شنیدن زمانی روی می دهد که به هر دلیلی امواج مزاحمی در هوا پراکنده می شوند و به وسیله این راه به طور ناخواسته به گوش ما می رسند.
از این طریق می توانیم امواج صوتی را دریافت نماییم.
اما گوش کردن مقوله کاملا متفاوتی است. زمانی که به مطلبی گوش می دهیم، حواس خود را جمع کرده و به چیز هایی که می شنویم توجه می کنیم. به عنوان مثال تصور کنید یک کامیون در حال رد شدن از خیابان است. شما به راحتی قادر به شنیدن صدای آن هستید، هنگامیکه صدا را می شنوید متوجه می شوید که یک کامیون است، از آنجایی که این موضوع برایتان اهمیت ندارد، بدون توجه به صدا به ادامه کار خود می پردازید.
دقیقا مشابه همین امر، زمانیکه افرادی در کنار ما هستند، نیز اتفاق می افتد. صداهای آنها صرفا ارتعاشاتی را در هوا به وجود می آورد. ممکن است ما سر خود را به علامت رضایت تکان دهیم، لبخند بزنیم، و حتی به آنها پاسخ دهیم، اما آیا به راستی به حرف هایشان گوش می دهیم؟ به ندرت. گوش کردن یعنی ما به عمق معنای کلماتی که گوینده ادا می کند پی ببریم. در حقیقت باید هدف او را از انتقال جمله هایش دریابیم.
در زمان گوش کردن، دیگر این صداها نیستند که به گوش شما می رسند، بلکه بحث بر سر انتقال احساسات، عقاید، تفکرات، نظرات، خواست ها، خاطرات و اعتقادات است. به عبارت دیگر دورنمایی از شخصیت کلی فرد در ذهن شما نقش می بندد؛ و یا حداقل می توان گفت که قادر خواهید بود شخصیتی که در آن لحظه بخصوص در حال نمایش دادن آن است را درک کنید.
فهمیده شدن
یکی از راههایی که می توانید از طریق آن گفته های طرف مقابل را دریافت کنید، این است که از خودتان سوال بپرسید. "اگر خودم در حال صحبت کردن باشم از طرف مقابل انتظار دارم چگونه مرا درک کند؟" چیزی که شما می خواهید این است که درک شوید و به گفته هایتان ارج داده شود. شما نه تنها از طرف مقابل انتظار دارید تا حرف های شما را بشنود بلکه می خواهید متوجه منظورتان هم بشود و برداشت صحیحی از گفته هایتان داشته باشد.
"رابرت هین لاین" در کتاب خود با نام " بیگانه ای در سرزمین بیگانه" اینطور می نویسد که: شما باید آنچنان به صحبت های طرف مقابل گوش دهید که حرف های او به صورت جزئی از وجودتان در آیند و آنها را در خود حل کنید. آنها را درک کنید، متوجه شوید و برداشت مناسبی از آن داشته باشید.
این مطلب به طور دقیق در سفرها قابل رویت می باشد. زمانیکه شما در کشوری هستید که نمی توانید به زبان ملی آنها سخن بگویید به راحتی و بدون استفاده از کلمات و لغات بیش از اندازه منظور خود را به فرد مقابل انتقال می دهید. همه چیز بر می گردد به ایما و اشاره، استفاده از لغات محدود، و مهمتر از همه خواست طرف مقابل در فهمیدن گفته هایتان.
گوش کردن چیزی نیست که خودبه خود به وجود آید.
برای پیدا کردن مهارت در این زمینه باید تلاش کرده و ممارست به خرج دهید.
باید اراده کنید و بخواهید.
یکی از مهمترین ویژگی های گوش کردن این است که شما به خودتان اجازه می دهید تا در حاشیه بایستید و در مورد تجربیات دیگران فکر کنید. البته باید توجه داشته باشید که این مطلب صرفا به معنای محدود کردن و یا از بین بردن نقطه نظر خودتان نیست. شما به طور موقت در طول زمانیکه در حال گوش دادن هستید هیچ یک از نظریات شخصی خود را وارد مقوله مورد بحث نمی کنید. از این طریق به راحتی قادر به برقراری ارتباط می شوید.
زمانی که به حرف های دیگران گوش دهید (و عمیقا این کار را انجام دهید) دیری نمیگذرد که پاداشتان را می گیرید. چراکه هر چه بهتر گوش دهید، بهتر درک می کنید؛ هر چه بهتر درک کنید، راحت تر می توانید ارتباط برقرار کنید؛ و هر چه نحوه برقراری ارتباط بهتر باشد؛ موفقیت در رابطه افزایش پیدا می کند.
حالت تدافعی را ترک کنید
یکی از راههای ساده اما در عین حال موثر برای رسیدن به موفقیت در گوش دادن به صحبت های دیگران این است که سعی کنید هیچ گاه در مقابل گفته های آنها حالت تدافعی به خود نگیرید. موضوع از این قرار است که:
زمانی که احساس می کنید باید در مقابل چیزهایی که طرف مقابل به زبان می آورد و از شما در خواست می کند واکنش نشان دهید و از خود دفاع کنید، صرفا این کار را انجام ندهید؛ چراکه در حال حاضر فقط در حال دریافت نقطه نظرات او هستید و دیدگاههای شخصی خودتان را برای چند لحظه به دست فراموشی سپرده اید. میدانیم که شاید این امر در نظرتان قدری ضد شهودی و غیر عقلانی جلوه کند، اما اگر امتحان کنید می بینید که ثمر بخش بوده و نتیجه مثبت می دهد.
منظور ما این نیست که شما باید دست از احساسات و عقاید خود بردارید. نه هرگز اینچنین نیست. حتی باید به شما گوشزد کنیم که به شدت از این کار پرهیز کنید؛ چراکه با فراموشی عقاید و عواطف، فقط از شخصیت خود کناره گیری کرده اید و دیگری چیزی جز رنجش و تنفر برایتان باقی نخواهد ماند. در زمان وقوع یک چنین حالتی همواره دیگران را به خاطر ناکامی هایتان سرزنش می کنید و مسئولیت تمام شکست ها را به گردن دیگران می اندازید. تنها کاری که باید انجام دهید این است که آرام باشید، خونسردی خود را حفظ کنید و اجازه دهید تا شخص مقابل با فراغ بال نظریات خود را بیان کند.
در آخر به این نتیجه می رسید که تا حدودی ممکن است حق با او باشد و برخی از حرف ها و یا خواست هایش منطقی هستند. اما اگر بخواهید با حالت تهاجمی به قضیه نگاه کنید، ممکن است در هیچ موردی حق را به او ندهید. هیچ گاه نباید احساس کنید که در معرض خطر هستید. خود را آسیب پذیر جلوه ندهید و طوری وانمود نکنید تا دیگران به خود اجازه دهند شما را تهدید کنند. اگر حق با شما باشد، هیچ جای نگرانی وجود ندارد و نیازی به جبهه گیری نیست.
جبهه گیری فقط می تواند ثابت کند: مسائلی در گفته هایتان وجود دارند که خودتان هم می دانید صحت ندارند.
زمانی که با روی باز با شریک خود برخورد کنید به راحتی می توانید تشخیص دهید که چه چیز در مورد موقعیت فعلیتان وجود دارد که او را آزرده می سازد و لازم است که تغییر کند. تمام این امور را تنها برای رشد و بهبود شخصی خود و رابطه تان انجام میدهید. و چه پاداشی بهتر از موفقیت در روابط وجود دارد.
حتی اگر شریک زندگیتان به چیزی که می خواهد برسد، شما نباید تصور کنید که چیزی را از دست داده اید، چراکه این تغییرات صرفا به نفع شخصیت شما و ارتقای سلامت رابطه انجام شده. گوش کردن در سایه مکالمه های دو نفره است که معنا پیدا می کند و با مکامله می توانید به راحتی ارتباط برقرار کنید. زمانی که ارتباط مناسبی برقرار شود، بالطبع صمیمیت و نزدیکی طرفین نیز افزایش پیدا می کند، و سرانجام یک زندگی رمانتیک انتظار شما را می کشد.
تمرین کردن در این مورد را از همین امروز آغاز کنید و ما را نیز در تجربیات خود سهیم کنید .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید