با اختلال وسواس فکری بیشتر آشنا شوید
زن، پریشان و مضطرب بود. وقتی از او خواستم درباره مشکلش با من صحبت کند، با خجالت گفت «مشکل بعد از تولد دخترم شروع شد. دخترم اون روزهای اول شبها تا صبح نمیخوابید و یکسره گریه میکرد. خسته و کلافه بودم. یه روز وقتی با چاقو در حال پوست کندن میوه بودم، این فکر از ذهنم گذشت که نکنه یهو دیوونه بشم و این چاقو رو فرو کنم تو بدن بچهام! نکنه عقل از سرم بپره و بچه خودمرو بکشم! سریع استغفرالله گفتم و با همه وجود تلاش کردم این فکر شوم و خجالتآور رو از سر خودم بیرون بندازم، به خودم گفتم تو چه مادر بد و بیرحمی هستی که چنین فکری از سرت گذشته، تو بدترین مادر دنیایی... بدجور دلشوره گرفتم... سریع چاقو رو بردم به آشپزخونه و به همراه بقیه چاقوهایی که توی آشپزخونه داشتم، گذاشتم توی بالاترین کابینت تا به این راحتیها دستم به هیچ چاقویی نرسه... اما از اون روز تا حالا زندگی من جهنمه، این فکر وحشتناک مثل خوره داره مغزمرو میخوره و هر کار میکنم که دیگه به ذهنم خطور نکنه هیچ فایدهای نداره، هر وقت چاقو یا یک چیز تیز میبینم تپش قلب میگیرم. میدونم الان شما هم تو دلتون میگید من یه مادر بیرحم و بیعاطفهام، حق دارید...». لبخند زدم و گفتم «اتفاقاً اینهمه نگرانی و پریشانی شما بابت خطور یه همچین فکری به ذهنتون، نشاندهنده عمق عشق و علاقهای است که به فرزندتون دارید، شما واقعاً دوستش دارید و نگرانش هستید. شما مادر بدی نیستید، فقط به یک نوع وسواس مبتلا شدید؛ وسواس فکری!»
وسواس فکری چیست؟
همه ما گاهی اوقات، حضور یک فکر ناگهانی و مزاحم را تجربه کردهایم که آن را شرمآور و نابهجا دانستهایم (مانند آزار رساندن به کودکمان) اما برای کسی که مبتلا به وسواس فکری است، چنین افکاری اغلب تکرار و منجر به پریشانی و کاهش کیفیت زندگی میشوند. وسواس فکری عبارت است از افکار مزاحم و تکرار شوندهای که برای فرد، آزاردهنده و غیرقابل کنترل هستند. محتوای این افکار معمولاً کفرآلود (مثلاً ناسزا گفتن به خدا یا شخصیتهای مقدس)، جنسی (مثل فکر کردن به روابط غیراخلاقی و نامشروع)، پرخاشگرانه (مثل زنی که میترسد مبادا به فرزند خود آسیبی برساند) یا ترس از وقوع اتفاقی وحشتناک در آینده است. افراد مبتلا به وسواس فکری، از این افکار بهشدت بیزارند و وقتی افکار وسواسی به سراغشان میآید، با همه وجود تلاش میکنند تا خودشان را از شر آنها خلاص کنند، اما اغلب این تلاشها کاملاً بیفایده است و حتی بهمرور زمان، افکار شدت بیشتری پیدا میکنند تا جایی که زندگی فرد را مختل میکنند. تفکرات وسواسی معمولاً به صورت خودکار، یعنی به صورت غیرقابل کنترل و غیرمنتظره تولید میشوند. همین ویژگی خودبهخودی است که افکار وسواسی را پریشانکننده میسازد. زمانی ما به لحاظ بالینی به فردی برچسب ابتلا به وسواس فکری میزنیم که این دو معیار درباره او صدق کند:
1. افکار، امیال یا تصاویر ذهنی، همیشگی و تکراری باشند و فرد در دورهای از ناراحتی، آنها را ناخواسته و مزاحم بداند. این افکار و امیال در بیشتر افراد اضطراب یا استرس شدید پدید بیاورد.
2. فرد تلاش کند تا این افکار، امیال یا تصاویر ذهنی را نادیده بگیرد یا سرکوب کند یا به کمک یک فکر یا کار دیگر آنها را خنثی و بیاثر کند؛ یعنی با انجام دادن یک عمل اجباری تلاش کند اثر آنها را کاهش دهد.
چرا افراد به وسواس فکری مبتلا میشوند؟
آغاز اختلال وسواس فکری معمولاً تدریجی است و غالباً خود را در اوایل نوجوانی یا اوایل بزرگسالی، پس از یک رویداد استرسزا نشان میدهد. این اختلال معمولاً در زنان شیوع بیشتری دارد. عوامل متعددی در ابتلا به این اختلال دخیل هستند که در اینجا به شکل خلاصه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
عوامل فیزیولوژیک: شواهدی وجود دارد که نشان میدهد ابتلا به وسواس، زمینهای ارثی دارد. احتمال اینکه اقوام و خویشاوندان فرد مبتلا به وسواس نیز به همین اختلال مبتلا باشند، در مقایسه با سایر افراد بالاتر است.
مسئولیتپذیری افراطی: گفتیم که همه افراد در زندگی روزمره خود، تفکرات مزاحم و غیرقابل کنترلی را تجربه میکنند، اما افرادی که به وسواس فکر دچار میشوند، این افکار را بیش از حد جدی میگیرند و در برابر آنها بسیار احساس مسئولیت میکنند. برای این افراد، فکر مساوی با عمل است، مثلاً با خود اینگونه میاندیشند که «اگر افکار کفرآلود به سرم راه پیدا میکنند، یعنی من کافرم، پس اصلاً نباید اجازه دهم چنین افکاری حتی به ذهنم خطور پیدا کنند.» یا «چون فکر آسیب رساندن به فرزندم از ذهن من گذشته است، پس حتماً این کار را خواهم کرد!» این افراد برای افکار منفی خود دچار عذاب وجدان و اضطراب و پریشانی شدیدی میشوند و در نتیجه، به شکل افراطی تلاش میکنند تا افکار خود را کنترل کنند.
تفکر جادویی: یعنی این باور که «من به هر چیزی که فکر کنم، اتفاق میافتد» یا «افکار من به واقعیت تبدیل خواهند شد». تفکر جادویی در کودکان خردسال رایج و طبیعی است، اما اغلب انتظار میرود که یک بزرگسال چنین طرز تفکری نداشته باشد و تفکر جادویی در یک بزرگسال، بیمارگونه است. اگرچه متأسفانه در سالهای اخیر، افرادی که بهدروغ خود را «روانشناس» مینامند اما در واقع حتی سرسوزنی به روانشناسی علمی و آکادمیک تسلط ندارند، تحت عناوینی همچون قانون جذب و راز کائنات، همین تفکر جادویی بیمارگونه را بین افراد ترویج میکنند، یعنی اعتقاد به این باور که «به هرچه فکر کنید، اتفاق خواهد افتاد!» یا «به هر چیزی که بیاندیشید همانچیز را به سمت خودتان جذب میکنید». این افراد که در واقع «رؤیا فروش» هستند، با تلقین چنین باورهای بیپایه و اساسی، برخی از افراد را مستعد ابتلا به «وسواس فکری» میکنند. از یک انسان بزرگسال، آگاه و منطقی انتظار میرود که بداند آنچه در عالم امکان، باعث تأثیر و تغییر یا پیشرفت و پسرفت میشود، اعمال و رفتارش است، نه صرف «افکار» او!
سرکوب فکری: چون افراد مبتلا به وسواس، افکار مزاحم را نفرتانگیز و پریشانکننده میدانند، ممکن است سعی کنند فعالانه آنها را سرکوب کنند (برای مثال با پرت کردن حواس یا...) اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد سرکوب یک فکر ناخواسته وقتیکه دوره سرکوب یا بازدارندگی تمام میشود، بیشتر سبب تکرار وقوع آن میشود (چنین موضوعی به «اثر بازگشتی» معروف است.) مسئله یاد شده نشان میدهد که مبتلایان به اختلال وسواس فکری بهطور چشمگیری افکار مزاحم را بیشتر از جمعیت غیربالینی تجربه میکنند؛ به عبارت دیگر، پژوهشها نشان میدهند که هرچه بیشتر تلاش کنیم تا از فکر خاصی فرار کنیم، اتفاقاً بیشتر به آن فکر خواهیم کرد!
راههای درمان وسواس فکری
وسواس فکری میتواند به اختلالی فلجکننده و جانکاه تبدیل شود که در صورت عدم درمان، در درازمدت به اختلالات دیگری همچون وسواس عملی یا افسردگی بیانجامد؛ بنابراین اگر این اختلال را در خود تشخیص میدهید، در اسرع وقت به یک روانشناس بالینی مراجعه کنید.
روانشناس کمک خواهد کرد تا با استفاده از تکنیکهای ویژهای با افکار وسواسی خود مواجه شوید و کمتر از آنها فرار و اجتناب کنید. ممکن است به بازسازی سیستم فکری و اعتقادی شما بپردازد تا به این نتیجه برسید که نباید افکار خود را آنقدرها جدی بگیرید؛ یک فکر فقط یک فکر است و نه چیزی بیشتر، هرگز قرار نیست افکار ما بهتنهایی جهان پیرامون ما را تغییر دهند. افکار ناخواسته ما لزوماً نمایانگر شخصیت یا اعتقادات ما نیستند و ما انسانها اگرچه در برابر نیتها، اعمال و سخنان خود مسئولیم، اما در برابر افکاری که بدون اراده و خواست ما در ذهنمان فرود آمدهاند، مسئول نیستیم. هیچ انسانی هم وجود ندارد که بتواند افکار خود را کاملاً کنترل کند. افکار ما بدون تصمیم و خواست قلبی ما به «عمل» تبدیل نخواهند شد، پس هرچه قدر هم که افکار منفی، ناخواسته به ذهن شما خطور کنند، دلیل نمیشود که نگران به عمل تبدیل شدن آنها باشید. کار ذهن «تولید فکر» است و ذهن انسان در طول روز، هزاران هزار فکر تولید میکند که بسیاری از آنها ممکن است بیهوده، بیمعنا یا منفی باشند و اصلاً به عقاید، شخصیت، اخلاقیات و سبک زندگی شما ربطی نداشته باشند. آنها را جدی نگیرید، رهایشان کنید و بگذارید برای خودشان در ذهن شما بروند و بیایند. نگران نباشید، آنها به شما تعلق ندارند!
زهرا وافر (دانشجوی دکترای روانشناسی)
مجله آشنا، شماره 223، صفحات 65-63
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید