طلاق را از مهم ترين پديده هاي حيات انساني تلقي مي کنند. در وهله ي نخست، طلاق پديده اي رواني است. زيرا برتعادل رواني نه تنها دو انسان، بلکه فرزندان، بستگان، دوستان و نزديکان آنان اثر مي نهد. دوم آن که پديده اي است اقتصادي، چرا که به گسست خانواده به عنوان يک واحد اقتصادي مي انجامد و از بين رفتن تعادل رواني انسان ها، موجبات بروز اثراتي سهمگين در حيات اقتصادي آنان را نيز فراهم مي سازد. سوم آن که طلاق پديده اي است مؤثر بر تمامي جوانب جمعيت در يک جامعه. از يک طرف، بر کميت جمعيت اثر مي نهد؛ چون تنها واحد مشروع و اساسي توليد مثل، يعني خانواده را از هم مي پاشد. از طرف ديگر، بر کيفيت جمعيت اثر مي گذارد؛ چون موجب مي شود فرزنداني محروم از نعمت هاي خانواده تحويل جامعه شوند که به احتمال زياد فاقد شرايط لازم براي احراز مقام شهروندي جامعه اند. چهارم آن که طلاق پديده اي فرهنگي است. بدينسان مي توان گفت، جامعه اي که در آن طلاق از حدي متعارف تجاوز کند، هرگز از سلامت بر خوردار نخواهد بود. طلاق از ديدگاه ديگر ي، پديده اي ارتباطي است. در واقع، در جامعه اي که فاقد ارتباطات سالم، درست و طبيعي است، پيوند يا رابطه ي زنا شويي نيز چنين خواهد بود. پيوند هاي ازدواج به زودي برقرار و به زودي نيز قطع مي شوند.
پس توجه به طلاق، نه تنها از ديدگاه فرد به عنوان انسان و فرزندانش مهم است، بلکه از ديدگاه جامعه، فرهنگ، اقتصاد و حتي جمعيت نيز قابل اعتناست. طلاق پديده اي دقيقا چند عاملي است. بدينسان، هرگز يک عامل به تنهايي نمي تواند موجبات پيدايي آن را فراهم کند. در عرف عام مي گويند، فلان خانواده فقط به خاطر فلان علت منهدم شد. اينان جرقه ها را از عوامل باز نمي شناسند. در بسياري از موارد، حادثه اي بسيار کوچک همچون جرقه، بر خرمني از عوامل موجود دامن مي زند. وخانه را در آتش مي سوزاند.
عو امل مؤثر در اختلافات زناشويي
دلايل و شواهدي که در ادامه مي آوريم، گر چه براي تبيين اين جدايي ها کافي نيستند، اما بيش ترين نقش را در دوري زن و شوهر از يکديگر دارند:
1.بي توجهي به رعايت اصول اوليه
توجه به آنچه موجب آغاز عاشقي و دلدادگي شده است، مثل خوب لباس پوشيدن، منظم و مرتب بودن، خوب غذا خوردن، وقت شناسي، خوش سخني، رعايت آداب اجتماعي، هديه خريدن، مهرباني کردن و... يعني مشخصه هاي مثبت در زندگي زنا شويي، وقتي جايش را به رسيدگي نکردن به سر و وضع، و بي توجهي به آرايش چهره، شکم پرستي و پرخوري، وقت نشناسي، بد زباني، دروغ گويي و نامهرباني مي دهد، روياهاي طرف مقابل نقش بر آب مي شوند.
2. ايجاد شخصيت بدلي
هنگامي که حقايق را به يکديگر نمي گوييم، اطلاعات غلط مي دهيم و داشتن مشخصه هايي را ادعا مي کنيم که بعد ها دروغ از آب در مي آيند، هنگامي که در نقش همسر آرماني ظاهر مي شويم و خود را خونسرد، بخشنده و مردمدار معرفي مي کنيم، اما در عمل خلاف آن ها از ما سر مي زنند، بايد به همسرمان حق بدهيم چون گذشته به ما ننگرد. وقتي پيش از ازدواج وعده هايي مي دهيم که از انجامشان عاجزيم، بايد آماده باشيم فردا به چشم قهرمان به ما ننگرند و به نقش ضد قهرمان سقوط کنيم. وقتي خود را کدبانو، خانه دار و صرفه جو معرفي مي کنيم، اما از انجام نقش آن ناتوانيم، بايد آماده باشيم همسرمان دلسرد شود.
3.تفاوت فکري
ادامه ي تحصيل يکي و توقف ديگري، گرايش شديد يکي به مذهب، سياست، ايدئو لوژي يا به طور کلي ارتقاي فکر و انديشه اش در مقابل ايستايي ديگري، موجب مي شود زن و مرد از هم فاصله بگيرند.
4.فرا فکني
انسان هر روز دچار فشارها و استرس هايي مي شود که يا ناشي از اشتباهات او هستند يا دلايل خارجي ديگر ي دارند. اما براي اين که در مقابل اين فشارها بي دفاع نباشد، به سلاحي متوسل مي شود که اصطلاحا به آن «ساز و کار دفاع رواني » مي گويند. يکي از انواع رايج چنين ساز و کاري، فرافکني است. يعني اشتباهي کرده ايم، اما نمي توانيم شجاعانه به آن اقرار کنيم. در نتيجه براي اين که از دست خويش عصباني نشويم و خود را آرام کنيم، به ناچار تقصير را به گردن طرف مقابل مي اندازيم. اگر اين اشتباهات که اغلب طبيعي هستند، به شکل فرافکني درآيند، زن و شوهر دائم نسبت به هم تعکيس فاعلي و مفعولي خواهند داشت. اگر تمام اين تقصيرات را متوجه نزديک ترين فرد در دسترس يعني همسرتان سازيد، قطعا نوعي دلسردي و بي علاقگي تدريجي در او به وجود مي آيد. اين است که زن و شوهر بايد از هميشه با هم بودن بپرهيزند و گاهي با خود خلوت کنند تا بي جهت و با جهت از دست يکديگر عصباني نشوند.
5.رنجش حل نشده
وقتي زن و شوهر از هم رنجش پيدا مي کنند و درصدد رفع آن بر نمي آيند، اجازه مي دهند ناراحتي ها و دلخوري ها روي هم انباشته شوند؛ همچون کاميوني مي شوند که مملو از لجن باشد. اگر اين کاميون بارخود را خالي نکند، بوي بدش همه جا را مي گيرد. زوجي که رنجش هاي خود را رفع نمي کنند، بايد انتظار داشته باشند رابطه شان سرد شود. وقتي يکي از ديگري مي رنجد، بي منطق، بي انصاف و پر خاشگر مي شود.
اين عوامل و موارد ديگري چون اختلاف در فرهنگ، سن، تربيت، سليقه ي شخصي و طبقه ي اجتماعي، در ابتداي ازدواج خود را نشان نمي دهند. اما پس از اين که التهاب دوره ي عاشقي و دلدادگي فروکش کرد، مجال ظهور پيدا مي کنند. در اين صورت، اگر زن و شوهر آگاهانه، جدي و صادقانه با مسائل بين خود برخورد کنند و براي رفعشان ايثارگرانه بکوشند، به طور قطع همه چيز به همان شکل دوست داشتني اوليه باقي خواهد ماند. اما اگر هر يک بي اعتنا به مسائل ديگري به راه خود برود، به يقين، حاصل جز جدايي و ويراني کانون خانواده نخواهد بود.
هيچ زن و شوهر ي نمي توانند ادعا کنند که باهم اختلاف نداشته اند يا ندارند. همه ي زوج ها با يکديگر اختلاف دارند، منتها شدت آن فرق مي کند. هر قدر دنياي پيش از ازدواج دو زوج با هم متفاوت باشد، ميزان اختلاف آن ها هم بيش تر مي شود. نمونه هايي از تفاوت ها ي زن و شوهر که ريشه در زندگي پيش از ازدواج دارد، به شرح زيرند:
1.تفاوت زادگاه و محل پرورش
بيش تر مشاوران معتقدند، بايد از شهر و ديار خود همسر برگزيد. بدين ترتيب اختلاف فرهنگي کم تري پيش مي آيد. اما در همه ي ازدواج ها اين نکته مراعات نمي شود. داشتن دو فرهنگ متفاوت و بالطبع آموخته هاي متفاوت، مو جب نا همخواني سليقه و عقيده مي شود. زيرا سرانجام دوره ي عشق و عاشقي سپري مي شود و هر يک از دو زوج ناخوآگاه و خود آگاه به فکر مي افتد، از سنت ها، عادت ها و عقيده ي خود و والدينش دفاع کند.
2.تفاوت شخصيت
1.بدبين و منفي باف 1.خوش بين و مثبت انديش
2.ترسو 2.شجاع
3.کمرو کم گو 3.پر رو و پر گو
4.سرد و دير آشنا و مردم گريز 4.گرم و زود آشنا و مردمدار
5.فاقد اعتماد به نفس 5.متکي به نفس
6. زود رنج و حساس 6. خونسرد و راحت
7.بي ظرفيت وکم جنبه 7. با ظرفيت و پر جنبه
8.خرافاتي 8. بي اعتقادبه خرافه
9.بي منطق 9.منطقي
10.دهن لق و حراف 10. تو دار و مگو
11.خسيس و حسابگر 11.دست و دلباز و ولخرج
12.عاشق سفر و تحرک 12.بيزار از سفر
13.شلخته وکمي کثيف 13. کمي وسواسي و خيلي تميز
14.بي ريا در پذيرايي از مهمان 14.متکلف در پذيرايي از مهمان
14مورد فوق مشخصه هايي فرضي هستند که هر زن ومردي مي توانند دارا باشند. کاملا آشکار است که اين تفاوت ها مي توانند موجب چه اختلاف هاي دامنه داري در زندگي زوج ها شوند.
3.تفاوت فضاي کانون خانوادگي و نحوه ي تربيت پيش از ازدواج
1.از خانواده ي مادر سالار و سلطه طلب است. 1.از خانواده ي پدر سالار و سلطه طلب است.
2.روي زمين سفره غذا پهن مي کرده اند. 2.روي ميز غذا مي خورده اند.
3. بيش تر غذاي حاضري مي خورده اند. 3. بيش تر غذا مي پخته اند.
4.توسري خور بوده و پنهان کار از آب درآمده است. 4.به شخصيت او احترام گذاشته مي شده و رک و سريع بار آمده است.
5. والدين يا يکي از آن دو معتاد بوده اند. 5.هيچ يک از والدين اعتياد نداشته اند.
6. والدين بي سواد بوده اند. 6. والدين داراي تحصيلات عالي بوده اند.
7.پدر همسرش را کتک مي زده است. 7.پدر در نهايت صميميت و احترام با همسرش رفتار مي کرده است.
8.والدين يا يکي از آن ها رفتار خشني با فرزندان داشته اند. 8. والدين يا يکي از آن ها رفتار ملايمي با فرزندان داشته اند.
9.والدين بين او و ديگر فرزندان استثنا قائل مي شدند. 9.والدين بين او وديگر فرزندان فرقي نمي گذاشتند.
10.والدين از هم طلاق گرفته بودند. 10. والدين زندگي زناشويي سعادتمندي داشته اند.
اين ها و ده ها مورد ديگر، بر نحوه ي تربيت و بارآمدن زوج تاثير مي گذارند و باعث اختلاف پس از ازدواج مي شوند. «تفاوت امکانات زوج ها قبل از ازدواج »،«تفاوت در نحوه ي آشپزي خانواده »، «تفاوت در سنت ها و مراسم عروسي »، «اختلاف نظر در ميزان محبت به فرزندان »، «اختلاف سن زياد زوج ها »، «اختلاف سطح تحصيلات»، «دير آمدن مرد به خانه »، «بايد ها و نبايد ها ي زوج ها »، «احساس اجحاف»، «خودخواهي زوج ها»، «اشتغال زن در خارج از خانه»، «گوشه و کنايه»، «مقابله به مثل»، «زخم زبان»، «زيرکي بيجا»، «تقصير من نبود!»، «وسواس»، «رابطه ي جنسي ناموفق»، «فقدان وفاداري» و... عواملي هستند که در صورت برخورد نادرست زوج ها به فروپاشي زندگي و طلاق منجر خواهند شد.
منابع:
1. ساروخاني، باقر. طلاق: پژوهشي در شناخت واقعيت و عوامل آن. انتشارات دانشگاه تهران.
2. کيهان نيا. زن امروز. مرد ديروز ! تحليلي بر اختلافات زناشويي. انتشارات مادر .
3. شرفي، محمدرضا. خانواده ي متعادل(آناتومي خانواده ). انتشارات انجمن اوليا و مربيان.
4.صافي، احمد. خانواده ي متعادل (حقوق، وظايف و نحوه ي رفتار همسران با يکديگر ). انتشارات انجمن اوليا و مربيان
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید