اگر شيطان از دريچه ى شهوت و غضب، از دريچه ى نفس و زينت هاى دنيا داخل مى شود و اظهار مى دارد:لَأُغْوينَّهم و لَأُزينَنَّ لهم ؛ كه هر آينه آنها ر ا اغواء مىكنم و براى آنها زينت مىبخشم، پس بايد با محبت خدا و با بصيرت و معرفت، راه شيطان را بست و هم زمان به تأمين نيازها پرداخت و به ازدواج و تشكيل خانواده روى آورد، تا با اُنس و عاطفه و كانون هاى گرم خانواده از اغواء و فريب شيطان جلوگير شد و به تربيت و سازندگى آنها پرداخت . تا بحران عاطفه و فشار جنسى و گرفتارى ها، طعمه براى دشمنان قسم خورده فراهم نسازد و فرزندان گرفتار اسلام را در دست كفر و الحاد و فساد و تباهى و خود فروشى و وطن فروشى، اسير ننمايد.
هم زمان با کمک هاى ناچيزى كه براى تشكيل خانواده و راه اندازى كانون هاى عاطفه و مهربانى مى شود، مناسب است كه به راه و رسم زندگى مشترك و شناخت مشكلات اين زندگى جديد هم بپردازيم تا همسرانى آگاه، با ظرفيت و تحمل داشته باشيم . همسرانى كه آرامش و پوشش و كشتزار يكديگر باشند و آموخته باشند كه چگونه از كم ها زياد استفاده كنند و با رنج ها راحت باشند و با سختى ها، بهره بردار و سرشار بمانند.
سعی می شود در اين نوشته هم زمان ها با کمک ها، به آموزشهاى قرآنى و روايى توجه كنيم و از نصيحت ها و تجربه ها بهره برداريم، تا اين قلعه ى دشمن سوز، محكم و مقاوم بماند و از تزلزل و فروپاشى نگهدارى شود.
ارزش ازدواج
رفتار و عمل آدمى رامی شود با آثار آن ارزيابى كرد، و مى شود با انگيزه و نيت و هدف و جهت آن به ارزش رسيد.
از آنجا كه كارهاى انسانى در بينش و دل آدمى ريشه دارد و در جامعه و هستى اثرمی گذارد، مى توان به اين هردو عامل ارزيابى توجه نمود.
دو عمل مساوى از دو نفر آدم، مثل دو ازدواج، دو انفاق و احسان و حتى دو شهادت، برابرنیستند . كسى كه به خاطر خستگى از دنيا به شهادت روى مى آورد با كسى كه با فراغت و آزادى و حتى با اشتياق ها و علاقه ها روى مى آورد برابر نيستند.
كسى كه براى راحت شدن از سماجت فقير، درهمى م ى بخشد با كسى كه مى خواهد گذشت و احسان را درس بدهد و بخشش و جوانمردى را بياموزد يكسان نيستند . به همين خاطر در روايت نبوى آمده؛ لا عمل الاّ بالنِّية و لا نيةَ الاّ باصابة السنة؛ هيچ عملى بدون نيت و بينش نيست و تحقق نمييابد، همان طور كه نيت جز با سنّت و همراهى سنّت شكل نمى گيرد. در اين روايت ارتباط عمل با نيت و سنّت مطرح مى شود و همين باعث مى شود كه عمل ازدواج با توجه نيت دو طرف و با توجه به همراهى با سنّت رسول به ارزش برسد.
در واقع عمل آدمى مثل اسكناس است و ارزش اسكناس پشتوانه ى آن است . دو پرنده، دو انسان طبيعى، با يكديگر جفت مى شوند اما ازدواج و پيوند آنها كه از سطح عادت ها و غريزه ها بالاتر رفته باشند و در حد وظيفه آمده باشند، در آسما نها و در عرش خدا بسته مى شود و خدا آن را مى پذيرد و بر مى دارد.
آنها كه به خاطر تمامى نيازها و تمامى ابعاد وجود خويش براى زناشويى، براى انس، براى شناخت كسرى ها وضعف ها و بهره بردارى از برخوردها و استقامت در مشكلات ازدواج مى كنند، با آنها كه به خاطر عادت و يا به خاطر كسب اعتبار و وجاهت وصلت مى كنند و به سراغ بزرگان مى روند و كسانى را مى خواهند كه بر آنها تكيه كنند و به آنها افتخار كنند، برابر نيستند.
اينها ذليل همین تعلق ها و اسير همين ضعف ها مى شوند و دنباله مى شوند، كه نقطه ضعف ها آدمى را به دنبال خود مى كشاند. مى گويند شترى خوابيده بود . روباهى مى گذشت، به شتر روى آورد و با دم شتر بازى آغاز كرد تا آنكه دمش را با دم شتر گره زد.
شتر برخاست . دم كوتاه اين دو به هم گره خورده بود. روباه معلق مانده بود و به دنبال شتر تاب مى خورد. گربه اى اين صحنه را ديد. از روباه پرسيد چه بر سرت آمده؟ روباه گفت: هيچ! با بزرگان وصلت كرده ايم!
راستى که ضعفه و تعلق ها آدمى را به ذلت مى كشاند و وصلت هاى ذليل كار جوانمردان نيست . و اگر غفلتى آن را فراهم كرد و وسوسه اى آن را پخت، ادامه نمى يابد و با رنج همراه مى شود و با درگيرى بريده مى شود.
مرد زندگى با كسى همراه می شود كه به اين مرد افتخار كند، نه آنكه وثاق و پيوندى را به گردن بگيرد كه او را به دنبال بكشاند و در ذلت بنشاند . كسى كه مى خواهد در كلاس ازدواج بياموزد، با كسى كه مى خواهد از توشه ى ازدواج نواله بخورد و افتخار جمع كند، برابر نيستند.
بيشتر آنچه كه بدى و مشكل ازدواج قلمداد می شود، مثل سختى ها و برخوردها و توقع ها و انتظارها و درگيرى ها و گرفتارى ها، در واقع همين بدى ها، خوبى و ميوه ى خوب ازدواج هستند . اين آدمى است كه بايد از حادثه ها، ازبرخوردها و از درگير ى ها بياموزد و از آنچه كه آموخت، راهش را مشخص نمايد و بر حماقت و اشتباه خود پافشارى نداشته باشد . آدمى مى تواند حتى از بن بست ها بياموزد كه راه كجاست و چگونه بايد بازگشت و حلقه ى زنجير را باز كرد و بدون سماجت ولج در آوردن، با تفاهم و محبت و مدارا در راه گام برداشت . بيشتر مشكلات ازدواج از همين كله شقى ها و لج در آورد ن ها آغاز مى شود و سپس اين زخم هاى كهنه، عفونى و ملا ل آور مى گردد و به طلاق و جدايى مى انجامد.
اگر كودكى را می بوسم و او فرياد مى زند و فرار مى كند، نبايد لجاجت كنم و اشكش را در آورم . اگر شوخى ومزاحى را با دوستى آغاز می كنم، نبايد به ناسزا و دشمنى بكشانم . اين زياده روى ها و حد نگه نداشتن ها، باعث درگيرى و خستگى و جدايى مى شود تا آنجا كه حضور تو غنيمت نيست و ملال آور است.
اين را هم بگويم، به همان اندازه كه ازدواج دو نفر ارزش پيدا می كند، به همان اندازه وسوسه و حسادت دوست و دشمن زياد مى شود، كه درگير ى ها را زيادتر می كند. پس به گونه اى تظاهر نبايد كرد كه حسادت و دشمنی ها بجنبد و سر بردارد، كه اگر اين حسادت ها به زندگى تو آسيب نزند، باعث از هم پاشيدگى زندگى ديگران می تواند باشد. تو در جمع آنها به گونه اى سخن بگو كه توقع ها كم و تحم ل ها زياد بشود و از مشكلات زندگى بهره بردارند و با سختى ها هم راحت باشند، چون؛ رنج و راحتى، در ظرفيت قلبى و در پختگى برخوردها است . گاهى آدمی با تمامی راحتی ها در رنح است و غصه می خورد و گاهی با همه رنج ها راحت است و بهره بر می دارد و پاداش می گیرد .
آثار ازدوج
در نگاه قرآنى ازدواج همسران با اثر سكَنَ و آرامش ، با اثر لباس و پوشش و با اثر حرث و بهره بردارى آمده است. همسران، فورا ن هاى عاطفى و جنسى و فراغت هاى وسوسه انگيز و كابوس هاى مزاحم و انتظارهاى ملا ل آور و حرف هاى ناگفته و پرگويى هاى بى حساب را، مهار مى كنند و تعادل و آرامش و تمر كز و تصميم گيرى را آسان مى سازند.
اين درست است كه در فرهنگ هاى آزاد غربى و شرقى با برخوردهاى آزاد، گره ها به گونه اى ديگر گشوده مى شود و خانواده شكل نمى گيرد، ولى آن وقت كه خانواده شكل مى گيرد، سرد و خاموش و حتى سياه و مصلحت آلوده است . پس مناسب تر همين ا ست كه با آموزش هاى دبستانى و راهنمايى و عالى، زمينه ى شناخت نيازهاى همسران و روش تأمين نيازها، فراهم شود تا اين كه محبت و خشونت و يا سكوت و كلام و يا قهر و صلح و يا برخوردهاى سازنده و خرابكار را بشناسند و از انفجارهاى پياپى نيروها، به ساخت و سازى مناسب برسند و از تخليه ى بى حاصل نيروها، غنيمتى فراهم سازند.
در بيان قرآنى نمی گويد همسرى با همسر آرام مى شود، كه مى گويد: لتَسكُنُوا الَيها ، نه لتَسكنوا بها . آدم ها و تمامى دنيا نمى توانند دل بزرگ يكديگر را پر كنند، اما در كنار يكديگر و همسو و همراه يكديگر، به تعادل و سكونى دست مى يابند.
نکته ى دوم، لباس و پوششى است كه ازدواج براى دو طرف می آورد و ضعف ها و بد ى هاى آنها را مى پوشاند و زخم هاى آنها را مى بندد. در واقع آنجا كه محبت و علاقه شكل مى گيرد، تو با عيب گويى و باز كردن زخم ها شروع نمى كنى، كه با مدارا و درمان و پنهان كردن و پوشاندن آن، از شيوع و گسترش آن جلوگيرى مى نمايى تا شماتت ها كنترل شود و دور از دشمنى ها و حسادت ها و شماتت ها و تحقيرها، مداوا و درمان صورت پذيرد . قرآن
در مورد غيبت از همين عنصر محبت و عشق و ايمان كمك مى گيرد و خطاب به مؤمن عاشق مى گويد : چگونه يكى از شما گوشت برادر مرده خود را مى خورد و از او مى كاهد. چگونه با رفتار و حرف ها و اشاره ها او را در دل و چشم ديگران حقير و ناچيز مى نمايد. او را كه مرده و در جمع نيست چگونه با دهان خود، كم مى كند و ناقص مى نمايد.
اساس محبت و علاقه،باعث پوشش و درمان مى شود و خير الساترين ، آنجاست كه پوشاندن، به درمان كمك می کند. اما اگر پوشاندن به گسترش درمان نينجامد، اين ستر و پوشش و اين لباس و نهفتن، كار خوبى نيست، كه كارساز نيست و ضايعات بيشترى مى آورد.
نکته ى سوم، حرث و كشاورزى و يا حرث و كشتزار و يا حرث و کشته ى آدمى است، كه حرث به معناى مكان و حاصل و اسم مصدر آمده است و ازدواج، اين حاصل ها را مى سازد و جمع مى كند و نگه مى دارد.
كسى كه زمينى دارد و بذرى دارد و نيازى دارد كه اينها را زياد كند و بارور سازد، بايد آفت زدايى داشته باشد، بايد زمينه سازى داشته باشد و شخم و شيار را آورده باشد، بايد نظارت داشته باشد تا علف ها سبز نشوند و دهان هاى مزاحم نيروى زمين را نبرند و توان بذر را نگيرد و بايد پس از اين همه، حاصل را جمع كند و نگهدارى نمايد.
دو طرف ازدواج و مرد و زن بايد در اين مجموعه فعال باشند و هر دو كارکنند . ازدواجى كه هر دو طرف بيدارباشند و توجه داشته باشند هيچ مشكلى ندارد، حتى اگر يكى از دو طرف بيدار و حليم و فعال باشد مى تواند كارگشا باشد . اما اگر دو طرف بى توجه باشند، نه آفت ها را بشناسند و نه زمينه ها را آماده كرده باشند و نه حاصل را جمع آورى نموده باشند، ناچار شيطان صفت ها و چپاول گرها، حاصل آنها مى ربايند و بهره ها را به يغما مى برند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید