فقر، همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفتۀ كتابفروشی می نشیند
فقر، تیغه های برندۀ ماشین بازیافت است،كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند
فقر ، كتیبۀ سه هزار سالهای است كه روی آن یادگاری نوشتهاند
فقر، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته میشود
فقر ، همه جا سر میكشد
فقر، شب را " بی غذا " سر كردن نیست
فقر، روز را "بی اندیشه" به سر بردن است
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید