوز به مرحله اي نرسيده است كه قادر باشد به آينده دور بنگرد. اما خواهان همه چيز درهمان لحظه است. بدون آنكه فكر كند، آيا آن لحظه براي آنچه كه مي خواهد درتحصيل آن بكوشد مناسب است يا نه.
آنها كاملاً فاقد حضور ذهن هستند ومايلند به هرچيزي چون توپي دركنار دروازه حمله برند. يكي ازخواص آنها تمناي خلوص وصداقت براي خودشان وديگران است. اما غالباً اين تمنا منجر به بحث درباره ظرز تفكر آنها مي شود كه معمولاً سبب انتقاد مي شود.
بزرگترها از آن چون نوعي گستاخي وبي تربيتي يا مي كنند. يادآوريش خيلي مهم است كه جوان تازه بالغ هرچند ناجور باشد نسبت به پدر ومادر خود عشق مي ورزندوبه آنها بيشتر ازقبل نياز دارندوپس از يك صحنه تند خويي كه معمولاً ازهيچ ناشي مي شود ومنجربه بيرون رفتن طوفان جواني ازاتاق وكوبيدن درمي گردد. غرور خودرا به كناري گذاشتن ومعذرت خواستن مشكل است وبراي والدين توصيه مي شود. اين كارعاقلانه نيست. درخيلي ازمواقع بهتر است پس ازمدتي به اتاق بچه رفت ومثل معمول شب بخير گفت . درغير او خيلي غمگين بوده وممكن است نتواند بخوابد. برخورد صبح روزبعد بايد با تبسم معمول همراه باشد. اغلب نوجوانان فقط محبوسند ومشتاقانه درآرزوي رفع اختلاف وآشتي هستند. بعضي پدر ومادرها اگر نادان ونا آگاه باشند، بچه ها را درموقعيتي قرارمي دهند كه نمي توانند به راحتي روابط خوب خود را بدون تحقير علني خودشان درمحفل خانوادگي ازسرگيرند شايد بچه ها پيش پدر ومادراهميت زيادي به تحقيرشدن ندهند، اما تحقير دربرابر برادرها وخواهر ها غير قابل تحمل است.
رشد اجتماعي
رشد اجتماعي به تدريج صورت مي گيرد و در دوره ي جواني به كمال نسبي مي رسد. يك جوان كه از نظر اجتماعي رشد يافته است: خود كفا و مستقل است. ميانه رو و معتدل است. مسئوليت پذير است. با گذشت و افع كننده است. صبور و شكيبا است آينده نگر، اميدوار و خوش بين است. اهل تعاون و همكاري است. زندگي را آسان مي گيرد. گشاده رو، متواضع و خوش خلق است. از لحاظ اجتماعي، تحول نوجوان و جوان دلبستگي دارد به اينكه در چه شرايط اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي رشد نموده باشند، زيرا محيط هاي اجتماعي درساخت فكري و شخصيتي آنها تأثيرات مختلف به جاي مي گذارند. در دوره جواني، علي رغم رفتار و ظاهر كاملاً متغاير، والدين بيش از هميشه در زندگي نوجوان مطرح هستند. آنها خانه اي محكم و استوار را مهيا مي سازند كه نوجوان با پذيرفتن خطر از آن جدا مي شود اما مي تواند در عين حال اطمينان خاطر داشته باشد كه هميشه مكاني مطمئن و قابل تحمل براي بازگشت وجود دارد اتفاقاً، آنچه كه والدين آن را بي احترامي نسبت به خود مي دانند، تعريف و تمجيد از آنهاست. والدين اعتراض مي كنند كه: براي دوستانت هركاري مي كني، اما نوبت به ما كه مي رسد ما را خيلي دست كم مي گيري. بله، دقيقاً همينطور است.اگرچه دوستان متفاوتي مي آيند و مي روند و دوستي هاي او بسيار ناپايدار است، اما خوانواده هر گز از بين نمي رود و عشق والدين به فرزند، بسيار به اثبات است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید