خشونت عليه زنان
در طول تاريخ، حوادث تلخ و خشونت آميز همراه با مصائب و آلام بسيار به وقوع پيوسته است و امروزه در اوايل قرن بيست و يكم عليرغم پيشرفتهاي علمي، هنوز معضل خشونت، وجدانهاي بيدار را ميآزارد. با گذشت زمان نه تنها، خشونت به عنوان يك مسئله حاد اجتماعي باقي است، بلكه خشونت مدرن، با مصاديق و وجوه جديدي مطرح گرديده است؛ بطوريكه تحقيقات وسيعي از سوي دولتها جهت شناسايي ابعاد انساني خشونت در حال انجام است تا از دامنه فجايع وخيم خشونت جلوگيري به عمل آيد و راهكارهايي جهت پيشگيري و كاهش آسيبهاي آن ارائه گردد.
تعريف خشونت
خشونت از نظر لغوي به معناي غضب، درشتي و تندي كردن، ضد لينت و نرمي تعريف شده است.
هر چند خشونت در بدو امر، بديهي و بينياز از تعريف به نظر ميرسد، اما در مقام تعريف، اختلاف نظر بسياري مشاهده ميشود. برخي خشونت را عملي خلاف نرم و طبع ميدانند. بعضي ديگر خشونت را رفتاري فردي و جمعي ميشمارند كه تحت شرايط خاص بروز ميكند و از نظر برخي ديگر، خشونت هر نوع رفتار خشني است كه از روي قصد و به منظور آسيب بر فرد ديگر انجام ميشود. در تعريف ديگري بيان شده است هرگونه تهاجم فيزيكي عليه هستي انسان كه با انگيزه آسيب، رنج و يا لطمه باشد. برخي نيز معتقدند خشونت طيفي از رفتارهاي بسيار تند و آسيب زا تا عكس العملهاي منفي چون بي تفاوتي و كم توجهي را دربردارد.
دسته اي از افراد نيز با استناد به مصاديق كنوانسيون هاي بين المللي كه مطابق فرهنگ خاص (غرب) تدوين شده، خشونت را تعريف مينمايند و رفتار اعضاي يك جامعه را با فرهنگهاي عاريت گرفته شده، ارزيابي مينمايند. بدين لحاظ به نظر ميرسد در اولين گام ضروري است كه خشونت با توجه به فرهنگ اسلام بازتعريف شود و سپس رفتار بازيگران خشونت و ميزان شيوع آن بررسي و راهكاري مؤثر مطرح گردد. زيرا بدون ارائه تعريفي جامع، انجام تحقيقات علمي و سنجش ميزان شيوع خشونت، غير ممكن بوده و با روح تحقيقات علمي سازگار نيست. هر چند رفتار خشونت آميز ميتواند توسط زنان و مردان انجام پذيرد، به طور نمونه مطابق آمار نرخ زن آزاري خفيف 120 در هزار، نرخ زن آزاري شديد 381 در هزار و نرخ شوهر آزاري(معمولاً مردان مورد خشونت و آزار كلامي و در برخي موارد، آزار جسمي همسر خود قرار مي گيرند) 115 در هزار ميباشد؛ اما اين نوشتار معطوف به خشونت عليه زنان ميباشد كه به نظر ميرسد دامنه وسيعتري دارد.
شاخصهاي ارزيابي خشونت
الف) نفوذ؛ چند نفر در عمل خشونت آميز مشاركت داشتهاند؟
ب) دوام؛ خشونت چه مدت به طول انجاميده است؟
ج) شدت؛ چند نوع خشونت بر فرد اعمال شده است؟
د) قلمرو؛ سطح تأثير گذاري خشونت تا چه حد بوده است؟
هـ) تكرار؛ عمل خشونت آميز چند بار تكرار شده است؟
و) زمان؛ خشونت در چه مرحله اي از زندگي فرد اعمال شده است؟
ز) ويژگي؛ خصوصيات سني، تحصيلي، جنسي و طبقاتي قرباني خشونت چه بوده است؟
اهداف اعمال خشونت
الف) سيطره و اعمال قدرت و نفوذ بر ديگري جهت دستيابي به هدف؛
ب) اعمال كنترل و نظارت؛
ج) تغيير شرايط يا وضعيت به نفع خود؛
د ) كاهش قدرت و نفوذ ديگران؛
هـ) اعمال نظر و سليقه فردي و اجبار طرف مقابل به اطاعت؛
و) اثبات برتري و ارضاء حس خودخواهي؛
ز) تخليه رواني و روحي فرد؛
ح) كسب تأييد اجتماعي در فرهنگهاي خشونت طلب.
انواع خشونت
در يك تقسيم بندي كلي خشونت ممكن است عليه انسان يا عليه طبيعت صورت گيرد. تقسيم بنديهاي ديگري كه از مقوله خشونت و زنان شده است، به قرار ذيل ميباشد:
الف) خشونت بر حسب زمان وقوع ميتواند قبل از تولد، نوزادي، كودكي، جواني و كهولت باشد.
ب) خشونت همچنين ميتواند در سطح جامعه و خانواده بروز نمايد.
ج ) رفتار خشونت آميز در برخي موارد از سوي فرد بر خودش يا از سوي ديگري عليه وي ميباشد. از جمله خشونتهاي زنان عليه خودشان ميتوان به برخي جرائم و شبه جرائم (نظيرخودكشي، اعتياد، خود فروشي، جراحيهاي غيرضروري . . .) اشاره نمود. جرم از مصاديق بارز خشونت ميباشد كه مخل آسايش و امنيت عمومي است.
د) خشونت بر مبناي موضوع ميتواند روحي، جسمي، جنسي و اقتصادي باشد و در سطح خانواده و جامعه بروز نمايد:
1. خشونت رواني:
هر نوع رفتار و گفتار خشني است كه سلامت روحي و رواني فرد را با خطر مواجه نمايد و مصاديق آن عبارتند از: انتقاد ناروا، اهانت و تحقير، تمسخر، توهين، فحاشي، تهديد به ازدواج مجدد، تهديد به طلاق، اعمال مالكيت، قهر، سوء ظن و بدبيني ، حسادت بيمارگونه، محدود كردن آزادي رفتار و حركات (عدم آزادي در روابط اجتماعي با نزديكان و فاميل، عدم اجازه خروج از منزل، حبس) اجبار به كارهاي خلاف طبع، تهديد به بچه دزدي، تهديد به تخريب دارايي هاي زن و فرزندان، سوء استفاده از فرزندان جهت اطاعت همسر، متلك گويي و اجبار به ديدن تصاوير و صحنه هاي خلاف عفت، . . .
2. خشونت جسمي:
هر نوع رفتار خشني است كه از روي قصد و نيت منجر به آسيب و صدمات جسماني شود و مصاديق آن عبارتند از: ضرب و شتم، مشت زدن، گاز گرفتن، سيلي زدن، خفه كردن، ضربه با شي يا مشت، چاقو كشي، تيراندازي، مثله كردن، زنده به گور كردن، سقط به خاطر جنسيت، اسيد پاشي، آزار مادر به دليل جنسيت جنين، خودكشي اجباري، شكنجه و قتل، . . .
3. خشونت جنسي:
هر نوع رفتار جنسي خشني است كه از روي قصد و نيت جهت تهديد، سوء استفاده و صدمه جنسي انجام شود و مصاديق آن عبارتند از: تجاوز به عنف، آزار جنسي و مزاحمت و تماس بدني، قاچاق زنان، فحشاء و روسپيگري، تجارت جنسي، بهره برداري تجاري ( تهيه عكس و فيلم مستهجن) زناي با محارم، ختنه دختران، قطع رابطه جنسي، حاملگي اجباري، اجبار به رابطه جنسي غير طبيعي، اجبار به رابطه جنسي در زمان عادت ماهانه و بيماري،.. . .
4. خشونت اقتصادي:
هر نوع رفتار خشني است كه از روي قصد و نيت، زن را در امور مربوط به اشتغال، اقتصاد و دارايي تحت فشار و آزار و تبعيض قرار دهد و مصاديق آن عبارتند از: عدم پرداخت نفقه، بخل، كنترل وسواس گونه مخارج منزل، دريافت اجباري حقوق زن، دريافت اجباري ارثيه زن، سوء استفاده يا سرقت اموال و دارايي همسر، ايجاد مضيقه مالي در خانواده، محروميت هاي اقتصادي، عدم تأمين نيازهاي ضروري همسر و فرزندان، تبعيضات و نابرابريهاي اقتصادي، . . .
خشونت در خانواده
زن و مرد عناصر اساسي پايداري در خانواده هستند و ادامه موجوديت خانواده، متكي به نقش آفريني آنها ميباشد. نقش حساس زن در امور خانواده به دليل تربيت و سازندگي، امر مهمي است. وجود زن موجب پيوند اخلاقي و عاطفي اعضاي خانواده ميشود. اين هدف در حالي ميسر ميشود كه زنان به عنوان پرورش دهندگان نسل آتي در محيطي آرام، مطمئن و دور از خشونت بسر برند، اما متأسفانه امروزه خانواده، اين محل سكونت نيز در معرض آسيبها و ناامنيهاي بسياري قرار گرفته است، به طوري كه اشخاص در اين مكان، به جاي تجربه مفاهيم مثبتي چون محبت، همدلي و ايثار و. . . خشونت را توسط نزديكان و اعضاي خانواده تجربه ميكنند. يعني توسط افرادي كه به سبب صميميت، ارتباط خوني يا قانوني با يكديگر پيوند دارند. كودك در خانواده هاي خشن ميآموزد كساني كه او را بيشتر از هر كسي دوست دارند، اجازه دارند كه او را تنبيه كنند و نيز ميآموزد كه اگر چيزي مهم باشد، ميتواند از طريق زور بازو و سلطه گري تصاحب نمايد.
از آنجا كه تعامل افراد در خانه بيش از هر مكان ديگري است و اعضاي خانواده در تماس بيشتري با هم هستند و بر يكديگر تأثير ميگذارند؛ لذا بروز اختلاف در خانواده بيشتر است. در واقع خشونت بيشتر معطوف به افرادي است كه كمترين فاصله و بيشترين رابطه را با فرد خشن دارند. اما براستي چرا در ميان گروهي كه داراي پيوندهاي صميمي هستند، تعارض رخ ميدهد و ميزان آن نيز بيشتر است؟!
روانشناسان معتقدند كه خانواده يكي از صميمي ترين گروههاست، لذا اختلاف و تفاوت سليقه ها و علائق بيشتر است.«گلز» و «استراوس»عوامل زير را در اين زمينه مؤثر ميدانند:
افراد خانواده به مدت طولاني با هم وقت صرف ميكنند.
فعاليتها و علائق متفاوت در خانواده هست كه بسياري از آنها با هم همپوشاني دارد.
درگيري احساسي در خانواده زياد است.
افراد اين حق را براي خود قائلند كه بر هم نفوذ داشته باشند.
افراد چشم اندازها و انتظارات متفاوتي از زندگي دارند.
نقشها بر حسب سن و جنس تقسيم شده است.
عضويت اعضا در خانواده غير ارادي است.
وقايع خانواده از چشم اشخاص بيرون از خانه، پنهان است.در واقع اشخاص تمايل دارند كه ناراحتي خود را بر نزديك ترين اشخاصي كه آنها را هر روز ميبينند، تخليه كنند؛ لذا زن و فرزندان خانواده، بيشتر در معرض خشونت هستند.
علل كتمان خشونت در خانواده
خشونت در خانواده معمولاً به دلائل خاص از جمله دلائل مثبت و منفي رواني و حقوقي چندان آشكار نيست. برخي از اين علل عبارتند از:
اعتقاد بر اينكه زن نبايد اسرار زندگي را فاش نمايد، زيرا خانواده حيطه خصوصي است؛
شرايط خشونت آميز در خانواده، نشانه عدم لياقت زن در همسرداري است؛
با بيان اين شرايط به ديگران و اعتراض نسبت به آن، خود و فرزندانش با خطر تهديد، تعقيب، . . . مواجه ميشوند؛
عدم استقلال مالي زن، نگراني از معيشت و احتمال بروز مشكلات اقتصادي ناشي از جدايي؛
تقبيح طلاق، جدايي، ترك منزل؛
ترس از تنهايي، احساس شرمندگي، ترس از آبروريزي، احساس نگراني براي فرزندان. . . . پس از جدايي؛
اعتقاد به اينكه هيچ كس به غير از فرد قرباني، قادر به ايجاد تغيير در شرايط زندگي نيست و او بايد بتدريج اين كار را انجام دهد؛
وجود علاقه به همسر و اميد به تجديد نظر رفتاري وي؛
جهل نسبت به قوانين و راههاي احقاق حقوق خود؛
اعتقاد به ضعف دستگاههاي قضايي در اجراي احقاق حقوق خانوادگي زن.
تبيين خشونت عليه زنان
خشونت عليه زنان را با يك مدل و تئوري نميتوان تبيين نمود. زيرا دربردارنده كنش متقابل و پيچيده اي از مجموعه عوامل است.
1. رويكرد روانشناختي
1- 1 . نظريه خشونت ذاتي(Theory Instind)
يكي از قديميترين تبيين هاي نظري در باب خشونت، نظريه خشونت ذاتي است كه رويكرد غريزي به خشونت دارد و تأكيد ميكند موجودات انساني براي بروز رفتارهاي خشن، از پيش به طور ذاتي برنامه ريزي شدهاند. از جمله حاميان اين نظريه، زيگموند فرويد است. مطابق اين تئوري نحوه انگيزش نيروهاي دروني توسط «خود»شكل ميگيرد. تأكيد بر «خود» از آن جهت ميباشد كه «خود» اولين سازوكار كنترل در مقابل ظهور انگيزه ها و رفتارهاي خشونت آميز است.
گونداد لورنس (1996-Lorens) ديدگاهي شبيه خشونت ذاتي دارد كه منشأ بروز خشونت انساني را غريزه جنگ طلبي انسان ميداند. به اعتقاد او اين غريزه در طي دوره تكامل انساني توسعه مييابد و علت اين امر سودمندي خشونت براي بقاي انسان ميباشد. در نظريههايي كه خشونت را ناشي از تمايلات و خواستههاي دروني ميداند، امكان پيشگيري خشونت انساني وجود ندارد، لذا نفي و نابودي چنين خشونتي امكان پذير نيست و صرفاً اين خشونت را ميتوان كاناليزه نمود تا آسيب كمتري به ديگران وارد شود.
2- 1. نظريه محروميت ـ تهاجم (Theory Frustration – aggression)
مطابق اين نظريه، خشونت از انگيزه هاي بيروني مانند ناكامي و محروميت براي آسيب رساني به ديگران نشأت ميگيرد. طبق اين ديدگاه، ناكامي منجر به برانگيختگي يك سائق در فرد ميشود كه هدف اصلي آن صدمه به شخص يا اشيا است. اين نظريه بيان ميدارد كه اعمال منتهي به ايجاد محروميت، همچون محركي براي ايجاد خشونت عمل ميكند و انگيزه فرد را براي خشونت بالا ميبرد. همچنين در اين نظريه بيان ميشود كه چنانچه در پي جلوگيري از بروز خشونت ناشي از محروميت باشيد، فقط محل بروز آن تغيير ميكند. مثلاً متوجه زن يا فرزند ميشود و مجال ظهور مييابد، مگر آنكه محروميت رفع شود.
«دالارد» (1939-Dollard) نيز كه از حاميان اين نظريه ميباشد بيان ميكند ناكامي همواره به نوعي خشونت منجر ميشود. اما برخي معتقدند اگر ناكامي قوي باشد و فرد ناكام، محروميت خود را نامشروع تلقي كند، احتمالاً ناكامي منجر به خشونت ميشود و اگر چنين نباشد و فرد ناكام تا حدي ناكامي خود را مشروع بداند، ناكامي تأثير اندكي بر خشونت دارد.
«دالارد» بيان ميكند فرد ناكام به هر شي يا انساني كه در نظر او علت ناكاميهاي او باشد، حمله كرده و رفتار خشن نثار او ميكند و اگر نتواند آسيب جسمي به او بزند، او را آماج آسيبهاي روحي ميكند.
3-1 . نظريه نيازهاي انساني
انسانها در زندگي فردي و اجتماعي خود داراي اهدافي هستند كه قصد دارند اين اهداف محقق شوند، بدين منظور ميزان دسترسي به هدف را محاسبه مينمايند و سپس براي رسيدن به آن، اقدامات و رفتارهايي را انجام ميدهند. اما متأسفانه برخي اشخاص براي دستيابي به هدف خود، از راهبرد خشونت استفاده ميكنند. زمينه هاي وقوع خشونت عبارتند از:
حساسيت زياد و عكس العمل فرد نسبت به محركهاي بيروني؛
افزايش ميزان محركها و فعاليت عواطف خاص و عدم تحمل ناكامي؛
ارزيابي فرد از معضلات اجتماعي همچون بي عدالتي (من بايد فلان چيز را داشته باشم. اين توقعات فزاينده، زمينه خشونت را فراهم ميكند.)
تلاش فرد جهت تطبيق با وضعيت ظاهراً مطلوب.
بطور نمونه زماني كه فرد احساس كند از سوي ديگران مورد بي توجهي واقع شده، يا از نگاه ديگران، فرد خارجي به حساب ميآيد. . . اين شرايط (محركها) منجر به ناكامي و خشونت ميشود يا زماني كه فردي از سوي ديگران فاقد جذابيت، نالايق و داراي منزلت پايين محسوب شود، احتمال بيشتري دارد كه جهت تعاملات اجتماعي از ابزار خشم استفاده كند.
4-1. نظريه تحريك
در اين نظريه بيان ميشود كه فرد قرباني خشونت، زمينه ظهور خشونت را فراهم ميكند. به طور مثال خشونت جنسي عليه زنان از طريق عدم پوشش مناسب، عدم رعايت نكات اخلاقي در رفت و آمدها، عدم رعايت حيا و عفاف در جامعه و تحريك جنس مذكر نسبت به جنس مؤنث بوجود ميآيد و نهايتاً عدم دستيابي مشروع و قانوني به جنس مؤنث و احساس ناكامي در اين مورد، منجر به بروز رفتارهاي خشونت آميز ميشود.
يا به طور نمونه زماني كه زن، همسرش را فاقد توانايي خطاب مي كند و يا مدام لجبازي مينمايد و يا انعطاف لازم را در زندگي خانوادگي نشان نميدهد، در واقع او را تحريك به خشونت كرده و زمينه خشم و پرخاشگري را فراهم ميسازد. البته اين بدين معنا نميباشد كه رفتار خشونت آميز مرد در خانواده، توجيه شود، زيرا نفس رفتار خشن به هر دليل ناصحيح است.
5- 1. ابتلا به بيماريهاي رواني
روان پريشي هاي كاركردي و بيماريهاي متابوليك و عصب شناختي از جمله عوامل رواني خشونت است. شيوع خشمهاي انفجاري اعم از روان زاد يا عضوي ميتواند خلق و خوي فرد را غير قابل كنترل سازد. بيماران رواني به دو دسته تقسيم ميشوند:
الف) دسته اي كه از زمان كودكي و نوجواني رفتار پرخاشگرانه دارند.
ب) كساني كه در كودكي و جواني مشكل نداشتند، ولي بعدها به دليل آسيبهاي مغزي و اختلالات متابوليكي با انفجارات خشم مواجه مي شوند.
به نظر روانپزشكان آسيبهاي مختلف مغزي، احتمال توسل افراد به خشونت را افزايش ميدهد (باك1988) همچنين مشخص شده است كه نواحي خاصي از مغز مانند ناحيه آميگدالا(يكي از برجستگي هاي گرد سطح پايين مخچه جانبي) در پرخاشگري دخالت دارد. لذا يكي از ابعاد مهم خشونت بعد فيزيولوژيك آن است كه به خلقت هر فرد برميگردد و در اختيار وي نيست.از ديگر عوامل روانشناختي خشونت، اختلالات شخصيتي است. فرد خشونت گر، فردي است كه اختلالات شخصيتي مرزي و ضد اجتماعي دارد. مشاهده شده است كه مردان خشونت طلب عزت نفس پايين دارند و خودپنداره آنها نيز آسيب پذير ميباشد. اين افراد معمولاً از نظر شخصيتي دگرآزار، انفعالي، مستعد معتاد شدن، داراي حسادت مرضي و وابسته هستند. افراد خشونت طلب دچار نوعي تضاد شخصيتي هستند. اين تضاد در حوزه رفتار، آنها را در نيل به يك رفتار سالم براي برقراري ارتباط با ديگران باز ميدارد، لذا متوسل به خشونت ميشوند. فرد مهاجم صرفاً زماني از اعمال خشونت امتناع ميكند كه از واكنش طرف مقابل با درجه بيشتري از خشونت اطمينان داشته باشد و در غير اين صورت تلقي مثبتي از خشونت دارد.
كاپلان و سادوك (1994) بيماريهايي همچون كودك خواهي، مرده خواهي، دگر آزاري، آزار جسمي و جنسي، هرزه گويي و نظربازي را جزء اختلالات پارافيليائي معرفي ميكنند و معتقدند ارضاء ميل جنسي برخي افراد همراه با اصرار، تكرار و ناراحتي است. به طور مثال در اختلال پارافيليايي دگر آزاري جنسي، فرد، مرتكب تجاوز به عنف شده و اين عمل، معمولاً منجر به قتل مفعول جنسي ميشود.
2. رويكرد روانشناسي اجتماعي
1-2. نظــريه يادگيــري اجتمــاعـــي( Social learning view)
در دهه 1990 «باندورا» بيان ميكند خشونت نوعي صورت آموخته شده از رفتار اجتماعي است. فراگيري خشونت معمولاً تحت شرايط مستقيم (تنبيه يا تشويق) و مشاهدات فردي انجام ميپذيرد و ميتواند نتيجه تجارب شخصي يا فردي يا برگرفته از نتايج مترتب بر رفتار ديگران باشد. براي تبديل رفتار مشاهده شده به رفتار از سوي فرد، لازم است آن رفتار در ذهن فرد ثبت شود و سپس به رفتار عملي تبديل گردد. اين فرآيند با توجه به ميزان مهارت افراد، متفاوت است. ابعاد تنبيهي و تشويقي رفتار و وجود انگيزه لازم فاعل براي انجام فعل از ديگر مواردي است كه در تبديل ذهنيت به رفتار مؤثر است. چنانچه بخواهيم ماهيت خشونت را از طريق اين نظريه درك كنيم، بايد سه موضوع بنيادي را توجه نمائيم:
الف) شيوه كسب رفتارهاي خشونت آميز توسط فرد؛
ب) پاداشها و تنبيهات مؤثر در رفتارهاي خشونت آميز؛
ج) عوامل اجتماعي و محيطي مؤثر بر رويداد خشونت در يك محيط خاص.
هر چند ريشه هاي خشونت مطابق اين ديدگاه بسيار گسترده است، اما باندورا سه الگوي مشخص خانواده، گروههاي فرعي مانند همسالان و نهايتاً فرهنگ (از جمله وسايل ارتباط جمعي) را در يادگيري رفتار خشونت آميز مورد توجه قرار ميدهد.
به اعتقاد وي فرزندان با نگاه به والدين ياد ميگيرند كه چگونه خشونت نمايند. تجمع عناصر مختلفي چون رفتارهاي تند، عدم توجه به اصول تربيتي و شأن اجتماعي كودكان با رفتار ناشايست والدين در خانه به معناي پيدايش الگويي از خشونت ميباشد.
خشونتهايي كه افراد در بزرگسالي مرتكب ميشوند، ريشه در دوران كودكي دارد. حتي بيان ميشود خشونت از خشونت زاده ميشود . (تئوري گردش خشونت). چنانچه محيط خانواده بستر مشاجرات و پرخاشگري باشد، اين محيط نقش قطعي در رفتار خشونت آميز دارد و چرخه خشونت را جاوداني ميكند. اگر مرد در دوران كودكي در يك خانواده پر هرج و مرج زندگي كرده باشد و والدينش مدام ناهماهنگي داشته باشند، ميل به توهين و خشونت عليه همسر در وي افزايش مييابد.
پاترسن (1991) بيان ميدارد كه والدين با رفتار خشونت آميز خود كه به تنبيه بدني منتهي ميشود، پسران را واميدارند كه رفتارهاي ضد اجتماعي و غير اجتماعي پيشه كنند، در نتيجه آنان ميآموزند براي دستيابي به اهداف و كنترل محيط از عنصر فشار بهره جسته و روحيه تهاجمي داشته باشند.
الگوي ديگر باندورا براي يادگيري، ارتباطات اجتماعي و تعاملات فرد با گروههاي كوچك و اخذ فرهنگ آنها ميباشد. فردي كه با گروههاي خشني ارتباط دارد كه خشونت جزء خرده فرهنگ آنها ميباشد و خشونت طلبي مورد تأييد و تحسين است، بطور مداوم رفتار نادرست خويش را تكرار ميكند.
جزء ديگر نظريه باندورا، مفهوم «خود تنظيمي» است كه بيان ميدارد امور توسط خود فرد تنظيم ميشود. افراد باورهاي مختلفي در مورد توانايي خود دارند كه در طول زمان به واسطه افعال آنها تغيير ميكند. اين باورها به نوبه خود به اين واقعيت كه افراد چه نوع رفتاري را نشان دهند و چه رفتاري را در آينده ميتوانند انجام دهند، تأثير دارد. فردي كه اعمال خشونت را افتخار ميداند، بديهي است براي كسب رضايت خويش، خشونت مينمايد. مردان معمولاً با توسل به رفتارهاي خشونت آميز توانايي خود را نمايش ميدهند يا مرداني كه از طريق مشروع قادر به كسب منزلت اجتماعي نيستند، خشونت پيشه ميكنند.
2- 2. نظريه مبادله
گلس(1997) بيان ميدارد كه افراد زماني مرتكب خشونت ميشوند كه جريمه خشن بودن آنان، سنگين تر از پاداش دريافتي باشد.
3- 2. نظريه منابع
اين نظريه بيان ميكند زماني كه فرد داراي منابع زيادي است و يا در شرايطي كه منابع او بسيار ناكافي است، احتمال اينكه از راهبرد خشونت استفاده كند، بيشتر است. به طور نمونه وقتي فرد بخواهد بر ديگري اعمال قدرت كند، ولي منابع او (نظيرتحصيلات، شغل، درآمد، مهارت) در سطح پاييني باشد، از خشونت براي تداوم موقعيت خويش استفاده ميكند.
4- 2. نظريه كنترل اجتماعي
زماني كه كنترلهاي اجتماعي اعم از رسمي و قانوني يا غير رسمي كاهش يابد، ميزان وقوع تخلفات رفتاري مانند خشونت افزايش مييابد. بطور نمونه زماني كه حمايت و نظارت اجتماعي اعضاي خانواده زن كاهش مييابد، در واقع كنترل اجتماعي غير رسمي كاهش يافته و فرد آزادي بيشتري جهت انجام رفتار خشونت آميز خواهد داشت و يا در حالتي كه جامعه، كنترل چنداني بر رفتار اعضاي جامعه (بطور مثال بر رفتار خشونت آميز مردان) اعمال نميكند، احتمال وقوع اين نوع رفتارها افزايش مييابد.
3. رويكرد جامعه شناختي
تحليلها و تبيين هاي جامعه شناختي در سطح كلان را در حوزه اقتصاد و نيز حوزه فرهنگ شامل رسانه هاي جمعي و مذهب مورد بررسي قرار ميدهيم:
1- 3. بحران اقتصاد
فشارها و معضلات اقتصادي و عدم تأمين نيازهاي اساسي خانواده و دشواري و سنگيني مسئوليتهاي شغلي موجب ميشود مرد در برابر خواسته هاي زن و فرزندان، شكيبايي خود را از دست بدهد و دچار عصبانيت، اضطراب، كج خلقي، كم حوصلگي و خشونت شود. مشكلات اقتصادي، نه تنها در تبيين پديده اي چون خشونت، بلكه در بروز بيشتر آسيبهاي اجتماعي مؤثر است. مشكلات اقتصادي چنانچه با ناآگاهي، عدم ايمان و توكل به خدا و ناشكيبايي همراه باشد، اثرات زيانباري به همراه خواهد داشت. به عبارت ديگر مشكلات اقتصادي، بيكاري، سطح اندك درآمد و بحران اقتصادي در خانواده و عدم رضايت شغلي و استرسهاي اجتماعي ناشي از محدوديت منابع، زمينه خشونت را فراهم ميآورد.
2-3. عوامل فرهنگي
آيا فرهنگ باعث تسهيل خشونت مردان عليه زنان ميشود؟! در فرهنگها، چه خصلتهايي براي مردان با ارزش و كدام ضد ارزش است؟!
در فرهنگ هر جامعه اي، چه طرحي براي حل و فصل منازعات مردان عليه زنان ترويج ميشود؟ آيا فرهنگها آموزش ميدهند كه طرفين منازعه، مصالحه كنند؟ يا مصالحه و بخشش(از سوي قرباني خشونت يعني زن) نشانه حقارت، حماقت و ناچاري وي ميباشد؟!
آيا در فرهنگ جوامع عدم دستيابي مردان به اهدافشان با فشار هنجاري شديد مواجه است؟. .
زماني كه فرهنگ جامعه اي، از مردان انتظار دارد كه قوي و مسلط باشند و طرف مقابل را بيكفايت و بزدل بدانند، خشونت افزايش مييابد. در فرهنگ سرمايه داري، خصوصيات و ويژگيهاي مثبت انساني مانند همدلي، احساس تقدس زندگي، شفقت و همبستگي از افراد سلب ميشود و به همين دليل افراد خود را چون اشيايي فروشي تلقي ميكنند كه بايد خودنمايي كنند و اين موضوع، بستر خشونت را جهت اثبات خود و نفي صفات مذموم در جامعه سرمايه داري (به طور مثال حقارت) فراهم ميكند. فرهنگ سرمايه داري استفاده صاحبان قدرت را از خشونت براي حفظ ثروت و قدرت ناديده ميگيرد و خشونت انتقام جويانه را تحسين ميكند.
1-2 – 3. رسانه هاي جمعي
اثرات وسايل ارتباط جمعي در مورد خشونت ميتواند كوتاه مدت و بلند مدت باشد. اثرات كوتاه مدت در قالب مدل محرك ـ پاسخ بحث ميشود. رسانه هاي جمعي قادرند حالت احساسي مخاطبين خود را تغيير دهند و در آنها هيجان، خشم و برخي حالات عاطفي ايجاد كنند و حتي منجر به تهاجم فيزيكي شوند. اين اثر را «اثر هيجاني»، مينامند. رسانه ممكن است «اثرانگاره سازي» يا «اثراطلاعاتي» داشته باشد كه به آن يادگيري از طريق مشاهده گفته ميشود. در واقع اين نوع اثر، واكنش مقلدانه است و اطلاعات مربوط به رفتاري را ارائه ميكند كه برخي مخاطبان، خواهان پيروي از آن هستند. اثرات بلند مدت شامل حساسيت زدايي است كه بر اثر مواجهه مكرر با خشونت حاصل ميشود كه مروج عدم حساسيت يا فقدان تمايل جهت كمك به ديگران در هنگام مشاهده رفتارهاي خشونت آميز است. مشاهده صحنه هاي ارتكاب جرائم و افعال خشونت آميز از طريق توليدات رسانه اي به ويژه تلويزيون، ضمن عادي كردن مسئله خشونت منجر به خونسردي در برابر عمل خشونت آميز و ايجاد گرايش به خشونت ميشود. صحنه هاي خشونت بار در فيلمها بندرت به آشتي منجر ميشود و هر گونه تلاش از سوي افراد خشونت طلب براي مصالحه، معمولاً به صورت غير قابل اعتماد نشان داده ميشود. در فيلمهاي آرزوي مرگ، رامبو، . . . و در رمانهاي استفان كينگ خشونت موج ميزند. تماشاي مكرر اين فيلمها نگرش مردم را نسبت به دنيا تغيير داده و بر شكل دهي اصول حاكم بر رفتار آنها تأثير دارد، به ويژه اگر الگوي رفتاري بديل وجود نداشته باشد و كنترل مناسبي اعمال نشود.
امروزه در تمدن غرب خشونت به صورت موضوعي جذاب و دلپذير تبليغ ميشود. رابطه جنسي و خشونت در نشريات و رسانه هاي عمومي اين كشورها بيش از هر زمان ديگر مورد استفاده قرار ميگيرد و در بسياري از اشعار، رمانها، موسيقي ها، . . .. ترويج ميشود، به حدي كه وحشي گري و خشونت يك اصل اجتماعي شده است. در مجلات عامه پسند از تجاوزات جنسي گروه اراذل و اوباش تجليل ميشود و در موسيقي رپ با لحني توهين آميز تمام زنان را فواحش مينامد. پورنوگرافي و هرزه نگاري با استفاده از فناوريهاي جديد، مظاهر جديد و نوين خشونت است.
2-2- 3. بحران معنويت
در كنه اكثر مذاهب، عشق، شفقت و مهرباني نهفته است و همين اعتقادات مذهبي، عامل مؤثري در پيشگيري از خشونت عليه زنان ميباشد. تحقيقات نشان ميدهد كه ارتباط معناداري ميان دينداري و رفتار پيشگيرانه از جرائم وجود دارد. از جمله استاركو ديگران در سال 1982 اثر بازدارندگي دينداري را در ارتكاب جرائم اثبات ميكنند. به اعتقاد آنان قدرت پيشگيري كننده دين نسبت به كنشهاي مبتني بر ناهمنوايي هاي مجرمانه در اجتماعات ديني و اخلاقي از اجتماعات غير مذهبي بيشتر است و دين به عنوان حفاظي در برابر جرم و بزه (از جمله خشونت عليه زنان) عمل مينمايد.مطالعات ديگر نيز حاكي از آن است كه عامل بي قيدي نسبت به مذهب و عدم پايبندي كامل به اعتقادات ديني و در يك كلام بحران معنويت، عاملي قوي براي انجام رفتارهاي خشونت آميز عليه زنان است، اين در حالي است كه آموزش مهارتهاي رفتاري بر پايه اعتقادات مذهبي دين اسلام، احترام، محبت و عطوفت به زنان را سفارش ميكند. اسلام آييني است كه به نيازهاي واقعي و فطري انسان توجه داشته و براي رفع آن برنامه هاي تربيتي را پيشبيني كرده است كه عامل نيرومندي در برابر هر نوع خشونت محسوب ميشود. بدين لحاظ اين نگرش كه زنان فروتر از مردان بوده و مستحق هر نوع رفتار خشني هستند، در اديان الهي به ويژه دين مبين اسلام، مذموم و ناپسند شمرده ميشود و رفتار خشن برخي از مردان ظاهرالصلاح، خلاف قوانين الهي و دستاويزي جهت توجيه رفتارهاي نادرست آنان ميباشد.
پيامدهاي خشونت عليه زنان
1. خشونت در خانواده
خشونتي كه در محيط خانواده رخ ميدهد، ميتواند علاوه بر تأثيرات منفي بر همسر، فرزندان و اعضاي خانواده را نيز درگير نمايد.
1-1. تأثير بر همسر
احساس عدم كفايت در مديريت خانواده، از كار افتادگي جسمي و روحي، عدم كارايي زن در محيط كاري، خدشه دار شدن شرافت و عزت نفس، كاهش منزلت خانوادگي و اجتماعي زن، پناه آوردن زن به داروهاي روان گردان، الكل، مواد مخدر، قمار و فالگيري، خودكشي، احساس درماندگي، افسردگي مزمن، كاهش انرژي احساسي و عاطفي، احساس حقارت و ناكامي و برآورده نشدن انتظارات شوهر، كاهش رضايت از زندگي،نابساماني شخصيتي، اضطراب شديد، فلج شدن در تصميم گيريها، سلب توانمندي، ابتلاء به بيماريهاي روان ـ تني، بدبيني نسبت به جنس مذكر، تأثير منفي بر تصوير ذهني از خود. . . از جمله تأثيرات منفي رفتارهاي خشونت آميز مردان عليه زنان در خانواده ميباشد.
2-1. تأثير بر فرزندان
خشونت و درگيري والدين الگويي منفي است كه كودكان آن را ميآموزند و به اين نتيجه ميرسند كه خشونت تنها راه حل اختلافات است. خشونت در خانواده رشد سالم شخصيت فرزندان را مختل ميكند و محيطي پر از تنش و اضطراب و اجبار و سلطه گري را به بار ميآورد و به نحو مخاطره آميزي نسل بعدي را ضايع مينمايد.فرزندان چنين خانواده هايي يا عامل خشونت و يا قرباني خشونت خواهند بود. مشاهده رفتارهاي خشونت آميز ميتواند منجر به عدم موفقيت تحصيلي فرزندان شده و آنها را با انواع آسيبهاي رواني چون اضطراب، افسردگي و مشكلات عاطفي و تربيتي مواجه نمايد و روابط ميان والدين و فرزندان را به سوي بي اعتمادي سوق دهد. چنين فرزنداني در آينده يا افراط در محبت خواهند داشت و يا به گونه اي افراطي، طالب محبت خواهند بود.
2. خشونت در جامعه
احساس عدم امنيت اجتماعي، احساس نيازمندي به پشتيباني و مراقبت به جهت ترس از خشونتهاي مختلف، كاهش انرژيهاي مثبت اعضاي جامعه، صرف انرژي افراد جهت مقابله با خشونت به جاي استفاده اين انرژي در بهسازي اجتماعي، ايجاد اختلال در روابط سالم اجتماعي، ايجاد نيروهاي انساني رنجور و ناتوان، ايجاد احساس عدم اطمينان و بي اعتمادي اجتماعي، غيبت از كار و كاهش بهره وري، ايجاد هزينه هاي سرسام آور درمان، . . . همگي از جمله پيامدهاي ناگوار خشونت عليه زنان در سطح اجتماع ميباشد.
راهكارها و پيشنهادات
از سوي مجامع جهاني و كنوانسيونهاي بينالمللي اقدامات و توصيه هايي در مورد مقابله با خشونت عليه زنان ارائه شده است كه بيشتر جنبه حمايتي (تأسيس مراكز خاص، پناهگاهها، حمايتهاي مالي، خدمات اورژانس اجتماعي)، قانوني ـ حقوقي و آموزشي ـ مشاوره اي دارد. اين راهكارهاي جهاني از سوي كشورهاي غربي كه آغازگر تحقيقات علمي در مورد خشونت عليه زنان بوده اند، پيشنهاد گرديده، اما نكته قابل تأمل آن است كه اولاً اين راهكارها مطابق با فرهنگ خاص (غرب) ميباشد و ثانياً عليرغم تلاشها و اقدامات انجام شده، در اين كشورها نرخ خشونت عليه زنان در اين ملل كاهش نيافته است. به نظر ميرسد برخي از اين راهكارها در سطحي وسيع، موجب خواهد شد كه زنان به جاي اتخاذ تدابير بنيادي جهت رفع معضل خشونت در خانواده، در اسرع وقت و با كوچكترين مشكلي، راهي مراكز و اماكن حمايتي شوند، ضمن آنكه چنين مراكزي نيز پس از شناسايي ديگر امن نيستند و فرد پس از خروج از اين مراكز، مجدداً با خطر مواجه ميشود. اين در حالي است كه توجه به راهكارهاي آموزشي، مشاوره اي و كلينيكي راهكارهاي بنيادي جهت مقابله با خشونت عليه زنان در خانواده ميباشد و در درازمدت اثر بخش تر خواهد بود. از سوي ديگر ميتوان خدمات روان درمانگري و مشاوره اي را به شكل فردي و گروهي، جهت كسب عزت نفس قربانيان خشونت و رفع اين معضل ارائه نمود.
در مشاوره گروهي تعدادي از زنان قرباني، عليه رفتارهاي خشونت آميز در محيط خانواده و جامعه، رفتار صحيح در زمان خشونت، راههاي جلوگيري از تكرار خشونت و راههاي كاهش اثرات خشونت، آموزش ديده و تجربيات و دانسته هاي خود را مطرح ميكنند تا تصميمات صحيح اتخاذ گردد. زوج درماني هم از ديگر روشهاي مشاوره گروهي است كه در اين شيوه، زوجهايي كه با معضل خشونت خانوادگي مواجه هستند، تحت راهنمايي ها و ارشادات روانشناسان، پيشگيري از بروز خشونت و مقابله با آن را فرا ميگيرند.
مشاوره فردي نيز به آموزش راهكارهاي صحيح جهت پيشگيري از خشونت و امحاء آن معطوف است. نكته مهم در اين شيوه، توجه به اين امر ميباشد كه خشونت همواره ناشي از داشتن روحيه خشن و پرخاشجو نيست، بلكه اين وضعيت ميتواند ناشي از كمبود شديد روحيه شفقت، همدلي، مهرباني، مهارتهاي اخلاقي و وابستگي باشد كه ميبايست در خانواده پرورش مييافت. اما زماني كه فرهنگها، ارزشهاي رقابتي را برتر شمرده و نيازها و احساساتي چون ترحم و شفقت را ناچيز ميدانند و آنها را رفتارهايي پرهزينه برميشمارند، عواطف و مهرباني كنار گذارده ميشود و رفتار خشونت آميز شكل ميگيرد، لذا براي مهار خشونت به احياي رفتارهاي اجتماعي شفقت و ترحم نيازمنديم.
همچنين در سطح خانوادگي ميتوان از راهبرد توجه اجتماعي يعني گوش فرا دادن به مسائل، تأكيد كردن، علاقمند نمودن، تحسين و تشويق و اظهار برخي علائم مثبت استفاده نمود و موجب تقويت روحيه همبستگي و دوري از خشونت ورزي گرديد.
از ديگر نكاتي كه در راهكارهاي جهاني مورد غفلت قرار گرفته است، تأثير رسانه هاي جمعي است، كه در مورد ممنوعيت نمايش تصاوير خشونت بار مانند قتل و كشتارهاي فجيع و تجاوزات و نيز صحنه هايي كه به نوعي زمينه تحريك رفتارهاي خشن و جنسي را فراهم مينمايد، (به طور نمونه پورنوگرافي و رابطه جنسي) هيچ توصيه اي ارائه نشده است.
همانگونه كه اشاره شد از ديگر عوامل مؤثر در كاهش رفتارهاي خشونت آميز و جرائم عليه زنان، مذهب و اخلاق ميباشد. زمينه سازي جهت تقويت باورهاي ديني و تشويق به رعايت دستورات ديني در خصوص رعايت حقوق مسلم ساير انسانها(علي الخصوص زنان) و نيز يادآوري نظام حسابرسي بر اعمال و رفتار در محكمه عدل الهي در كاهش جرائم از جمله خشونت عليه زنان مؤثر خواهد بود.
كاهش نرخ خشونت مستلزم حركت فرهنگي و طولاني مدت است كه مبدأ آغازين آن در نهاد خانواده و توسط نقش تربيتي زنان قابل اجراست. به طور نمونه نگرش مردان آينده، نسبت به زن، توسط مادران امروز قابل تغيير است، تا بدينوسيله نسل آينده از خطرات خشونت عليه زنان نجات يابد. انجام چنين هدفي نيازمند اعتماد به نفس مادران و شناخت آنان نسبت به جايگاه و نقش شايسته آنها در نظام خلقت و احياي مجدد تعاليم ديني در خصوص حقوق و تكاليف متقابل زن و مرد در زندگي خانوادگي و اجتماعي است
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید