بحث درباره وظايف و مسئوليت هاي همسران ، بيش ازآنکه صرفا" يك موضوع حقوقي و قانوني باشد ، متاثر از پيوندهاي عاطفي و رواني و مبتني بر معيارهاي اخلاقي و ارزشي است . اهميت و ارزشمندي حقوق خانواده ، ناشي از ارج و منزلت والاي اين کانون مقدس است . رواج ارزشهاي اخلاقي ، مسئوليت پذيري اجتماعي و پيوندهاي عميق عاطفي ، در جامعه اي به چشم مي خورد که کانون خانواده در آن از بالاترين استحکام برخوردار است . زمانيکه عقد ازدواج و پيمان همسري بين يک زوج برقرار مي شود ، تکاليف و حقوق معيني براي هر يك از زن و شوهر بوجود مي آيد . همسران موفق با احساس وظيفه خطير ، هرگز عهد و پيمان خويش را سست نمي کنند و ميثاق زندگي مشترک را با اکسير محبت ، جاودانه مي سازند . براي استحکام و استمرار اين پيمان مقدس ، راهکارهايي وجود دارد که با به کارگيري آنها مي توان خانواده اي متعادل و موفق داشت .
اينک به موضوع حاکميت منطق در روابط زوجين مي پردازيم .
ازجمله آفتهايي که خانواده ها را تهديد مي کند ، رشد خواسته ها و انتظارات غير منطقي زوجين از يکديگر است . گاهي با مطرح شدن اين خواسته ها ، آرامش زندگي به هم مي ريزد . زنان و شوهران جوان غالبا" از اين جنبه آسيب مي بينند که مرز منطقي و غيرمنطقي بودن انتظاراتشان از هم ، مشخص نيست . عدم آشنايي در اين زمينه ، منجر به جريحه دار شدن احساسات آنها مي شود . نقطه بحران در زندگي ، زماني فرا مي رسد که انتظارات غير منطقي و تامين نشده بر روي هم انباشته شده و آستانه مقاومت زن و شوهر به تدريج كاهش يافته و در يک لحظه غير قابل پيش بيني ، درگيري بوجود مي آيد .
اگر زوجين داراي اخلاق و تربيتي صحيح باشند ، مي توانند به جاي اعمال سليقه شخصي و حاکميت زور و قدرت در عرصه زندگي ، پايه هاي استوار و مطلوبي را براي حل اختلافات بيابند و منطق را در صحنه زندگي حاکم کنند .خانواده هاي متعادل با تنظيم و تعيين انتظارات منطقي ، راه را بر ورود عوامل تفرقه و تزلزل در زندگي مي بندند . به اين ترتيب ، درمورد خواسته هاي خود ، به نوعي توافق دست مي يابند و روح تفاهم و همدلي را در زندگي تسري مي بخشند . تعادل در زندگي مشترک ، زماني شكل مي گيرد که روابط متقابل زن و شوهر بر پايه اي معقول استوار باشد . در اين حالت ، زن و شوهر ، از يكديگر انتظاراتي نا معقول و خارج از توان نخواهند داشت .
انسان به دليل حب نفس ، همواره به سوي منافع شخصي گرايش دارد . شايد مشكلات اين خصلت ، در دوران تجرد ، كمتر به چشم بيايد . اما در زندگي مشترک ، به لحاظ پيدايش روابط و مناسبات جديد ، سليقه هاي شخصي زن و شوهر در تقابل با يکديگر قرار مي گيرد . درنتيجه مشكلات ناشي از اختلاف منافع شخصي مشهود تر است . چون ممكن است هر يک از آنها آنچه را که ترجيح مي دهد ، مبتني بر تمايلات شخصي او باشد تا انتخاب عقلاني ، در چنين شرايطي ، اگر زوجين داراي اخلاق و تربيتي صحيح باشند ، مي توانند به جاي اعمال سليقه شخصي و حاکميت زور و قدرت در عرصه زندگي ، پايه هاي استوار و مطلوبي را براي حل اختلافات بيابند و منطق را در صحنه زندگي حاکم کنند .
اما خانواده هايي وجود دارند که يكي از طرفين با قدرت و زور بر اعضا حكومت مي كند . در اين گونه خانواده ها ، منطق كنار مي رود و روابطي تيره و ناخوشايند بر فضاي خانواده حاکم مي شود . زيرا ساير اعضاء ، در فرايند تصميم گيري ، هيچگونه مشاركتي ندارند . قراردادها و مقررات زندگي ، براي تنظيم روابط زن و شوهر لازم و ضروري است . اما اين آئين نامه ها زماني مي توانند روابط متقابل زن و شوهر را به درستي تنظيم كنند که براساس حق و متناسب با نيازهاي روحي آنها تنظيم شوند . حق چه از جانب مرد و چه از جانب زن ، بايد پذيرفته شود . جنسيت ، سن و تحصيلات ، هيچکدام دربرابر منطق و حقيقت نبايد ارجحيت پيدا کند . از اينرو مرد به حکم مرد بودن و زن به موجب زن بودن ، هيچ کدام نمي توانند سليقه ها و نظرات خويش را بر ديگري تحميل کنند .
پيروي از حقيقت و برخورداري از بينش و منشي منطقي ، ازجمله توصيه هاي موکد اخلاقي در آموزه هاي قرآن و اسلام است . مسلما" پيروي از حقيقت در محيط اجتماعي به خصوص خانواده ، آثار و عوارض مثبتي را در روابط بين زوجين بوجود مي آورد . اسلام دوستداري حقيقت را شرط ايمان و اخلاق مي داند و از سيره و گفتار اولياي دين استنباط مي شود که انسان بايد حقيقت را بگويد و بپذيرد ، اگرچه به زيان او باشد . زن و شوهر بايد توجه داشته باشند که گاهي در اختلاف و مشاجره ، حق از آن طرف مقابل است . دراين صورت هر کدام از آنها به حکم وظيفه اخلاقي و ديني بايد به حقيقت اعتراف کند و آن را بپذيرد . اين اعتراف ناشي از تعهد به اصول ايماني است و زمينه آرامش دروني انسان را فراهم مي آورد . ضمن اينکه شعله خشم طرف مقابل را نيز فرو مي نشاند . مسلما" فرار از منطق و حقيقت ، نه تنها بذر کينه را در دل مي نشاند ، بلکه اعتماد و اطمينان را نيز از طرف مقابل سلب مي کند .
نقطه بحران در زندگي ، زماني فرا مي رسد که انتظارات غير منطقي و تامين نشده بر روي هم انباشته شده و آستانه مقاومت زن و شوهر به تدريج كاهش يافته و در يک لحظه غير قابل پيش بيني ، درگيري بوجود مي آيد .
آقاي دکتر قائمي مي گويد : " در خانواده اي که درگيري و اختلاف است ، محيط ، طوفان زده و ناتوان براي جذب يکديگر است . بررسيهاي علمي نشان مي دهد که در درگيري هاي خانوادگي هيچيک از زوجين خوشبخت نيستند . اگرچه نتيجه درگيري ظاهرا" به سود يک طرف تمام شود ، اما موجب موفقيت او نخواهد شد . حتي عوارض بعدي مشاجره ، زمينه را براي ناکامي هر دو طرف فراهم مي كند . مقررات اسلام به گونه اي است که اجازه نمي دهد ، مرد با رفتاري غير منطقي به همسر خود ستم کند . سفارش هاي اسلام اغلب متوجه مداراي با زن است . مسلما" مردان قدرت تحمل زيادي دارند و بايد به طبع لطيف و عواطف حساس زنان ، توجه خاص داشته باشند . البته زن و شوهر ، به حکم تعاليم ديني و اخلاقي ، بايد لجاجت را در محيط خانواده ، کنار بگذارند و در اختلافاتي که پيش مي آيد ، هريک بخشي از حقوق خود را براي مصلحتي بزرگتر ناديده بگيرد . "
روان شناسان براي داشتن روابط منطقي در درون خانواده ، راهکارهاي متعددي را پيشنهاد کرده اند که به مواردي از آن اشاره مي کنيم . آنها مي گويند :
در گفتگو با همسرتان از منطقي قوي کمک بگيريد . در مراحلي که پذيرفتن واقعيت از سوي همسرتان دشوار است و احتمالا" به غرور او آسيب مي رساند ، لحن سخن را از تحکم و دستور به صورت پيشنهادهاي دوستانه تغيير دهيد . گاهي به بيان خاطراتي از گذشته خود و ديگران بپردازيد که در آن ، اختلافات با روش منطقي برطرف شده است . اگر همسرتان برخوردي منطقي ندارد ، با تلقين اين امر که او در خيلي از موارد با روش منطقي موفقيتهايي را کسب کرده ، شخصيتش را متحول سازيد . در خانواده اي که منطق حاکم باشد ، هرگز از انتقادهاي نابجا و تحقير و سرزنش خبري نيست .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید