مراتبِ هدفِ ازدواج:
1- يافتن جوابي براي غرايز
2- کنترل غرايز
3- رسيدن به آرامش دروني
4- نداي فطرت و ميل به جاودانگي
انواع ازدواج از نظر مدت:
1- ازدواج موقت
2- ازدواج دائم
انواع ازدواج ار نظر مدل:
1- بدون شرط: در اين نوع از ازدواج شرطي براي برقراري ارتباط جنسي توسط هيچکدام از طرفين ذکر نمي گردد و محدوديت برقراري ارتباط توسط مرد تنظيم مي شود به شرط آنکه از چهار ماه تجاوز نکند.
2- مشروط به ارتباط محدود: معمولاً در ازدواج موقت و گاه در ازدواج دائم يکي از طرفين شرط به ارتباط محدود مي کند.
ازدواج هاي سنتي:
در دهه ها و سده هاي گذشته چنين معمول بود که والدين براي جواناني که به سن ازدواج مي رسيدند، تصميم مي گرفتند و با توجه به تجربياتي که در طول زندگي به دست آورده بودند براي جوان خود به اصطلاح آستين بالا مي زدند. البته گاه با توجه به شرايط فرهنگي و اجتماعي جايگاهي هم براي پسند دختر يا پسر قايل مي شدند. ولي تصميم گيرنده ي اصلي پدرِ دختر و مادرِ پسر بود.
مادرِ داماد با توجه به ملاک هايي که داشت بايد تشخيص مي داد که اين دختر از جهات مختلف آمادگيِ ايفاي نقش يک زن در اين خانواده يا طايفه را دارد يا خير؟ و پدر عروس طرف ديگر ماجرا را برمي تافت و آمادگي ها و لياقت داماد آينده اش را مي سنجيد و نظر رد يا قبول مي داد. به دليل گستردگي خانواده هاي سنتي و روابط بين اعضاي آن، کارکرد اين مدل قابل قبول بود.
ازدواج هاي امروزي(مدرن):
با بالا گرفتن سرعت سير تحولات اجتماعي و نفوذ فرهنگ وارداتي، ازدواج هاي ما نيز به عنوان يک پديده ي اجتماعي دستخوش تغييرات فراواني از جهت محتوا و مدل شد. امروز به ندرت مي توان کسي را يافت که هدفش از ازدواج، تعالي و رشد باشد. امروزه عموماً ازدواج بدون هدف و فقط در پي يافتن جوابي براي نياز هاي جنسي صورت مي گيرد و حداکثرِ هدفِ ازدواج نوعاً رسيدن به استقلال انديشه، رفاه اقتصادي، فرار از پاسخ گويي به امر و نهي هاي والدين و جامعه و يک سري خواستهاي به اصطلاح معقول ديگر است که هيچکدام نمي تواند در غايت جزء اهداف اصولي ازدواج قرارگيرد. اين محتوا نيز با مدل هاي سنتي قابل دسترس نمي نمايد. لذا نسل امروز بيکار ننشسته و در تکاپوي مدلي است تا بتواند پاسخگوي به اصطلاح نيازِ امروز باشد. لذا جوانان چه دختر چه پسر به دنبال گزينه ي مناسبي براي ازدواج هستند و نقش والدين تا حد واسطه اي براي يک معامله تنزل يافته است. اينجا ديگر پدر يا مادر نه تنها اجازه ي انتخاب ندارند، حتي هرگونه اظهار نظرِ منفي در مورد يک گزينه به مداخله تعبير خواهد شد و ناچار والدين بايد انتخاب همراه با منيّت هاي فرزندشان را برتابند.
جوانان امروز چه دختر و چه پسر، انتخاب همسر را حقّ بي بُروبَرگرد خويش تلقّي مي کنند و معمولاً آمادگي هيچگونه بحث خارج از اين ميدان را ندارند. جالب اينجاست که اين خواسته ميان جوانان لائيک و مذهبي هم مشترک است و هرکدام به دنبال کشف گمشده ي خويش به مطالعه ي شخصيت ديگران پرداخته و اين اجازه را به ديگران هم مي دهند که خود نيز مورد مطالعه قرار گيرند.
ليکن آنچه غرض اصليِ اين مطالعه کردن هاست، در اصل ارتباطي به ازدواج ندارد و شانس يک ازدواج موفق را اگر پايين نياورد، بالا نيز نخواهد برد. اندک توجهي به آمار طلاق در گذشته و حال روشنگر اين مدّعاست.
وقتي صحبت از ازدواج و طي مراحل انتخاب در مدل امروزين است، حداکثر شانس يک پسر (و شايد دختر!) در موفقيت انتخابش معادل زماني خواهد بود که بدون هيچ مطالعه و تحقيقي دست به اين اقدام مي زند و اين نظري بدون اغراق، بل با تخفيف است. حداقل در هر انتخاب چشم بسته جنبه هاي توفيق احتماليي وجود دارند که با انتخاب آگاهانه در مدلي نادرست با توجه فراوان به وجوه کم اهمّيت قضيه، از ميان خواهند رفت. لذا شاهد يک ازدواج کاملاً منحط خواهيم بود.
در انتخاب هاي امروزين معمولاً اشتباه بزرگ ديگري هم اتّفاق مي افتد و آن اينست که جوان امروز بجاي انتخاب همسر بدنبال انتخاب همکار است. هرکدام از طرفين، در گزينش طرف ديگر تفاوتِ استعدادهاي زن و مرد و ساختار جسمي و روحيِ آن دو را ملاحظه نمي کنند و مهمّتر از آن نقش و غايت مشترکي براي هر دو قائلند. اين نگرش به معني هم عرض دانستن زن و مرد است که در نهايت به درگيري و کنتاکت خواهد انجاميد.(چيني ها مي گويند: اگر دو ببر زير يک سقف باشند، حتماً يکي آن ديگري را از پاي درخواهد آورد.)
ازدواج دو پزشک، دو معلم، دو محقق و دو تحصيل کرده، لزوماً ازدواج موفقي نخواهد بود. و اي بسا دانشمند که زني کم سواد ولي فرزانه داشته اند. در حاليکه اگر زن و مرد را در طول هم قراردهيم، معادله اي اتفاق مي افتد که بسيار جالب مي نمايد؛ مردِ قهرمانِ عرصه هاي نبرد برخوردهاي فيزيکيِ بيرون خانه را مديريت مي کند و تدارک روزي مي بيند و زن با نيرويِ خدادادِ عاطفي، براي اعضاي خانواده آرامش فراهم کرده و به تربيتِ فرزندان همّت مي گمارد. آن يکي در سنگر و اين يکي در پشت جبهه ايفاي نقش مي کنند.
«ملاک نظرِ من است؟!!!»
اينکه «در انتخاب همسر ملاک را نظر پسر يا دختر بدانيم» نقطه ي فساد انتخاب همسر شايسته است. ملاک همواره بايد بر «حق» استوار باشد، نه اينکه نظرِ من هرچه باشد «حق» همان است. زيرا «حق» متبوع است نه تابع. دليل ساده ي اين موضوع کاملاً روشن است؛ بُرد محاسبات آينده شناسيِ يک انسان که نهايتاً 80 سال عمر مي کند و هر روز به نسبت ديروز داراي مشغله و معضله ي بيشتري است، تا چه اندازه اي است؟! قدّ و قواره ي منِ نوعي براي انتخابي که تأثيرِ آن شايد تا هزاران سال باقي باشد، تا چه اندازه متناسب است؟!! کاملاً روشن است که مبسوط اليدِمطلق و لا قيد دانستنِ خويش در انتخابي راهبردي با تأثيري کلان و ابدي اشتباهي بزرگ و جبران نشدني است.
«بَل جائَهمْ بِالْحقِّ وَ اَكثَرُهُمْ لِلْحقِّ كارِهون. وَلَوِ اتَّبَعَ الْحقُّ اًهْوائَهُم لَفَسَدَت السّمواتِ والْاَرض و مَنْ فيهنَّ بَلْ آتَيناهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُم عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعرِضونَ» 70 و71/مؤمنون
( بلكه حقّ را بر آنها آورده وليكن اكثر آنها از حقّ متنفرند(نظر دين را برنمي تابند) و اگر حقّ تابع هواى نفس آنان شود، همانا آسمان ها و زمين و هرچه در آنهاست فاسد خواهد شد. بلكه ما براى تذكّر آنها (قرآن) را آورديم و آنان از او اعراض كردند).
آيا بهتر نيست که در اين معادله «خدا» بجاي «من» انتخاب کند؟ و مگر ممکن است خدا اين نياز مرا نديده و برنامه اي براي آن نداشته باشد؟؟
«منطق عقل» و «منطق حواس»:
قوس صعود و نزول انسان از «خليفة اللهي» تا«اولئک کالانعام بل هم اضلّ» است. او در انتخاب مسير درست يا نادرست مختار است. «ونفسٍ و ما سوّاها فَألهَمَها فُجورَها و تقويها» شمس/7و8
هرکس با تبعيت از منطق حواس و غرايز، عقل را واگذارد در فجور است، چرا كه(وجود حيوانى) «عاجله» را برتافته و «آخرة» را رها مي کند. «عاجله» را نقد مىپندارد و «آخرة» را نسيه: «بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَتَذَرونَ الْآخِرةَ» قيامت/20و21
«مكر شب و روز» آدمي را فريفته و او آخرت را دور مي پندارد. شيطان نيز همسو با مقتضاى شهواتِ انسان، دنيا را مىآرايد و او را درجهت تبعيّت از نفسانيّات مسير مي دهد. لذا آدمي خدا را فراموش مي کند و خود وارد عرصه ي تعيين سرنوشت مي شود. عقلِ عاقبت نگر را مبدّل به عقل حسابگر مي کند و با ابزار عقلي که مي بايد امورش را با برنامه هاي الهي تطبيق دهد، به جمع بنديِ دريافت هاي حسّيِ خود مي پردازد و به اين ترتيب بدبختيِ خويش را رقم مي زند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید