ايشان يک موتوري داشتند و با اين موتور به تمام جنگ زده هايي که از اهواز و آبادان آمده بودند سرکشي مي کرد. حتي طرح کار دبيرستانش هم در بيمارستان گرفته بود و وقتي موشک باران بود همه مردم از بيمارستان آمدند بيرون. فقط او ماند و مي گفت من مي خواهم کمک مجروحين بکنم. حتي در يکي از بيمارستان ها کار مي کرد و روز مي آمد يک سر به ما مي زد و شب تا صبح در بيمارستان بود و حتي به او مي گفتند دکتر. رفيقهايش مي گفتند که او انقدر در اين بيمارستان خدمت مي کند که مثل يک دکتر به مجروحين مي رسد. چه در بيمارستان و چه در جهاد فعاليتش خيلي زياد بود و خيلي فعاليت مي کرد و مي گفتند که ما بايد برويم جبهه و شهيد بشويم.
همين بچه ها بودند که بي مهابا و بي پروا جلو مي رفتند. عليرضا دو بار رفته بود عمليات، دفعه اول موفق شده بود و وقتي بگرشتند پرسيدند که کي داوطلب است که برود عمليات و او دوباره داوطلب شده بود.
در مسئله انتخابات اولين دوره رياست جمهوري که بني صدر مطرح بود، از اندک افرادي بود که مخالف بني صدر بود. او به نماز و نماز جماعت اهميت فراوان مي داد و تقواي فراوان و رفتار و اطاقي داشت که زبان زد خاص و عام بود و حتي در مسجد کفش هاي نمازگزاران را مرتب مي کرد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید