شايد اغراق نباشد كه بگوييم انسان، عاطفيترين موجود زنده روانشناختي است. عاطفه است كه انسان را آفريده و انسان است كه پيشتر و غالباً با عواطفش زندگي ميكند تا عقلش. تقريباً هيچ عمل انسان را نميتوان يافت كه به نحوي رنگ عاطفي نداشته باشد. توليدمثل، حفظ و بقاي نسل و حتي ادامه حيات عمدتاً معلول عواطفاند تا عقل. راه دستيابي به ازدواج موفق و يك زندگي خانوادگي سرشار از خوشبختي، بسيار ساده و سرراست است اگر بداني چه موقع معذرتخواهي كني.
زوجهاي شاد در مقايسه با زوجهايي كه رابطه عاطفي خوبي ندارند، احساس همدلي بيشتري نسبت به هم نشان ميدهند و نسبت به احساسات يكديگر حساسيت بيشتري به خرج ميدهند.
در حقيقت دانستن اين كه چه موقع، چرا و چگونه از همسرتان معذرتخواهي كنيد و برخورداري از تواناييهايي چون شكيبايي، بردباري و مدارا كردن هنگام عصبانيت، احتياج به مهارتهاي عاطفي پيشرفته و سطح بالايي چون همدلي، كنترل خود و درك عميق نيازها و احساسات ديگران دارد.
مواردي كه ذكر شد از اجزاي هوش عاطفي است كه لازمه گفتگو و تعامل موفقيت آميز يك زندگي زناشويي به حساب ميآيد. اما هوش عاطفي به چه طريقي ميتواند زندگي زناشويي را تحت تأثير خود قرار دهد؟
اساسيترين توانايي مؤثر در هوش هيجاني (عاطفي)، دريافت و تشخيص دقيق عواطف است. محققان در اين زمينه دست به آزمايشاتي زدهاند كه نتايجي را در برداشته است كه به آنها اشاره ميكنيم. اول از همه، اين نتايج نشان ميدهد ازدواج و زندگي زناشويي يك بافت سرشار از عاطفه است. در ازدواجهايي كه در آنها زوجين با يكديگر در تعارض و دعوا باشند ، برانگيختگيهاي عاطفي زيادتري ديده ميشود. به عبارت ديگر ، بيشتر اختلافات ميان زوجين به دليل برانگيختگيهاي عاطفي صورت ميگيرد ، كما اين كه ارزيابيهاي فيزيولوژيكي (مثل ضربان قلب، افزايش رسانايي پوست و فعاليتهاي ماهيچهاي) اين موضوع را نشان ميدهد. همچنين مطالعات نشان ميدهد افراد در توانايي دريافت و تشخيص دقيق عواطف خود و ديگران با يكديگر تفاوت دارند؛ مثلاً بعضي زوجها، آشكارا نسبت به علائم عاطفي همسرشان بيتوجه هستند و آن را ناديده ميگيرند يا آمادگي سوءتعبير و عدم تشخيص صحيح اين عواطف را دارند. علاوه بر اينها، انسانها داراي تفاوتهاي قابل توجهي در توانايي ابراز صريح عواطف خود هستند. مثلاً برخي زوجها عادت دارند پيامهاي عاطفي مبهم گيجكنندهاي به طرف مقابل خود بدهند (هم زمان ميخندند وهم اخم ميكنند.)
مهمتر از همه اينها، پژوهشگران دريافتهاند زوجهاي شاد در مقايسه با زوجهايي كه رابطه زناشويي و عاطفي خوبي با هم ندارند، احساس همدلي بيشتري نسبت به هم نشان ميدهند و نسبت به احساسات يكديگر حساسيت بيشتري به خرج ميدهند.
زوجهايي كه با هم اختلاف داشته و انتظارات نادرستي از يكديگر دارند، پيامهاي عاطفي خنثي يا نسبتاً منفي نسبت به يكديگر بروز ميدهند كه سبب ايجاد خشم و عصبانيت درهر دو، نسبت به طرف مقابل ميشود. به اين ترتيب، پيامدهاي مخرب و منفي به صورت يك حلقه معيوب در ميآيد كه رهايي از آن براي هر دو زوج بسيار دشوار ميشود.
مطالعات ديگر نيز نشان داده زنان بهتر از مردان در ابراز دقيق عواطف و تشخيص آنها عمل ميكنند. توانايي ابراز دقيق عواطف در زنان ناشي از توانايي بالاي آنان در استفاده از رفتارهاي غيركلامي در جريان ارسال پيامهاي عاطفي است. براي مثال وقتي يك زن پيام عاطفي مثبتي به شوهرش ميدهد، احتمالاً از علائم غيركلامي بدني (مثل لبخند زدن) و از يك لحن صميمانه هنگام سخن گفتن استفاده ميكند.
در واقع موضوعات خاصي چون ميزان ارتباط جنسي، نحوه تربيت فرزندان يا اين كه زن و شوهر با چه ميزان بدهي و پسانداز احساس راحتي ميكنند، موضوعاتي نيستند كه يك زندگي زناشويي را پابرجا نگاه دارند يا متلاشي كنند. شيوه بحث درباره اين نكات حساس است كه در سرنوشت ازدواج حائز اهميت است، حتي اين كه زن و شوهر درباره نحوه مخالفت كردن به توافقي با يكديگر برسند ، رمز بقاي ازدواج است.
مردان و زنان بايد بر تفاوتهاي جنسيتي ذاتي خود در برخورد با احساسات حاد غلبه كنند. در صورت شكست در انجام اين كار، زوجين نسبت به شكافهاي عاطفياي كه در نهايت ميتوانند موجب گسستن پيوند آنان شوند ، آسيبپذير ميشوند. اگر يكي از زوجين يا هر دوي آنها، كاستيهاي خاصي از نظر هوش هيجاني داشته باشند ، احتمال عميقتر شدن اين شكافهاي عاطفي افزايش خواهد يافت. در ازدواج سالم، زن و شوهر در امر گله كردن از يكديگر احساس راحتي ميكنند، اما معمولاً زوجين در زمان عصبانيت، گلههاي خود را در قالبي منحرف همچون حمله به شخصيت طرف مقابل ابراز ميكنند كه به ترور شخصيت معروف است، يعني انتقادي است كه نه بر عمل فرد، بلكه به خود فرد وارد ميشود و تأثير عاطفي اين انتقادهاي شديداللحن از شكايتهاي منطقيتر بسيار تباه كنندهتر است. قابل درك است كه احتمال بروز چنين حملاتي زماني افزايش پيدا ميكند كه زن يا شوهر احساس كنند طرف مقابل شكايت آنان را نشنيده يا ناديده گرفته است.
زماني گفته ميشود كه رابطه زوجين، از لحاظ هوش هيجاني در سطح بالايي قرار دارد كه زن و شوهر انرژي خود را براي تعمير اختلافها صرف ميكنند. تعمير يعني نشان دادن عشق و محبت زن و شوهر به يكديگر بدون توجه به تعارض و كشمكشي كه دارند. وقتي با همسرتان جر و بحث ميكنيد هركلمه و هر عمل شما با همسرتان ميتواند اوضاع را بهتر يا بدتر كند. تعميرات بيانگر اين واقعيت هستند كه مهارتهاي هوش هيجاني در درون رابطه مورد استفاده قرار گيرند. تعمير يعني پشت سر گذاشتن خشم، خشونت و دشمني نسبت به همسر. اولين اميد به تعمير موفق، از خودآگاهي شما ريشه ميگيرد. اگر هيجانها شما را محكم به ديوار ميكوبند هرگز نميتوانيد بحث را به جايي برسانيد، بنابراين زيرنظر داشتن و كنترل هيجانها و رفتارهايتان ميتواند بسيار مشكل باشد
برقراري رابطهاي كه به خوشبختي و كاميابي منجر شود مستلزم توانايي ظرفيت هيجاني بالايي است كه قدرت دروني، مهارتهاي تسلط بر نفس و توانايي تحمل توفانهاي زندگي را به شما خواهد داد. با احترام و عشق و گذشت دو جانبه ميتوانيم با افراد با آرامش ذهني، كار يا زندگي كنيم وگرنه در دنياي آشفته درون خود زندگي خواهيم كرد
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید