راز شناخت جايگاه مهارتهاي زندگي، در فهم هدف زندگي است؛ زيرا هدف شناسي، از كمالات مهم انساني است. انسان وقتي هدف آفرينش را شناخت و جايگاه خود را در اين دايره پيدا كرد، قدر و منزلت خود را نيز درمي يابد، درحالي كه اگر هدف زندگي را نفهمد، زندگي برايش پوچ و بيمعنا خواهد شد. فعاليتهاي آگاهانه و حتي ناآگاهانه انسان زماني مفهوم خواهند داشت كه هدف نهايي از زندگي برايش روشن باشد و اين هدف، پايه نگرش انسان و جهان بيني اوست.
با اينكه انسانهاي مختلف هدفهاي گوناگوني در زندگي براي خود ترسيم مي كنند، همه آنان در چهار گروه دسته بندي ميشوند:
الف) دنياپرستان
اين گروه در لذت هاي مادي غرقند و شيفته ظاهر زيبا و فريبنده زندگي هستند و هدفي بالاتر در خيال آنها نمي گنجد. به تعبير قرآن، اينان به زندگي دنيا راضي شده، به آن اطمينان پيدا كرده و آرام گرفته اند:
إِنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا. (يونس: 7)
البته آنها به ديدار ما اميد ندارند و به زندگي دنيا راضي شده و بدان اطمينان پيدا كرده اند.
ب) پوچ گرايان
كساني هستند كه هدفهاي مادي و غريزي، آنها را راضي نكرده است. از سوي ديگر، به جنبه هاي متعالي زندگي نيز دست نيافته اند و چون حيات را در همين زندگي چند روزه ميبينند، نتوانسته اند براي آن هدفي بيابند. درنتيجه، به پوچي رسيده و زبان اعتراض به زندگي و نظام هستي گشوده اند. اينان در مهارتيابي، گاه از گروه دنياپرستان نيز عقب ترند.
ج) خودبزرگ بينان
اينان خود را عقل كل ميپندارند، افكار و عقايد ديگران را قبول ندارند و نظريههاي خود را به آنها تحميل ميكنند. افراد اين گروه اگر هم مهارتي به دست آورند، بيشتر در جهت ارضاي نفس و جبران آرزوهاي برآورده نشده شان است.
د) وصال جويان
اين گروه، پا را از زندگي مادي فراتر نهاده و دريچه اي به سوي معنويت گشوده اند. آنها چهره باعظمت، معنوي و متعالي زندگي را نيز مي شناسند، با آموختن مهارتهاي مادي و معنوي، در پي پيوستن به معبودند و مهارتهاي زندگي را فقط براي بندگي ميآموزند.
يَا أَيُّهَا الْأنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحا فَمُلاَقِيهِ. (انشقاق:6)
اي انسان، همانا تو به سوي پروردگارت، سخت كوشنده و رونده اي. پس او را ملاقات خواهي كرد.
انسان، كادح به سوي خداست. كدح در اصل به اين معناست كه چيزي بر چيزي اثر بگذارد «و انك كادح»؛ يعني اي انسان! تو به دست آورنده اي. همچنين كدح به معناي تلاش و آزمندي و كار همراه با رنج است و از آنجا كه «فملاقيه» عطف بر كادح است، پس هدف نهايي اين سير و تلاش و سختي، رسيدن به خداي سبحان است.
انسان بايد از پستيها و كاستي ها پاك شود و استعدادهاي عالي نهفته در خود را شكوفا سازد و آن چنان به كمالات الهي آراسته گردد كه شايسته ورود به ساحت قدس الهي باشد. چنين انساني هر جمال و كمالي را نمونه اي از كمال بي پايان و جمال بي مثال و حُسن بي حد و انتهاي خداي سبحان ميداند.
پيش از بحث درباره چگونگي مهارت هاي زندگي، به شكل آرماني اين مهارت ها نگاهي مي افكنيم. با توجه به آنچه گذشت، اين مهارت ها زماني به دست مي آيند كه انسان كاملاً بر اساس دستورهاي الهي رفتار كند، واجبات و مستحبات را به جا آورد و از تمام آنچه پروردگار نهي فرموده ـ محرّمات و مكروهات ـ دوري گزيند. البته اجراي چنين شيوهاي براي بسياري از انسان ها امكانپذير نيست يا به بيان ديگر، بسياري از آنها حوصله و همت حركت و رسيدن به آن را ندارند، ولي:
آب دريا را اگر نتوان كشيد ×××× هم به قدر تشنگي بتوان چشيد
براي حركت در اين مسير، فرد بايد اين اقدام ها را در دستور كار زندگي روزانه خود قرار دهد:
يك ـ اصلاح رابطه خود با خدا؛
دو ـ اصلاح رابطه با خود؛
سه ـ اصلاح رابطه با جامعه و انسان هاي پيرامونش.
اصلاح رابطه با خدا، از بنيادي ترين اصلاحات زندگي انسان است؛ زيرا تا اين رابطه اصلاح نشود، هيچ كار ديگري نيز اصلاح نمي شود. اميرمؤمنان، علي(ع) مي فرمايد:
مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاه.1
هر كس ميان خود و خدا را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح مي كند و هر كس كار آخرتش را اصلاح كند، خداوند كار دنيايش را اصلاح مي كند.
بنابراين، دعوت فرستادگان الهي به بندگي خداوند و تقواي الهي، دعوت به اساسي ترين اصلاحات در زندگي بشري است.
وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ. (نحل: 35)
و در هر امتي، پيامبري برانگيختيم كه خداي را بپرستيد و از طاغوت دوري جوييد.
اين تلاش و اقدام تربيتي پيامبران درباره انسان ها، انجام دادن، اصلاحي اساسي بوده است تا آنها را به مركز هستي رهنمون شوند.
دومين اقدام مهم، اصلاح رابطه انسان با خودش است. در اين مرحله، وي بايد نخست، خودش و ويژگي هايش را به خوبي بشناسد2 و استعدادهايش را در جهت تكامل و سعادت خويش، به كار گيرد. راه انسان به سوي پروردگارش، همان نفس اوست و همين نفس، جايگاه خوب يا بدِ او را تعيين مي كند و او را به سعادت يا شقاوت مي رساند.
وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها. (شمس: 6 ـ 9)
سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد. سپس پليدكاري و پرهيزكاري اش را به او الهام كرد كه هر كس آن را پاك گردانيد، به يقين، رستگار شد و همانا هر كه آلوده اش ساخت، بي بهره گشت.
بنابراين، رستگاري يا سقوط انسان، به پاكي يا آلودگي نفس بستگي دارد و انسان براي رسيدن به سعادت، بايد نفس خود را اصلاح كند، چنان كه اميرمؤمنان، علي(ع) مي فرمايد : «سِيَاسَةُ النَّفْسِ أَفْضَلُ سِيَاسَةٍ؛ تربيت نفس، برترين تربيت هاست».3
كسي كه چنين نكند، استعدادهاي الهي نهفته در وجود خود را نابود كرده است. آن حضرت همچنين مي فرمايد: «مَنْ أَهْمَلَ نَفْسَهُ أَفْسَدَ أَمْرَهُ؛ هر كس نفس خود را واگذارد، كار خود را تباه ساخته است.»4 و «مَنْ لَمْ يُهَذِّبْ نَفْسَهُ لَمْ يَنْتَفِعْ بِالْعَقْلِ؛ هر كس نفس خود را پاكيزه نگرداند، از عقل بهره نگرفته است». 5
چنين فردي، نه تنها سودي نمي برد، به گفته حضرت علي(ع)، نفس خود را مي كشد:
مَنْ أَصْلَحَ نَفْسَهُ مَلَكَهَا وَ مَنْ أَهْمَلَ نَفْسَهُ فَقَدْ أَهْلَكَهَا.6
هر كس نفسش را اصلاح كند، آن را مالك شده است و هر كس نفسش را رها كند (و در اصلاح آن نكوشد)، آن را هلاك ساخته است.
سومين اقدام، اصلاح رابطه خود با جامعه و ديگر انسان هاست. انسان، موجودي اجتماعي است و نمي تواند بدون انسان هاي ديگر زندگي كند. بنابراين، هرگونه رشد و پيشرفتي براي او، در بستر اجتماع و در كنار ديگر انسان ها متصور است. خداوند به مؤمنان مي فرمايد :
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ . (آل عمران: 200)
اي كساني كه ايمان آورده ايد، بردباري ورزيد و با هم سازش و پيوند داشته باشيد و از خدا پروا كنيد. اميد است كه رستگار شويد.
همچنين، مردم را به اصلاح رابطهشان با افراد جامعه و دعوت يكديگر به نيكي ها و دور كردن از بدي ها و همكاري در امور خير فرا ميخواند:
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا... وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. (آلعمران: 103 و 104)
و همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد... و بايد از ميان شما، گروهي، مردم را به نيكي دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتي بازدارند و آنان همان رستگارانند.
در آيه اي ديگر چنين آمده است:
... وَ تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي... . (مائده:2)
و در نيكوكاري و پرهيزكاري با يكديگر همكاري كنيد.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها :
1. نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 89.
2. در بخش هاي بعدي درباره خودشناسي مطالب بيشتري بيان خواهد شد.
3. غرر الحكم و دررالکلم، ح 4698.
4. همان، ح 4754.
5. همان، ح 4856.
6. ميرزا حسين محدث نوري، مستدرك الوسائل، ج11، ص 324.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید