آنچه گذشت
دستيابي به سعادت و موفقيت در زندگي، ويژگي مشترک تمامي ماست و همه ما به دنبال رضايت از زندگي خويش هستيم. کامل بودن و نقص نداشتن، خواسته بي چون و چراي بشر است. اما سعادت چيست و موفقيت در زندگي چگونه معنا ميشود؟ قطعا هر کدام از ما ممکن است در ذهن خود مفهومي متفاوت از سعادت و خوشبختي داشته باشيم. ولي به راستي علت اين همه اختلاف نظر در معنا کردن کلمه سعادت در چيست؟
و بعد به اين سوال رسيديم که : انساني که ميتواند در زندگي خود رفاه، راحتي و لذت بيشتري را تجربه کند، يا فرصت خود را صرف اکتشاف اسرار جهان نمايد و هر روز دانش و تکنولوژي و به دنبال آن آسايش و راحتي خود و ساير مردم را ارتقا بخشد، چه لزومي دارد که قسمتي از وقت خويش را به باور و عقيدهاش اختصاص دهد؟ مگر اعتقاد ما چه ثمرهاي برايمان ايجاد ميکند؟ اگر به دنبال باور و عقيدهام نروم، چه چيزي را از دست خواهم داد؟ ...
در ادامه بحث و در قسمت دوم به اين دو پرسش رسيديم كه: 1- برخي اوقات برايمان پيش ميآيد که حتي از خودمان نيز خسته ميشويم و مرتب از خود ميپرسيم که آيا زندگي جز خستگي و تکرار، مسير ديگري نيز دارد؟ براي چه دائما يک مسير را دور ميزنيم و روز و شبمان، رنگي جز کهنگي به خود ندارد؟ واقعاً من که هستم؟ و چه ميکنم؟ و به کجا ميروم؟
2- اگر به موجودات مختلفي که در اطرافمان قرار دارند، خوب توجه کنيم، متوجه ميشويم که آنان نوعاً در زندگي خويش در يک مسير طبيعي حرکت ميکنند. ولي آيا همين مسير طبيعي ميتواند تمام خواستههاي ما را نيز تأمين کند؟
و اما اكنون و ادامه بحث:
بياييد فعاليتهاي روزانهمان را به همراه هم بررسي کنيم، شايد بتوانيم براي چراهاي متعددي که در ذهنمان نقش بسته است، پاسخي پيدا کنيم
دانشي آزاد و خواستهاي بينهايت
اگر کمي خود را زير ذرهبين جستجو قرار دهيم، مييابيم که حقيقتجويي و ميل به دانستن، گرايشي انکارناپذير در وجود ماست؛ گرايشي که هيچگاه زنداني زمان و مکان نبوده است، به گذشتهمان ميانديشيم؛ از کجا بودهايم و بر ما چه گذشته است. سپس نيز به دنبال آن ميرويم تا دريابيم که سرنوشت ما به کجا منتهي ميشود. نه تنها محيط زندگي انسان، بلکه کرات و کهکشانهاي ديگر نيز عطش دانستن او را فرو نمينشاند. آدمي تا از روابط اشياء و موجوداتي که با آنها سر و کار دارد، آگاه نشود و نفهمد که در درون آنها چه ميگذرد، از پاي نمينشيند.به دنبال اين، علاوه بر آنچه ساير موجودات ميخواهند، خواستههاي ديگري نيز داريم و هرگز راضي نيستيم که تن به حصارها و زنجيرهاي موجود بسپاريم. تنها اين ويژگيهاي طبيعي ما نيست که تعيين ميکند ما کيستيم و چگونه زندگي ميکنيم. تمامي اين نيازهاي طبيعي در طول زندگي، با فراز و نشيبهاي بسياري دست به گريبان است. کمي به اطراف خود بنگريم ...؛ سرانجام ممکن است روزي فرا برسد که غذا خوردن انسان به يک وعده محدود شود و رژيمهاي گوناگون غذايي، ميل انسان را در چهارچوب خويش به زنجير بکشد و يا ممکن است در طول سالهايي که زندگي را تجربه ميکنيم، کامجويي جنسي ما رنگ ضعف به خود بگيرد و چه بسا حتي ديگر احساسي نيز در اين زمينه نداشته باشيم. ولي در پس پرده، چيزهايي ديگر نيز قرار دارد، که شايد بسياري از آنها به طور ثابت، خواسته بي چون و چراي ما باشد ...
نه تنها فکر کردن به جاودانگي و بينهايت شدن برايمان لذتبخش است، بلکه با تمامي وجود و از صميم قلب ميخواهيم که زندگيمان هميشگي باشد و لذا مرگ براي بسياري از ما واقعيتي اجتنابناپذير، اما تلخ به حساب ميآيد. آنچه ميخواهيم نه تنها محدود به خود و همسرمان نيست، بلکه وضعيت دوستان و همنوعانمان در سراسر جهان خواستهاي مهم برايمان محسوب ميگردد. خوراک، پوشاک و لذت جنسي بخشي از چيزهايي است که به دنبال آن ميباشيم، ولي در کنار آنها زيبايي دوستي، مهر و عطوفت عميق و نه سطحي، زندگي جاودانه، ارزشهاي اخلاقي، ظلمستيزي، عدالتخواهي و ... همه را نيز ميخواهيم. و صد البته که خواستههاي ما به محيط زندگيمان نيز محدود نميشود.
علم و ايمان، تفاوتي عمده
بنابر اين دو ويژگي عمده در درون ما وجود دارد که هرگز نميتوانيم آنها را ناديده بگيريم؛ يکي علم که همان آگاهي و بينشي است که هرگز رنگ محدوديت نميپذيرد و به دنبال تلاش جمعي بشر مرتباً در زمينههاي گوناگون در حال تکامل است و ديگري گرايشات و خواستههاي متعالي بشر، که ما و ساير انسانها دل در گروي آنها داريم. برخي انديشمندان از اين نيازهاي برتر ما با عنوان ايمان تعبير ميکنند. لذا علاوه بر آنچه که ساير جانداران به دنبال آن هستند، از آن جهت که ما انسانيم، نيازهاي ديگري نيز داريم و طبيعي است که حتي اگر بهترين شرايط زندگي را نيز داشته باشيم، اما از زيبايي، محبت و عدالت در زندگيمان اثري وجود نداشته باشد به هيچ وجه از خود راضي نيستيم و يا اگر با وجود تمامي خوشيها، زندگيمان محدود به همين چند سال باشد و در آخر، براي هميشه نابود شويم، بديهي است که احساس نياز و کمبود کنيم؛ چرا که همانند فرد تشنهاي خواهيم بود که رنگارنگترين غذاها را در مقابل او گذاردهاند ولي او خواهان جرعهاي آب است و نه غذا.اما براستي، آيا به تمامي خواستههايي که داريم ميرسيم؟ بياييد فعاليتهاي روزانهمان را به همراه هم بررسي کنيم، شايد بتوانيم براي چراهاي متعددي که در ذهنمان نقش بسته است، پاسخي پيدا کنيم.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید