اصل كفويت آنچه كه در اسلام با عنوان "كفو بودن" بدان اشاره شده در واقع شباهت و همشأن بودن زن و مرد در جنبه هاي متفاوت شخصيتي، رواني، فرهنگي، علمي، سن و ... است. به عنوان مثال تحصيلات مشابه مسبب همگوني است. زيرا تحصيلات نزديك به هم، گاه نتيجه تشابه درجه هوش افراد است. از طرفي تفاوت در سطح تحصيلات، تفاوت هاي عمده اي در جهان بيني و نگرش افراد ايجاد مي كند. آيا فردي كه تحصيلات دانشگاهي مثلاً در مقطع ليسانس را تجربه كرده و افكار و عقايدش به طرز خاصي كه منطبق با محيط و فضاي خاص تحقيقاتي دانشگاهي است شكل گرفته و آموخته است افكار انتزاعي خود را در برخوردها فعال نگهدارد و براي هر چيز دليلي بطلبد، با فردي كه داراي بهره هوشي طبيعي و داراي تحصيلات مثلاً در مقطع ابتدايي است يكسان خواهد بود؟ آيا رفتارها، نحوه سخن گفتن، نشست و برخاست، معاشرت هاي اجتماعي، توانائي هاي متفاوت و مهارت هاي لازم براي يك زندگي مشترك موفق، تحت تأثير مستقيم آموزش هاي ناشي از ميزان تحصيلات نيست؟ تفاوت سني، همان طور كه اشاره شد از عوامل مهم اشتراك در زندگي است.
اگر اختلاف سن خيلي زياد باشد و جواني با فردي ميانسال ازدواج كند، اختلاف سن، از آن جهت كه مسبب اختلاط در جهان بيني و نحوه نگرش به زندگي، خويشتن و ديگران است، توقعات و انتظارات را به شيوه اي ديگر شكل مي بخشد. پس كفو بودن در سن ، و تفاوت 3 تا 4 ساله ( يعني مرد بزرگتر باشد) ، يكي از عوامل مؤثر رسيدن به زندگي متعادل و منطقي خواهد بود. طرز فكر يكسان در بين دو طرف ، يكي از عوامل مؤثر رسيدن به زندگي متعادل و منطقي ، طرز فكر يكسان است. طرز فكر و انديشه افراد از نوع فرهنگ، سطح تحصيلات و سن افراد تأثير مي پذيرد. مشابه بودن در نوع تفكر، و به عبارتي كفو فكري، همسطح بودن و يكساني در نوع جهان بيني و فهم و ادراك زن و مرد نسبت به مسائل مختلف فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي است و كمك مي كند تا شيوه تفكر افراد كه مسلماً در مراحل مختلف زماني به صورت هاي گوناگوني مي انديشند، همگام و همسو تحول يابد. افكار يكسان و به يك جهت نگريستن كمك مي كند تا طرفين بتوانند از دريچه چشم ديگري به دنيا بنگرند و مسائل گوناگون را تحليل كنند.
طبيعتاً ديدگاه مشترك و نسل مشترك، به همراه فرهنگ مشترك پايه هاي استواري براي كوچكترين و مستحكمترين نهاد اجتماعي بشر (خانواده) خواهد بود. عوامل فرهنگي بسيار مهم است تا در انتخاب همسر پايگاه اجتماعي او را در نظر داشته باشيم تا از جنبه موقعيت خانوادگي و تأثيرپذيري از مسائل فرهنگي، خصوصاً فرهنگ مشترك، يكسان باشيم. زيرا عوامل فرهنگي داراي ابعاد متفاوتي است كه ريشه در افكار انسان داشته و با رسوخ در تمام جوانب حيات، به زندگي جهت مي بخشد. نحوه معاشرت، برخوردها، تربيت فرزندان، ديدگاه نسبت به پسر يا دختر و... متأثر از فرهنگ حاكم بر زيستگاه و ذهنيات ماست. تشابه يا تضاد فرهنگي در معاشرت ها و رفت و آمدهاي خانوادگي طرفين دخيل بوده و مستقيماً در زندگي زوج جوان مؤثر خواهد بود. چرا كه زوج جوان ، خود از فرهنگ مسلط بر حيطه جغرافيايي كه در آن رشد يافته اند تأثير پذيرفته اند و كنار گذاشتن فرهنگ يعني ناديده گرفتن سيستم ارزشي، افكار، عقايد و به هم ريختن تمام ملاكهاي اخلاقي و اجتماعي، بي هويت شدن و درهم ريختگي ارزش ها و سردرگمي فرد. پس نمي توان به دليل علاقه به يك فرد بخصوص، تأثير فرهنگ و آنچه بايد باشد و آنچه هست را در زندگي ناديده گرفت. حتي اگر فرض كنيم كه زوج جوان بتوانند در سايه علاقه و خصوصيات مشترك اخلاقي، تحصيلي و ... راه مسالمت آميزي جهت پيوند فرهنگ هاي متضادشان بيابند، تكليف خانواده ها چه خواهد شد؟ ازدواج نه تنها پيوند دو فرد بلكه اتصال دو خانواده به همديگر است. چرا كه اختلاف در عقايد و سيستم ارزشي آنها تأثير مستقيمي بر شرايط زندگي و تعادل و سلامت خانواده تازه تشكيل يافته خواهد داشت. مي دانيم كه عوامل فرهنگي ريشه در ناخودآگاه ذهن انسان دارند. هر چقدر عقلاني فكر كنيم و تصميم بگيريم، لحظاتي از زندگي پيش مي آيد كه عقل ، تسليم ناخودآگاه شده و تنها ظاهري استدلالي و منطقي بر پيكر رفتاري مي نشاند كه ريشه در عوامل فرهنگي رسوخ يافته در ناخودآگاه ما دارد. پس جوانان را دعوت مي كنيم تا بخش ناخودآگاه ذهن خود را بشكافند و از واقعيت وجودي خويش اطلاع يابند. تجارب زندگي ما ريشه در فرهنگ و اعتقادات فرهنگي ما دارد. تجاربي كه خواه ناخواه در آينده رفتاري ما آگاهانه يا ناخودآگاه مؤثر خواهد بود. عوامل فرهنگي و تشابه در بين خانواده ها و افراد به علت تشابه در تجارب و ديدگاه ها ، مهم تلقي مي شوند.
اگر انتخاب همسر بر مبناي توجه به معيارهاي خانوادگي، اجتماعي و فرهنگي صورت گيرد، با درصد موفقيت قابل توجهي مواجه خواهد شد. ازدواج تركيب دو انسان و دو خانواده است. اگر تناسب بين افراد و خانواده ها كم باشد زندگي تازه تشكيل يافته، سست و تلخ و ناپايدار خواهد بود. نكته اي ديگر هر كس پيش از ازدواج مي بايست تكليف خود را با مسئله شاغل يا خانه دار بودن همسر روشن كند. برخي قبل از ازدواج ، شاغل بودن همسر را به صورت ملاكي آنچنان برجسته در ذهن خود حك مي كنند كه بسياري از موارد ديگر را به پاي آن قرباني مي كنند. در حالي كه اولاً اگر زني را به خاطر درآمد اقتصادي و استقلال مالي انتخاب كنند هدف از ازدواج بهره كشي خواهد بود ، كه يكي از اهداف انحرافي ازدواج است. در اين صورت، بيشتر به آن زن به صورت يك كالاي اقتصادي و سودآور نگاه شده تا يك همسر، يك شريك، يك همراه ... دوم طبق قوانين حقوقي، شرعي و عرفي ما، تأمين معاش به عهده مرد است و نفقه زن چه شاغل باشد (در آمدي داشته باشد) و چه نباشد، به عهده شوهر است و هيچ وظيفه قانوني، براي زن در مورد تأمين مخارج خانواده در نظر گرفته نشده است. تنها مسئوليتي اخلاقي است كه سبب مي شود زنان شاغل همدل و همراه شوهر، پا به پاي مرد خانه كار كنند و هر دو هر چه دارند با خلوص تمام به نفع اعضاي خانواده خرج كنند. در اين بين هستند زناني كه درآمد اقتصاديشان را به صورت سرمايه و براي خود پس انداز مي كنند و در مواردي كه هدف از انتخاب، ملاك اقتصادي بوده باشد طبيعي است كه انتظار مرد از ازدواج برآورده نشده، درگيري و اختلاف بين زوج پيش خواهد آمد. پس چه بهتر كه طرفين از ابتدا به ديدي كاملاً واقع بينانه به مسئله اشتغال زن بنگرند و اگر در كنار مسئوليت خارج از منزل، وظايف خانه داري كم رنگ شد جايي براي گله و شكايت باقي نماند. خصوصاً مسئله حقوق و درآمد زن مورد بررسي قرار گيرد و زناني كه قصد دارند درآمد خود را نه در راستاي امور مالي منزل بلكه براي خود ، هزينه و يا پس انداز كنند از ابتدا تصميم خود را مبني بر عدم مشاركت در امور اقتصادي خانواده بيان كنند تا مرداني كه يكي از پايه هاي انتخاب خود را درآمد همسر قرار داده اند، در انتخاب خود تجديد نظر به عمل آورند. والدين و حق انتخاب اشاره كرديم ازدواج شخصي ترين موضوع در زندگي است. خوب است والدين نيز حق انتخاب را به جوانان بدهند. حقي كه با نظارت بزرگسالان معني پيدا مي كند. جوانان نيز بد نيست بدانند تجربيات بزرگترها در امر ازدواج بسيار بيش از آنچه تصور مي كنند مي تواند راهگشا و راهنماي آنان باشد. تعديل و تعادل ، رمز موفقيت هر كار است. همانطور كه ازدواجهاي اجباري كه با زور و اعمال فشار والدين بر دختر يا پسر تحميل مي شود پيوند موفقي نيست، خودسري، يكجانبه تصميم گرفتن جوانان و مقابله با تجربيات مفيد و سودمند بزرگترها نيز براي اثبات خود، راه به جايي نخواهد برد. تا فرصت هست از تجربيات و توانايي هاي والدين استفاده كنيد تا بعدها افسوس فرصت هايي كه براي سود جستن از نظريات آنها را داشتيد و استفاده نكرديد بر شما مستولي نشود. اگر عقايد بزرگترهاي خود را نمي پذيريد خودتان دست به كار شده و تحقيق كنيد. بياييد خانواده هاي موفق و ناموفق را شناسايي كنيد.
از آنها كه موفق بوده اند معيارها و شيوه ازدواج را جويا شويد و از خانواده هاي مُطـّلقه به عنوان زوجهاي شكست خورده علت جدايي را جويا شويد. دسته سومي هم وجود دارد. مي توان از مطلقه هاي عاطفي نيز (البته بدون وسواس) تحقيق كرد. زيرا خانواده هاي نابسامان و آشفته اي هم هستند كه به دلايل مختلف مجبورند تا آخر عمر با ناراحتي با هم زندگي كنند. بد نيست جوانان ببينند اين گروه چه معياري براي ازدواج داشته اند كه فعلاً مجبور به تحمل همديگر هستند. سپس مي توانند از تجربيات كساني كه موفقيت يا شكست آنها را به چشم ديده اند استفاده كرده و در جهت سعادت خود بهره جويند، كه از قديم الايام گفته اند: « انسان عاقل همه چيز را خود تجربه نمي كند، بلكه از تجربيات ديگران نيز استفاده مي كند». سخن پاياني همسر مقاوم و هدفداري كه توانايي تطابق با شرايط جديد خود را داشته باشد يكي از موهبت هاي بزرگ الهي است. به هر حال براي انتخاب همسر مي بايست بسياري از نكات و معيارها را مد نظر داشت و رعايت كرد و با اطلاع كامل و كافي از وضعيت خانواده ها، و اخلاق و رفتار فرد مورد نظر دست به انتخاب زد.
بلوغ فكري همسر، صداقت همراه با احترام، خصوصيات اخلاقي متناسب، تلاش جهت حل مشكلات همديگر در سايه همفكري ، تناسب و تفاهم از نكات غير قابل انكار در معيارهاي اساسي انتخاب همسر شمرده مي شود. خانواده مي تواند در انتخاب صحيح ياريگر شما باشد اما نهايتاً اين شما هستيد كه به عنوان عامل اصلي مي بايست شناخت درستي از خصوصيات ، توانايي ها، خواست ها و انتظارات خود از زندگي داشته باشيد تا بتوانيد بر مبناي آن معيارها و خودشناسي كه در سايه خلوت با خويش و جستجوي لايه هاي ذهني خود كه مسلماً در صداقت كامل به دست آمده مناسبترين فرد را براي شركت در تمام زندگي خود برگزينيد. چنانكه گفته اند : « با فردي ازدواج كن كه اگر هم جنس تو بود بهترين دوستت بود.» ازدواج رويدادي است كه انسانها را با اعتقادات، اولويت ها، مذهب، پول و عادات خانواده ها (كه بعضاً بسيار متفاوت است) رو به رو مي سازد.
پس خوب است اگر اين انتخاب بر مبناي معيارهاي منطقي و عقلاني باشد . پس از انتخاب عقلاني، عواطف نيز شكل مي گيرند. اما بر عكس. اگر دوست داشتن از روي احساس باشد و تنها ملاك ، علاقه بدون پايه عقلي و منطق باشد ، به احتمال زياد با شكست مواجه خواهد شد. در تمام فرهنگ ها ازدواج امري عادي است و عشق آسانترين قسمت ازدواج تلقي مي شود. اما به ياد داشته باشيم كه زندگي قرار نيست آسان باشد . در سايه درك و تفاهم متقابل است كه مي توان بسياري از معيارهاي پيش از ازدواج را پس از پيوند به تحقق رساند . به عبارت بسيار ساده عشق مي تواند مكمل ازدواج باشد اما اگر تنها عامل پيوند، علاقه، محبت و شايد عادت ديداري طرفين باشد و آنها با علاقه شديد در اوج هيجان ، اقدام به تصميم گيري كرده و دست به انتخاب بزنند مشكل بتوان ادعا كرد انتخاب درستي انجام شده باشد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید