دنياي امروز دنياي سرشار از عصبيت است. به نظر مي رسد که هزاران نفردر سرتاسر دنيا، زير فشار هاي رواني شديدي قرار دارند و اين روند همه روزه روبه افزايش است: اما اين پرسش دربسياري از قلب ها مطرح مي شود. (چکونه برعصبيت غلبه کنيم؟)
آيا دل ما بي قرار نيست؟ آيا قلب هاي مارنج ديده نيستند؟ کاش کسي باشد تا آرامش رابه قلب هاي ناآرام مابازگرداند. آيا روح مازير بارهاي سنگيني قرار ندارد؟ کاش کسي اين بارهارا ازقلب مابرمي داشت تاسبکي و طراوت را احساس کنيم.
سال ها پيش مورخي غربي به نام فرانکين بومر کتابي به نام (جريانات اساسي تفکر غرب) نوشت. نويسنده دراين کتاب عصر مارا (عصر اضطراب) مي خواند. براستي هم که چنين است. بارها شده است به چشمان افراد گوناگون خيره شده ايم. به اعماق قلب شان نگريسته ايم و اندوه آنان را ديده ايم. عصر ما، عصر اضطراب است. روان شناس برحسته و مشهور سوئيسي کارل گوستاويونگ، بيماري عصرما را بيگانگي از خدا تشخيص داد. به اعتقاد او، تمدن به دليل بيگانگي با خدا، بيمار شده است. انسان خود را از خدا که منشاء و نگهدارنده حيات است، جداکرده است. علاوه براضطراب و فشار هاي رواني، بسياري از بيماري هاي جسماني از سردرد گرفته تازخم معده در نتيجه عصبيت به و جود مي آيد. عصبيت اغلب به بيخوابي منجر مي شود. و به همين علت، تقاضا براي داروهاي خواب آور روز به روز افزايش مي يابد. حال آنکه خواب فرايند استراحت طبيعي است. کدام روش را مي توان در زندگي اتخاذ کرد که ديگر قرباني عصبيت نباشيم؟
وقتي نام خدا برما جاري خواهد شد. و قتي نام خدا را بر دل مان حک کنيم. از درون اقيانوس رنج و درد، به ساحل آرامش خواهيم رسيد.
ابتدا گرايشي مثبت نسبت به زندگي داشته باشيد. اما منظور از گرايشي مثبت چيست؟
اين بدان معنا نيست که فردي باگرايشي مثبت جنبه منفي زندگي را تشخيص مي دهد. زندگي درحقيقت داراي يک جنبه منفي است. جنبه اي تاريک و سرشار از مشکلات و خطر. اما انسان باگرايش مثبت ازتکيه کردن بر قسمت منفي زندگي امتناع مي کند. او از بدترين و ضعيت ها، بهترين نتايج را کسب مي کند. او که در رنج ها و مشقات محاصره شده است. به جستجوي مکاني براي ايستادن است. و چه مکاني مطمئن تر از پناه بردن به خداوند.
دربيمارستاني دو بيمار در بستر مرگ بودند. يکي از آن دو، نويسنده مشهور جهان ولتر بود. آثار وي هنوز در بسياري از دانشگاه ها تدريس مي شود. او در بستر مرگ قرار داشت و پزشکان در اطرافش جمع شده بودند و حداکثر تلاش خود را انجام مي داند.. او مرتبا فرياد مي زد: اکنون چه به سرم خواهد آمد؟ جيزي جز تاريکي دربرابرم نمي بينم. او کتاب هاي زيادي نوشته، اما کوچک ترين ار تباط خالصانه و عاشقانه اي با خدا برقرار نکرده بوده. درلحظه مرگ احساس تنهايي کرد.
درهمان بيمار ستان اتاقي ديگر دختر خردسالي دربستر مرگ بود. او دوازده سال داشت و خوشحال و آرام به نظر مي رسيد. صورت او پراز لبخند بود. پزشکان از حالت او متعجب بودند و او را بامرد بزرگي که در اتاق ديگر بود مقايسه مي کردند. بلاخره آنان به او مي گفتند: (دختر جان، مي داني که چندي زنده نخواهي ماند، با اين حال لبخند مي زني، آيا از مرگ نمي ترسي؟ دختر با لحن ساده کودکانه اش گفت: چرا بايد از مرگ بترسم؟ خداوند بهتر مي داند که بايد مرا به کجا ببرد. من فقط مي دانم که مراهرجاببرد از خود دور نخواهد کرد. مهم ترين و اقعيت اين است که ماخداوند را داريم. و او در تمام لحظات در کنار ماست. بدون او موهبت هاي زندگي مانند زهر تلخ است و با او کشنده ترين سموم همچون شهد شيرين است. تعداد بيشماري از ما، دربسياري از اوقات طوري رفتار مي کنيم که گويي خداوندي دربالاي سر نداريم. مارتين لوتر بنيانگذار کليساي پرو تستان، با مشکلات و خطرهاي بي شماري مواجه بود. روزي همسر او متوجه شدکه مارتين سخت افسرده و دلتنگ است.
وي زني با هوش بود و به مشيت الهي اعتقاد داشت. با مشاهده دلتنگي شوهر خود، لباس سياه پوشيد و دربرابر او ايستاد. مارتين لوتر پرسيده: (چرا لباس سياه - پوشيده اي؟) همسرش پاسخ دارد (نمي داني که خدا مرده است) مارتين با تعجب گفت: (چطور مي تواني چنين چيزي بگويي؟ چطور ممکن است خدا بميرد؟) همسرش پاسخ داد (اگرخدا نمرده است دليل اين همه دلتنگي و اندوه چيست؟) مارتين بي درنگ به اشتباه خود پي برد. از اين رو لبخند زد و گفت: (بله غمگين بودن کاري شيطاني است.)
انسان هرچه در نفس گرفتار تر آيد. رنج بيشتري نصيبش خواهد شد. درمان آن ترک نفس است و سرشار شدن ازنام مقدس خدا.
اگربخدا روي کنيم و دعاکنيم. لطفش برما جاري خواهد شد. وقتي نام خدا برما جاري خواهد شد. و قتي نام خدا را بر دل مان حک کنيم. از درون اقيانوس رنج و درد، به ساحل آرامش خواهيم رسيد. در ميان کارهاي روزانه پيوسته نام خدا را تکرار کنيم. هر ساعت و هر لحظه، ازاعماق قلب او را بخواهيم. چون غريقي که کمک مي طلبد. هرجا که مي رويم. خدا را باخود همراه سازيم. هر اندازه که به او روي کنيم به همان ميزان توان معرفت و نور الهام سرور و آرامش الهي در زندگي ما و همه کساني که با ما مرتبط هستند. جاري مي شود .
انسان هرچه در نفس گرفتار تر آيد. رنج بيشتري نصيبش خواهد شد. درمان آن ترک نفس است و سرشار شدن ازنام مقدس خدا. گرانبهاترين دارايي انسان، زندگي اوست. اما بسياري از ما آن رابه جستجوي چيزهايي که فاقد ارزش و ثبات واقعي هستند بر باد مي دهيم. درحالي که هر روز، روزي تازه و درخشان است. هرصبح، سرآغازي تازه و با طراوت است. هر روزبه ياد غم ها و غصه ها ،ديروز را رها کنيم و آغازي تازه درپيش گيريم و ازته قلب آرزو کنيم که: خدايا ياري ام ده. زندگي وقتي به ظواهر طي مي شود، سرشار از رنج و درد خواهد بود. زندگي در اعماق آرام و شفاف است.
دراعماق، خداوند حضور دارد. بسياري ازما نگران گذشته هستيم و از آينده بيمناک و لحظه حال را از دست مي دهيم . و شادي و آرامش گرفتن چيزي از زندگي نيست. شادي حاصل طبيعي دادن بهترين هايمان به زندگي است. بياييد همه چيز را براي خاطر عشق خدا انجام دهيم. هرکاري که مي کنيم. هر نيايشي که به جامي آوريم. هر ياري اي که به ديگران مي رسانيم. همه رابه عنوان پيشکش به خداوند به انجام برسانيم. آنگاه زندگي ما جرياني پرشور مي شود. که هر لحظه اش درخشش اختران را نوا مي کند.
ياد يار
خانواده و زندگي - تنظيم براي تبيان : کهتري
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید