یکی از معیارهایی که باید حتماً در ازدواج در نظر گرفته شود، عامل مذهب و نگرش فرد مقابل نسبت به مذهب است.
یکی از مسائل بسیار مهم و اساسی قبل از ازدواج، در نظر گرفتن معیارهایی برای انتخاب همسر است . به جرأت میتوان گفت بیشترین مشکلاتی که در زندگی مشترک به وجود میآید به خاطر این است که دختر و پسر ، همسر مناسب خود را انتخاب نکردهاند و پس از چند سال زندگی، متوجه میشوند که مناسب یکدیگر نبودهاند. پس جا دارد برای این انتخاب وقت بگذاریم و مطالعه کنیم. ملاکهایی که در انتخاب همسر باید در نظر گرفته شود، دو نوع است: الف ـ آنهایی که رکن و اساساند و برای یک زندگی سعادتمندانه، حتماً لازماند. ب ـ آنهایی که شرط کمال هستند و برای کاملتر شدن زندگی لازماند.
● مذهب
یکی از معیارهایی که باید حتماً در ازدواج در نظر گرفته شود، عامل مذهب و نگرش فرد مقابل نسبت به مذهب است. اگر شما فردی هستید که به اصول و فرامین مذهبی معتقدید، ولی شخص مورد نظرتان ، نسبت به مذهب بی اعتماد یا بی تفاوت است، شما با هم زندگی خوبی نخواهید داشت. انسان متدین، همسری متدین میخواهد، اگر یکی متدین و دیگری بی دین و بیقید باشد، خوشبخت نخواهند شد. بنابراین از این لحاظ باید فردی را انتخاب کنید که همانند شما فکر کند.
● تناسب
یکی دیگر از مسائل، تناسب خانوادگی است. ازدواج با یک فرد، مساوی است با پیوند با یک خانواده، فامیل و یک نسل؛ خانواده دختر و پسر باید با یکدیگر سنخیت و تناسب داشته باشند. در انتخاب همسر معقول نیست شما بگویید «من میخواهم با این فرد زندگی کنم و کاری با خانوادهاش ندارم» چرا که این فرد، جزیی از همان خانواده و فامیل و شاخهای از همان درخت است. این شاخه، از ریشه همان درخت تغذیه کرده؛ مسلم است که بسیاری از صفات اخلاقی، روحی، عقلی و جسمی آن خانواده و فامیل از راه وراثت و تربیت و محیط به این فرد منتقل شده است، این فرد در دامن همان خانواده بزرگ شده است. باید موقع ازدواج، ارزشهای درون خانواده فرد را بررسی و با ارزشهای درون خانواده خودتان مقایسه کنید. اگر این ارزشها با یکدیگر تناسب داشته باشند، شما زندگی آرامی خواهید داشت. در مقایسه ارزشها دقت داشته باشید. برای مثال اگر در خانواده شما، تحصیل یک ارزش است، در خانواده فرد مقابل نیز تحصیل یک ارزش باشد، اگر در خانواده شما حجاب یک ارزش است، در خانواده طرف مقابل حجاب ضد ارزش نباشد. آنچه در تناسب اجتماعی باید در نظر داشت، ارتباطات و رفت و آمدهای خانوادگی است. این که خانواده با چه افرادی رفت و آمد میکنند و دارای چه جایگاهی هستند، آیا شهرت اجتماعی دارند یا خیر، مهم است.
همه اینها در جایی جمع میشود که به آن تناسب اجتماعی میگوییم. در حقیقت، مردم دوست دارند با افرادی
رفت و آمد کنند که از جایگاه اجتماعی خوبی برخوردار باشند. دو خانواده باید از این حیث با یکدیگر تناسب داشته باشند. مسئله دوم، تناسب رفتار اجتماعی دختر و پسر است.
بنابراین از مسائل مهم انتخاب همسر در نظر گرفتن تناسب اجتماعی دو خانواده است و چقدر خوب است که پسر و دختر در یک ردیف اجتماعی با هم ازدواج کنند.
● اقتصاد
یکی دیگر از مواردی که باید در ازدواج در نظر گرفت مسائل مالی و اقتصادی است، هر چقدر دو خانواده از لحاظ مالی در یک سطح باشند ازدواج، ازدواج خوبی است. صلاح نیست دختر و پسر و خانوادههایشان از لحاظ مالی و ثروت، تفاوت زیادی با هم داشته باشند، ازدواج دو طبقه متضاد اجتماعی همیشه مشکلاتی به همراه خواهد داشت.
شما نمیتوانید با فردی زندگی کنید که از نظر اقتصادی در ردیف شما نیست، هرگز این کار را نکنید. برای مثال کسی که از نظر اقتصادی در یک طبقه بالای اجتماعی است، در ناز و نعمت بزرگ شده، همه چیز برایش مهیا بوده، هیچوقت مشکلات و تنگنای مالی نداشته است، حالا با فردی از خانواده بسیار پایین از نظر اقتصادی ازدواج میکند که سبک زندگیش با این فرد متفاوت بوده است. فرهنگ خانوادگیش متفاوت، نیازهایش متفاوت. فرضاً قرار میشود این دو با یکدیگر به مهمانی بروند، شخص اول هر لباسی میپوشد خجالت میکشد، احساس میکند نازیباست ، مورد تأییدش نیست، در عوض همسرش زمانی که به خانه آنها میرود احساس کدخدایی میکند. خانه سطحش پایین است. این احساسات در وی ایجاد تعارض میکند. عصبانی میشوند، با هم دعوا میکنند، دعوا بر سر یک قضیه بسیار ساده زندگی است ولی ریشه اش در عدم همخوانی و تناسب طبقه اقتصادی است، اکثر دعواهای چنین زن و شوهرهایی، بعد از میهمانیها شروع میشود.
● تحصیل
یکی دیگر از معیارهایی که باید در ازدواج در نظر گرفته شود، تناسب تحصیلی است. بسیار خوب است که زن و شوهر از نظر معلومات و تحصیلات علمی، خیلی با هم فاصله نداشته باشند و در ردیف یکدیگر باشند تا تفاهم بیشتر در زندگی شان به وجود آید. مهم است که زن و شوهر سطح دانششان به هم نزدیک باشد، زنی که تحصیل کرده و دانشگاهی است، نمیتواند همسر یک مرد بی سواد یا کم سواد باشد. اگر هم توانست، مدت کوتاهی میتواند ولی در درازمدت خیر. ممکن است یک آدم بیسواد بسیار فرهیخته باشد، مهربان و سطح آگاهیش هم بالا، کلاً شخصیت خوبی داشته باشد ولی در اینجا تشابهاتی وجود ندارد، بالاخص این که تفاوت یک زن تحصیل کرده با یک مرد تحصیل کرده بسیار زیاد است.
غالباً خانم تحصیل کرده از تحصیلاتش در طول زندگی استفاده میکند ولی مرد تحصیل کرده کمتر. برای مثال میتوانید آثار هنری خانمیکه در رشته هنر تحصیلات دانشگاهی دارد، را در تمامی خانه ملاحظه کنید، اما ممکن است آقای مهندس برق در سیستم برق خانهاش کلی اشکال داشته باشد! به نظر میرسد زندگی با زن تحصیل کرده راحتتر است. او خیلی زودتر مسائل را میفهمد و نیاز نیست که خیلی تکرار کنید. متقابلاً مردی که دارای تحصیلات عالی است، نمیتواند با زنی که دارای تحصیلات پایینی است ازدواج کند. حتی بهتر است مردان یا زنان پزشک با هم ردیفان خود ازدواج بکنند. یکی از چیزهایی که باید در ازدواج رعایت شود، فاکتورهای حرفهای است. بنابراین سطح تحصیلات و سطح حرفه در زندگی زناشویی بسیار مهم است.
● تفکرات
حالا که به مسئله تحصیل اشاره کردیم، خوب است که به تفکر نیز اشاره کنیم. متأسفانه مردان ما بسیار مقیدند که همسر زیبا داشته باشند، در صورتی که زیبایی در آمار جهانی بهداشت فقط ۲۵ نمره دارد در حالی که به تفکر ۳۰۰ نمره دادهاند. در مورد عروس خانم همیشه میپرسند آیا زیبا هست یا نیست. زیبایی دوره محدودی دارد، ولی ما نمیتوانیم تفکر و تعلیم و تربیت را انکار کنیم. بعضی از مردم ما در ازدواج، جایی برای تفکر باز نگذاشتهاند.
● هوش
اولین چیزی که در تفکر جلوه گر میشود، عامل هوش است. زندگی با یک آدم کم هوش بسیار مشکل است. ممکن است بپرسید چگونه میشود هوش یک نفر را قبل از ازدواج تشخیص داد؟
پاسخ بسیار آسان است. افرادی که درجه هوشی خیلی پائین دارند، کاملاً در رفتار و کردارشان مشخص است، پختگی لازم را ندارند، قدرت تشخیصشان ضعیف است. عامل دیگر تشخیص هوش، تفکر انتزاعی است. انتزاع کردن یعنی بیرون کشیدن و تفکر انتزاعی یعنی توانایی استنباط و درک مفاهیم از موقعیتهای کلی. این نوع تفکر، ابعادش بسیار گسترده است، افرادی که تفکر انتزاعی دارند، خیلی زود شما را میفهمند. لازم نیست که دائم برایشان تکرار کنید. بُعد دیگرش، تفکر حل مسئلهای است، تفکری که در آن انسان میتواند مسائل خودش را حل کند. کسانی که این نوع تفکر را ندارند، دائم دور خودشان میچرخند، گیجاند، دائم میپرسند چه گفتی، یعنی چه، منظورت چه بود.... کسی که این نوع تفکر را ندارد به همسری برنگزینید. گاهی اوقات افراد از روی ترحم با فردی ازدواج میکنند که از نظر هوشی در سطح پایینی است، میخواهند ایثار کنند ولی سخت در اشتباهند. زندگی با افراد کم هوش، بسیار مشکل است. کسی که تفکر و هوش خوبی دارد، کیفیت فراوان در مدیریت دارد. یکی از ارکان اصلی مدیریت ، تفکر خوب است.
● پیشینه
یکی دیگر از معیارهایی که باید در ازدواج در نظر گرفت، گذشته افراد است. یعنی، باید تشابهاتی بین گذشته شما با گذشته فردی که میخواهید با وی ازدواج کنید باشد. اگر این تشابهات بود، آن وقت شما به درک متقابل خواهید رسید. بسیاری از مردم میگویند همسرم مرا درک نمیکند. درک چه موقع صورت میگیرد؟ زمانی که ما سرنوشت مشابهی داریم، شما کسی را درک میکنید که در زندگی تان باشد، یک غریبه را نمیشود درک کرد. اگر گذشته فردی که میخواهید با وی ازدواج کنید خیلی شیک بوده، اصلاً بالاتر از گل به او نگفتهاند، و گذشته شما همه اش درد و رنج و زحمت بوده و دائم خون دل خورده اید؛ رهایش کنید این فرد مناسب زندگی شما نیست.
گذشته بسیار مهم است. این فرد نمیتواند شما را درک کند. نمیتواند بفهمد موقعیت فعلی را به چه قیمتی به دست آورده اید؛ برایش اهمیتی ندارد. تمام آنچه با زحمت به دست آورده اید را جزء بدیهیات و لوازمات زندگی میداند، حتی گاهی اوقات اصرار میکند موقعیت فعلی، را نیز از دست بدهید در حالی که موقعیت فعلی حاصل یک عمر تلاش شماست. در ازدواج به سراغ فردی بروید که گذشتهای مشابه شما داشته باشد و شما را درکند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید