عجیب نیست اگر حُسن غدیر را در حزن عاشورا جست، هرچند دو اتفاق بافاصله زمانی است اما بهاتفاق در هر مکانی است،
درواقع از امضاء مکتب تا اجرا ایدئولوژی فاصلهای نیست.
نهال دینی که در غدیر کاشته شد در حال خشک شدن بود که عاشورا آن را با خون آبیاری نمود و اسلام را ستود.
غدیر را تولّی آفرید و عاشورا را تبرّی...
غدیر غفلت را زدود و یاران راه را سرود و این همان مکتب بود ...
عاشورا عشق را آفرید و آب را ندید و شوق وصل را پرورید و راه حق را دید و قانون رفتن را برگزید ...
در غدیر حقیقت هویدا گشت و در عاشورا حق پیدا...
در غدیر دستها بالا میروند تا وحی حق بیان گردد و در عاشورا سرها، تا حق وحی عیان، یکی را عشق میبینی و سرور
و دیگریرا مشق میبینی و شور و نوری عظیم بر ظلمت آفریدهشده به دست ابلیس رانده شده،
چنان در مهرورزی رحیم که هفتاد و دو پروانه دل به او دوختند و بر شعلههای عشقش سوختند...
تاریکی به پیکار شمسه ای تاخت، غافل از اینکه روشنائیش را چندین برابر ساخت و در دلِ انوارِ درخشانش رنگ باخت.
غدیر میرباید دلها را بهسوی کشتی نجات و عاشورا میسراید حماقت طوفان اهریمن بدذات را بر شکستن نیّات...
در همایش تاریخ بر دو منبر تلاوت نور شد، منبری بر فراز جهاز و دیگری بر کشتههای حجاز تا بینایان راه را از چاه بازشناسند
و نابینایان کوه را از کاه...
غدیر آموخت نیاز مبرم بشر را به روشنایی بر مسیر حیات و عاشورا، انتخاب مسیر روشنایی را از هزاران صراط...
غدیر سرنوشت را رقم زد و عاشورا سرشت را...
در غدیر تقدیر مشق شد و در عاشورا تقدیر عشق...
غدیر، دستی را بالا برد مهپاره و در عاشورا دستها پارهپاره ...
در غدیر دست بر امانت زدند و در عاشورا دست بر خیانت و آفریدند جنایت.
غدیر بزمی ساخت بر سِماط دل و عاشورا بر خون ریخته شده بر گِل...
در غدیر بهار میبینی و شکفتن و نغمهخوانی سار و در عاشورا لیل و نهار را در ستیز و پیکار به خیال خام خزان بهار...
عاشورا، مینوازد زخمه شمشیر بر پیکرههای نور، چون برید و از هم درید پردهٔ ظلمت و سیاهی غفلت، تا یاد آرد غدیر و روشنایی تقدیر
و مینوازد زخمه شمشیر، تا طلوع فجر نرگس خورشید از کنار خانهٔ امید با سلام عدل از آن سلاله پاک و آن منتقم خونهای ریخته
شده بر خاک...
والسلام.....
مریم صفا
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید