« بابا هر موقع ميخواد کاري بکنه، با مامان مشورت ميکنه، مرد بايد با زنش مشورت کنه.» « مامان روزهاي جمعه غذاهايي رو که بابا دوست داره ميپزه، زن خوب بايد به شوهرش توجه کنه.» «بابا بيخودي سر مامان داد ميزنه. من دوست ندارم مثل بابا بشم تا وقتي ميرم، زنم توي خونه گريه کنه.» «وقتي بابا خيلي خسته است، مامان ميگه بايد بره خريد. من دوست ندارم مثل مامان به آدمها زور بگم به خصوص شوهرم.»
تعدادي از تصورات و روياهاي ما در کودکي با ديدن رفتار والدينمان با ديدن فيلمها، سريالها، کارتونها يا خواندن کتابها آرام آرام شکل ميگيرند. روياهايي که در آينده ميتوانند بلاي جانمان شوند يا از آن طرف، زندگيمان را شيرينتر کنند.
مشکلات انواع گوناگون دارند . مشکلاتي که حل ميشوند و مشکلاتي که دائمياند. دسته اول معمولا براي همه ما بسيار آشنا هستند ، مثالهايي که وجود دارند براي ما قابل درک هستند ، ميدانيم که بايد به مبارزه با اين مشکلات برويم و راهحلي برايشان پيدا کنيم. اما دسته دوم به راحتي براي ما قابل درک نيستند. دردسرهاي ما در اين زمينه معمولاً از آنجايي شروع ميشود که ريشه اين مشکلات در بسياري مواقع نه در رفتار همسر ما که در خود ماست ؛ روياهايي که از کودکي درباره زندگي مشترک، ازدواج و تصورات ما از زن و مرد شکل گرفته ، حالا ما اصرار داريم که همسرمان را در آن چهارچوب قرار بدهيم و او هم نميتواند. او نميتواند چون روياها و تصوراتش درباره اين موضوعات متفاوت و گاهي متضاد است. مشکلات ناشي از توجه نکردن به نقش روياهايمان معمولا به اين راحتيها حل نميشوند؛ گاهي وضعيت آنقدر بحراني ميشود که مسائل به مشکلاتي غيرقابل حل تبديل شده و ادامه زندگي مشترک ما را به خطر مياندازند.
موجودي مرموز و بيصدا
گاهي اوقات تمام توصيفي که از مشکلمان داريم در حد يکي دو جمله است؛ «همسرم هيچوقت ابراز احساسات نميکند». يا «همسرم انتظارات غيرمنطقياي از من دارد ، او ميخواهد من مثل مردهاي فيلمهاي خارجي براي او گل بخرم يا ابراز احساسات کنم.» با شنيدن اين جملات معمولا در جمع فاميل، سيلي از راهحلهاي مختلف است که از راه ميرسد به خانم پيشنهاد ميدهند تا چطور همسرش را تشويق کند آنطور که او ميخواهد ابراز احساسات کند و به آقا ياد ميدهند که چگونه در مقابل تحميل عقايد و نظريات همسر مقاومت کرده و بتواند خودش باشد. يا اگر دلسوزي پيدا شود ، به او ميگويد چطور با انجام کارهايي کوچک، دل همسرش را به دست آورد و زندگي شيريني داشته باشند.زوج جوان ما هم که به شدت در پي اين هستند که زندگي بهتري براي خود بسازند ، سعي ميکنند اين توصيهها را عملي کنند. اما بعد از مدتي- وقتي مرد تلاش ميکند شبيه آن چيزي شود که همسرش دوست دارد- کم کم احساس ميکند از وضعيتي که دارد ، ناراضي است؛ از خودش، رفتار و کارهايش احساس رضايت نميکند. انگار مرد کاملي نيست. از آن طرف هم وقتي که خانم سعي ميکند انتظاراتش را تعديل کند ، احساس ميکند تمام آرزوهايش بر باد رفته و همسرش او را درک نميکند. وقتي هم که خانم سعي ميکند همسرش را وادار کند تا آن طور که او ميخواهد رفتار کند و احساساتش را نشان دهد. بعد از مدت کوتاهي احساس ميکند که رفتار همسرش به دلش نمينشيند و احساساتش واقعي نيستند. اين موضوع شايد تا آنجا پيش برود که حتي به احساسات همسرش شک کند.
بعد از مدتي- وقتي که ديگر زوج مورد نظر ما بچهدار ميشوند- اگر سراغي از اين مشکل بگيريد ، متوجه ميشويد که مساله حل نشده و هنوز ته دل، خانم از آن دلگير است، آقا هم هنوز خود را حق به جانب ميبيند که آنطور که ميخواهد ابراز احساسات کند و رفتارش را عوض نکند. حالا اين مشکل وضعيتي پيدا کرده که وقتي مطرح ميشود ، دعوا و جر و بحث پيرامون آن طعم تلخي پيدا ميکند. خانم بغض ميکند و با ناراحتي از بياحساسي همسرش ميگويد. اينکه اصلاً نميداند آيا او را دوست دارد يا نه و اينکه ميترسد همسرش او را ترک کند و به دنبال زندگي خودش برود. تازه اگر تا به حال دنبال زندگي خودش نرفته باشد. از آن طرف آقا فکر ميکند اين حساس بودن همسرش تمامي ندارد. انگار که خانم هميشه دنبال بهانهاي است تا او را آزار دهد ، هميشه دنبال بهانهاي است تا به او اثبات کند که مرد ايده ال او نيست و اصلاً او را قبول ندارد. اين اختلاف و دعوا ممکن است تا سالها ادامه پيدا کند. اگر زن و شوهر داستان ما افرادي آرام و خويشتندار باشند ، ممکن است سالها با هم زندگي کنند اما هميشه تا حدي نارضايت از زندگي در آنها وجود داشته باشد و اگر هم نتوانند خيلي احساساتشان را کنترل کنند ، احتمالاً کارشان بعد از چند سال به جاهاي باريک ميکشد و مجبور ميشوند از هم جدا شوند.
اگر روياها و تصورات ما و همسرمان تا حدودي به همديگر شباهت داشته باشند ، قطعاً زندگي بهتري خواهيم داشت.
سوغاتي از دوران کودکي
ما تصورات و روياهاي زيادي در باره خودمان و زندگي آيندهمان داريم. بخشي از اين تصورات مربوط به زندگي تحصيلي و شغلي ماست و بخشي ديگر نيز مربوط به زندگي خانوادگي ما. يکي از مهمترين بخشهاي اين روياها که در زندگي مشترک ما نقش ويژهاي دارد ، تصورات و روياهاي ما درباره زن و مرد ايده ال است. وقتي روياها و تصورات ما و همسرمان تا حدودي به همديگر شباهت دارند ، قطعاً زندگي بهتري خواهيم داشت. اينجاست که انگار واقعا روي ابرها زندگي ميکنيم؛ اما از آن طرف واي به روزي که روياهاي ما با هم متفاوت يا حتي متضاد باشند. ولي صرف متفاوت بودن در اين بخش به اين معنا نيست که چون همسر من، زن يا مرد روياهايم نيست پس بايد از او جدا شوم. قطعا جدا شدن، اولين و سادهترين راهي است که به ذهن بعضيها مي رسد؛ چرا که صحبت کردن از روياها و خواستهها براي بسياري افراد کاري سخت و حتي غيرممکن است.آخر چطور يک آقاي 40ساله ميتواند در مورد اين صحبت کند که آرزوي قديمي او اين بوده که در خانه اجازه داشته باشد آن طور که ميخواهد زندگي کند و همسري نداشته باشد که دائم به او غر بزند که وسايلش را جمع کند. يا چطور يک خانم 35 ساله ميتواند در اين مورد صحبت کند که آرزو دارد تعداد مهمانيهاي آنها بيشتر از يکي دوبار در ماه نشود؛ او حوصله مهمان ندارد چون آنها هميشه در خانه پدريشان مهمان داشتهاند و در اين مواقع هم بچهها مجبور بودهاند از خواستههايشان بگذرند ، بهترين ميوهها و غذاها براي مهمانها بوده و در نهايت نيز مهمانان تعيين مي کردند که چه برنامهاي در خانه داشته باشند.
به نظر اين خانم، بهترين ساعات زندگي خانوادگي آنها توسط مهمانان از بين رفته.يا چطور خانم 25 سالهاي ميتواند به همسرش بگويد که پشت گوش انداختن بيرون بردن آشغالها براي او چه کابوس تلخي است. پدر او وقتي عصباني ميشد و ميخواست مادر را تنبيه کند، آشغالها را بيرون نميبرد و اين اولين علامت دعوايي سخت در خانه آنها محسوب ميشده؛ دعوايي که به کتک خوردن مادر ختم ميشده؛ بعد از گذشت سالها هنوز که هنوز است بوي آشغال براي او، بدترين بوي دنياست؛ بويي که نشاندهنده نفرت بابا از مامان بود.
گاهي براي رفع مشکل موجود ،به جاي متمرکز شدن روي زندگي مشترکتان، بايد به عقب برگرديد و روياهايتان را مشخص کنيد.
سفر به دنياي روياها
معمولا همسران نميتوانند درباره روياهاي خود صحبت کنند؛ جداي از شرم و خجالتي که از همديگر دارند ، مشکل ديگر اين است که آنها اصلاً نميدانند درباره زندگي مشترکشان چه روياهايي دارند! براي بيشتر افراد تصوراتي که دارند، تصوراتي طبيعي و آن چيزي است که بايد باشد و اصلاً به ذهنشان نميرسد که چيزي غير از اين هم ميتوانسته باشد. دراين شرايط ، قدم اول اين است که روياها و آرزوهاي خودتان را مشخص کنيد. يادتان باشد نکته مهم اين است که به جاي متمرکز شدن روي زندگي مشترکتان، بايد به عقب برگرديد و روياهايتان را مشخص کنيد. اگر بتوانيد ريشه آنها را هم پيدا کنيد که بسيار جلو افتادهايد. البته اينجاست که بدون کمک مشاور نميتوانيد قدمهاي بعدي را برداريد. وقتي روياها و ريشه آنها مشخص شد ، گاهي اوقات قدم بعدي خيلي آسان و در عين حال هم بسيار مشکل است.در جلسه مشاوره ، وقتي هر دو نفر حضور دارند و از روياهاي شان صحبت ميکنند ، 2 اتفاق ميافتد . اول اينکه همسرشان در فضايي آرام ميتواند به صحبتهاي او گوش کند و تا حد زيادي نيز روياهاي او را بپذيرد و احتمال تغيير در اين شرايط افزايش مي يابد. حضور مشاور- به ويژه زماني که روياها باهم تضاد دارند- اهميت زيادي دارد. فايده دوم اين موضوع اين است که صحبت در مورد روياها، اين امکان را ميدهد تا تصوراتي را که فايدهاي ندارند و با واقعيات زندگي جور در نميآيند و منطقي نيستند را بتوانيم تا حدي اصلاح کنيم و کنار بگذاريم. البته اگر دسترسي به مشاور نداريد ، باز نااميد نشويد. صرف اينکه آگاهي پيدا کنيد- بعضي مواقع انتظارات شما از روياهايي نشات گرفته که ممکن است با واقعيات زندگي الانتان جور در نيايد- کمک ميکند تا سطح انتظارات خود را پايين بياوريد. پس از همين امشب سفر به دنياي روياهايتان را شروع کنيد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید