سنت نامه نوشتن پدران به دختران از جمله سنت های سبک زندگی ماست. در این سنت که غبار فراموشی بر آن نشسته است؛ پدران ایرانی نامه نگاری را بهانه ای قرار داده اند تا حرف هایی که امکان گفتنش به صورت رو در رو و چهره به چهره نبود را به فرزندان شان منتقل کنند. از سوی دیگر نامه نگاری پدران به دختران، بهترین فرصت را برای تامل و درنگ مخاطبین این نامه ها رقم می زد.
در این میان شاید واکاوی این سنت شایسته در میان چهره های فرهنگی جامعه از اهمیت برتری برخوردار باشد.
در میان شخصیت هایی که دست به قلم شدند و برای دختران شان نامه نوشتند باید از سید مهدی شجاعی و قیصر امین پور یاد کرد. شیخ علی صفایی حائری نیز از جمله دیگر شخصیت هایی است که به این سنت حسنه دامن زده است.
***
در مطلع نامه عین صاد به دخترش منیره چنین آورده شده است:
«یَا أَیَّتُها النَّفسُ المُطمَئِنَّة إِرجعی إِلی ربِّکَ راضیةً مَرضیة»
منیره جان! نازنین مهربانم، جوانه زنده قلبم!
ماه هاست که می خواهم برای تو، که مثل آبی آسمان و جاری آب ها هستی، حرف هایی را بنویسم؛ حرف هایی که در همین ماه ها در دل من جوشیده اند و در ذهنم شکل گرفته اند.»
استاد در این نامه که «رضا و رضوان» نام دارد، با اشاره به سلوک انسانی به آسیب شناسی زندگی سالکان با زبانی ساده و قابل فهم پرداخته است. صفایی حائری در قسمتی از نامه نوشته است: «دل آدمی بزرگتر از این زندگی است و این راز تنهایی اوست. او چیزی بیشتر از تنوع و عصیان را می خواهد. او محتاج تحرک است و حرکت، با محدودیت سازگار نیست، که محدودیت ها عامل محرومیت و تنهایی ماست.»
استاد در بخش دیگری از نامه زندگی تمام و کمال را با لحنی پدرانه چنین معنا می کند:
«زندگی تمام، زندگی زاینده و سازنده است. و تو مهربان من ناچار باید برای این زندگی تمام و کریم و مسرور و برای حیات طیبه و پاک از ذلت و حقارت و ابتذال آماده شوی.
دیگر نمی توانی با تکیه بر مادر و پدر و حتی همسر و فرزند و یا برادر و خواهر زندگی کنی. چرا تو از کسانی نباشی که دیگران را بارور کرده ای و دیگران را ساخته ای و پناهگاه و تکیه گاه خوبی برای آنها بوده ای؟ اینکه می گویم خوب، به خاطر این است که تنبل پرور و ذلت ساز نباشی، که سازنده و مفید باشی و با پناهی که می دهی، بسازی تا در هنگامی که بر تو تکیه کرده اند، پاشکسته و ذلیل نمانند.»
استاد به نامه چنین پایان می بخشند:
«تو سعی کن امیر دنیا باشی، نه اسیر آن. اگر بخواهی امیر باشی و در باتلاق نمانی، باید هدف را فراموش نکنی و از حرکت چشم نپوشی. باید سنگ راه دیگران نباشی و گرد و خاک بلند نکنی. در زن، جلوه کردن ها و خودنمایی ها ریشه دار است. می خواهد چشم ها را به خودش جلب کند و زبان ها را به دنبال خودش بکشد. مواظب باش اسیر چشم ها و زبان ها نشوی و سعی کن تا به گونه ای حرکت کنی که خلق خدا را گرفتار حالت ها و رفتارت نسازی و آنها را اسیر ننمایی؛ که اگر کسی آلوده شد، این آلودگی دامان تو را می گیرد و تو را رها نمی سازد.
حجاب؛ یعنی همین دقت در برخورد که آلوده نشوی و آلوده نسازی؛ که اسیر نشوی و اسیر ننمایی. حجاب، فقط این نیست که زن خود را بپوشاند؛ که زن و مرد، هر دو باید در این دنیایی که راه است و میدان حرکت است و کلاس و کوره است؛ سنگ راه نباشند و دیگران را در خود اسیر نسازند و چشم ها و دل ها را نگه ندارند و در دنیا نمانند.
تو با این دل سرشار از رضا و فراغت، سرشار از فکر و ذکر و تامل و انس و معاشرت سازنده و پربار، می توانی در کاروان فاطمه، جایی بیابی و می توانی همراه کاروان انسان های کامل، معراجی را آغاز کنی و از خاک سربرداری و بر افلاک پا بگذاری. شاید تو هنوز از فاطمه –این کوثر رسول و همراه علی و مادر مجتبی و حسین و زینب- چیزی ندانی و شاید مثل آن بی خبر، که گفته بود فاطمه الگوی ما نیست، الگوی ما اوشین است! راستی، اینها را که لمس کرده ای و شناخته ای، بزرگ بدانی و استقامت و پیشرفت و یا علم و هنر زن های شناخته شده، الگوی تو باشد. ولی همین قدر بدان، که اگر این زن های بزرگ کار و تلاش و علم و هنر، توانستند که از محدوده خانه و پدر و مادر و هموطن خود بیرون بیایند؛ و اگر توانستند که به خاطر دیگران، از سینه و صورت و جان خود بگذرند؛ و اگر توانستند، نه به خاطر آزادی و عدالت، رفاه و تکامل و… که به خاطر رشد انسان کاری بکنند، تازه می توانند فاطمه را الگو بگیرند و در این کاروان، می توانند همراه او باشند.
ولی فاطمه به حکومتی دل بسته، که نه تنها پرستار که آموزگار باشد و آن هم نه آموزگار علم و سواد و دانش و صنعت؛ که آموزگار تمامی دنیاها و تمامی عوالمی که انسان بزرگ در پیش دارد و با این نگاه، فاطمه بر ابوبکر می شورد و آنها را کنار می گذارد و در کنار علی جان می دهد و آنگونه وصیت می کند تا امروز علامت راه و آموزگار این چنین جهاد و مبارزه ای باشد.
فاطمه، الگوی کسانی است که بیشتر از خودشان هستند و بیشتر از رفاه و عدالت و تکامل را می خواهند؛ که انسان، با رسیدن به تکامل و شکوفایی استعدادهایش، جهتی عالی تر می خواهد تا رشد داشته باشد؛ وگرنه خسر و خسارت، او را می رباید.
تمامی دعا و تمامی آرزوی من این است که تو را فاطمه رسول و همسر علی و مادر زینب، به چشم عنایت بپذیرد.
تمام خواسته من، این است که شما همه، نور چشم اولیا خدا و سرور قلب آنها باشید؛ نه سنگی در راه خدا و خاری بر دامان رسول و استخوانی در گلوی علی و ضربه ای بر گونه فاطمه.
عزیزم! منیره مهربانم!
آن طور زندگی کن که «مرگ» مزاحم «زندگی» تو نباشد!
و آنگونه بمیر، که زندگی ساز باشی!
شاید بتوانی در کنار «فاطمه» باشی!
اللهم ثبتنا على دینک و استعملنا بطاعتک و لین قلوبنا لولى امرک و عافنا مما امتحنت به خلقک
با چشم اشک
و دست تمنا… الهی آمین»
علی صفایی حائری
نیمه شب سه شنبه ۱۸/۸/۶۸
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید