نسل امروز به لحاظ ميزان بهره مندي از فطرت الهي يا عقل سليم، چيزي کمتر از نسل اول انقلاب ندارد، اما براي اينکه انقلابي باشد، بايد مسائل جامعهاش را بشناسد و خودش را هم حقيقتاً مسئول بداند.
اگر چنين اتفاقي افتاد، صدالبته اندوخته فکري و تجربه اجتماعي نسلهاي گذشتهاش نه تنها به کارش ميآيد، بلكه حتي اگر در آن نيز نقصي ببيند، با تشخيص و اهتمام خود به اصلاح و تعميق و تکميل آن ميپردازد.
بحث «انتقال ارزشهاي انقلاب به نسلهاي سوم و چهارم» که ميشود، ذهنها ميرود سمت مسئوليت آناني که اين وسط قرار است انتقال دهنده باشند، يعني نسل اول و دوم، وقتي معلوم ميشود نسل جديد خرواري «سؤال» درباره انقلاب ـ و کذا اسلام و نظام و دفاع مقدس ـ دارد، قبل از همه چيز، به دنبال جوابدهندگان ميگرديم و جوابها، راه حل «شکاف بين نسلي» را که ميخواهيم پيدا کنيم، گويي فرض ما اين است که نسل جديد امروز، اولين نسلي است که در طي تاريخ، با پدرانش تفاوت داشته است و حالا بايد ببينيم اين ضايعه را چطور ميتوان جبران کرد، نقدها و آسيب شناسي ها هم در اين خصوص بسيار مطرح شده که البته عمدتاً، ناظر به راهکارهاست.
نه در اهميت انتقال ارزشها بايد شک کرد و نه پاسخگويي به نسل پرسشگر را بايد شوخي گرفت، اما آيا مسئله با اين راهکارها حل خواهد شد؟ قبل از اينکه به راهحل ها و راهکارها شک کنيم، بايد به طرز فکري شک کرد که در پس اين راهکارها خوابيده است، چه کسي گفته است که لزوماً سؤال را بايد به معناي متعارف پاسخ داد؟ و چرا گمان ميکنيم که نسل اول و دوم بهسبب درک حضوريشان از انقلاب و نقش داشتن در شکلدهي و تثبيت آن، ضرورتاً، مسئول اصلي انتقال ارزشها و پاسخ به شبهات هم هستند؟ اصلاً چه چيزهايي نسل اول انقلاب را انقلابي کرد؟ کتابچه ها و برنامه هاي تلويزيوني آموزنده و متناسب با ذائقه نسل جوان با موضوع فساد رژيم پهلوي؟! بروشورهاي رنگارنگ درباره کارنامة سيسالة نظام؟! يا برگزاري جلسات پرسش و پاسخ دانشجويي و دانشآموزي دربارة اهداف انقلاب و آسيبشناسي نظام با حضور کارشناسان زبده؟! انبوه راهکارهايي که معمولاً براي انتقال ارزشهاي انقلاب به ذهن ما ـ دغدغهمندان نسلهاي اول تا سوم و عموم فعالان فرهنگي و سياسي و ... ـ ميرسد، بيشتر جنبه انفعالي، دفاعي و گاه تخديري دارد، ترديد را اساسيتر مطرح ميکنم: آيا ارزشهاي انقلاب، از نوع آمار و اطلاعات است که انتقال داده شود؟ و آيا نسل اول و دوم، تزريقاتچيهايي هستند که بايد آمپول آرمانگرايي و انقلابيگري را به نسلهاي بعدي تزريقکنند؟
نسل جديد و مسئوليتي که باور نکرده است
واقعيت اين است که نسلهاي جديد، تا «خود» نخواهند انقلابي باشند، تمام تلاشهاي متعارف براي «انتقال ارزشهاي انقلاب» هيچ اثري نخواهند داشت، جز اينکه در بهترين حالت، نسل جديد را «توجيه» کنند که «نسلهاي قبل حق داشتند انقلاب کنند و جمهوري اسلامي هرگز آن چيز بدي نيست که ممکن است به ذهن شما برسد»! آيا پيام نهايي اغلب فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي با موضوع انقلاب، چيزي غير از اين است؟ پس در قدم اول، بايد ديدگاه را عوض کرد، نسل جديد بايد خود انقلابي باشد و نهتنها خودش را مسئول يافتن پاسخ براي پرسشهايش بداند، که حتي تلاش کند پاسخهايي براي ديگران نيز بيابد، همانگونه که نسلهاي انقلابي گذشته چنين تلاشي دارند، نسل جديد براي اين انقلابيبودن، تمام آن چيزهايي را لازم دارد که نسلهاي قبل لازم داشتند.
نسلهاي جديد، تا «خود» نخواهند انقلابي باشند، تمام تلاشهاي متعارف براي «انتقال ارزشهاي انقلاب» هيچ اثري نخواهند داشت
نسلي که انقلاب کرد، ارزشهاي ديني را شناخت، مشکلات جامعه و کشور خود را لمس کرد، ريشههاي مشکلات را تشخيص داد و مبارزهاي مستمر براي رفع اساسي مشکلات را طراحي و دنبال کرد، نسل امروز کمتر از نسل اول در معرض معارف ديني نيست و هر چند مزاياي تربيت سنتي گذشته را ندارد، در عوض از بسياري جهات، از نسلهاي گذشته آمادهتر است.
اين نسل کمابيش مشکلات را هم ميبيند و ميفهمد، اما اولاً در ساية جديت و مسئوليتپذيري نسل گذشته، عملاً آموخته است که مسئوليتي براي حل مشکلات ندارد، ثانياً به برکت همت و دغدغه نسل گذشتهاش، هميشه به پرسيدن عادت کرده است و نه به يافتن جواب و ثالثاً آنجا هم که دغدغه و حضوري اجتماعي دارد، به تبع دو عامل قبل و در پي برخي کوتاهيهاي استراتژيک نسل گذشتهاش، نياموخته است که ريشهها را ببيند و مشکلات را از اساس حل کند.
فراموش نکنيم که يکي از مؤلفههاي مهم انقلابيگري همين است، يعني «مبارزه با ريشهها، بويژه ريشههايي که مبارزه با آنها هزينهبر است»، آيا نسل اول و دوم انقلاب به اين فکر افتادهاند که به جاي نشستن و دفاعکردن از تاريخ خود، چنين مؤلفههايي را به نسل بعدي منتقل کنند؟
نسل امروز به لحاظ ميزان بهره مندي از فطرت الهي يا عقل سليم، چيزي کمتر از نسل اول انقلاب ندارد، اما براي اينکه انقلابي باشد، بايد مسائل جامعهاش را بشناسد و خودش را هم حقيقتاً مسئول بداند، اگر چنين اتفاقي افتاد صدالبته اندوخته فکري و تجربه اجتماعي نسلهاي گذشتهاش نهتنها به کارش ميآيد، که حتي اگر در آن نقصي نيز ببيند، با تشخيص و اهتمام خود به اصلاح و تعميق و تکميلش ميپردازد،نسلهاي گذشته در اين ميان بايد امانتداران و يادآوران خوبي باشند و اين چيزي است که خود ميتواند موضوع مطالبهگري نسل جديد نيز باشد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید