بعد از مراسم عزاداري يکي از شب هاي ماه محرم مي نشينيم پاي درد دل پسر شهيد. فرزندي که هر صبح براي پدر زنده اش فاتحه مي خواند...
اهل محل هميشه از غيرتمند و پيرو ولي فقيه بودن شهيد تعريف مي کنند.ايشان فعاليتهاي انقلابي خود را در مسجد ابوذر به همراه حجت السلام مطلبي امام جماعت اين مسجد در سال 1356 شروع کردند.ايشان همواره جزو انتظامات و پيشگامان در برپايي تظاهرات بودند.وقتي به پادگانها حمله شد به علت آموزشهاي تکاوري که سالها پيش در زمان خدمت ديده بودند،جزو مربيان آموزش سلاح به مردم شدند.
يکي از خاطراتي که در نوار ايشان
ايشان يکي از پامنبري هاي شيخ احمد کافي در مهديه تهران بودند يک شب در همان حوالي يکي از عناصر ساواک با باتوم به ايشان حمله ور مي شوند که ايشان وي را خلع سلاح کرده و از باتوم فرد ساواکي بر ضد خودش استفاده مي کند.
ايشان با تني چند از جوانان آن محل با صورتهاي پوشيده به دکه اي محل پخش مواد مخدر مي باشد حمله برده وآن را آتش مي زنند.هر جواني سر کوچه وا مي ايستاد به احترام آقا رحيم سر کوچه را خالي مي کردند.هم محلي ها ارادتي خاص به ايشان داشتند و هر کس در محل با مشکل خاصي مواجه مي شد به آقا رحيم 25 ساله مراجعه مي کرد.حتي برادران بزرگتر شهيد (چه در تهران و چه در شهرستان) به علت تعصب به خانواده و آشنايان براي حل مشکل خود دست به دامان برادر کوچکشان مي شدند.يک روز برادر شهيد به دو جوان که در حال روزه خوري در ملا عام بودند تذکري مي دهد که در نهايت زير بار نرفتن اين دو جوان باعث بروز برخورد فيزيکي بين دو جوان خاطي و برادر زاده هاي شهيد مي شوند . دو جوان به محله خود فرار کرده وبا تعداد زيادي هم محلي هاي خود به همراه چوب و چماق براي ادامه دعوا بر مي گردند شهيد با ديدن جمعيت دو محله در نهايت تدبير و تواضع در حالي که ترسي در دل نداشت همه هم محلي هاي خود را مجبور به برگشت به خانه ها يشان کرد.و خود تنها به حالت عذر خواهي به سمت هم محلي هاي آن دو جوان حرکت کرد.کساني که براي دعوا آمده بودند با ديدن اين صحنه وبا علم به اينکه اين حرکت آقا رحيم از ترس او نيست از قصد خود منصرف شدند و قائله بواسطه تواضع شهيد ختم به خيرشد.
در دهه فجر به همراه آقاي طالقاني جزو محافظان و ملازمان امام ره بودند.همسر و برادر شهيد مي گفتند که ما قبل از شهادتش مي دانستيم که رفتني است.آقا رحيم در سه روز آخر زندگي به خانه برنمي گردد و سه روز بعد بعد از شهادتشان پيکر آن سرفراز به خانوادشان باز مي گردانند.. همه محل بر اساس پيشينه نيک و مردمي شهيد براي تشييع پيکرش آمده بودند.بعد از شهادتش همگان گفتند: بيچاره خانواده آقا رحيم اما همسر شهيد گفت خوشا به حال ما که چنين توفيقي نصيبمان شد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید