گفت «براي خدا نقشه نكشيد!» و بعد تأییدش كرد با حكايت يكي از بزرگان نجف كه اسمش را برد و من نميآورم. ايشان كاغذي برداشته بود و نقشه خانهای كشيده بود با اوصاف تمام، براي خانهاي كه ميخواست، و خواسته بود از خدا، و خدا براي درس دادن به ايشان و مني كه اين قصه را ميشنيدم و شمايي كه ميخواني، خيلي زود، خانه و حاجتش را داده بود؛ درست به اسلوب همان نقشه. منتها آن عالم، انسان بود و انسان اهل نیسان و فراموشی. آن بزرگوار یادش رفته بود که در آن كاغذ كذايي، زيرزمين هم بكشد... و خانه بدون زيرزمين براي نجف آن روزگار و گرماي نفسگيري كه چارهاش فقط پناه بردن بود به خنكاي زير زمين، به مفت هم ارزان بود!
اين رخدادها و حكمتهايي كه در درونش پنهان است، در حوالي و احوال ما هم فراوان ميچرخد. ديدنش هم آنقدرها بصيرت نميخواهد! نمونه ديگرش خاطره دوستي است كه بيواسطه از خودش ميآورم. اين آقا هم مفصل، سياههاي مينويسد در وصف نازنين همسری كه ميخواسته و ميدهد دست مادر محترمه و خواهرهای خيرخواه تا برایش یابنده عروس مقصود باشند!
با غصه ميگفت: شش سال تمام هر چه گشتند و هر كه را جستند و آوردند پيش چشمم، نخواستم چون همه شرايطم را نداشت؛ ایشان هم همسر سيده ميخواسته، هم همشهري، هم غيرشاغل، هم... ميگفت گاهي كسي فقط يكي از شرایطم را نداشت، ولي من سماجت ميكردم كه از خدا چنان خواستهام و نه چنين! ميگفت یکوقت بُريدم. خسته شدم. رفتم پيش عزيزِ صاحبدلي. فرمود «بسپارش به خدا و سخت نگير! شرطهاي اينچنيني نگذار» ميگفت: گره باز شد. حالا محبوب خانه من، از ارقام آن سياهه فقط سيادت دارد بهاضافه هزار حسن ديگر كه جزو شرطهاي من نبود، اما واجب زندگيام بود و من غافل بودم از آنها. اينها را با افسوس ميگفت براي آن شش سالي كه زمان از دست داده بود.
چند سال است كه به اقتضاي رشتهاي كه خواندهام، جايي كه مشغولم و رفتوآمدهایی که با جماعت خانوادهپريش دارم، زن و مردهاي بسیاری را ميبينم كه براي رفع مشاجره به مشاوره ميآيند، اما كارشان به سامان نميرسد و ميكشند به دادگاه، گاهي در كارشان ريز ميشوم؛ هم حسابشان دقيق بوده هم نقشهشان حسابشده، حتي جاهايي زيادي حساب كردهاند! گير كارشان هم همين بوده كه خيلي روي اين حسابها حساب باز كرده بودند.
اين روزها منع ميكنند از «نتيجهگيري مستقيم» و «مستقیم گویی» و لابد نبايد براي شمایی که میدانم به «هو معكم» و «هو حسبه» باور دارید، بگويم: براي خدا نقشه نكشيد! سياهه ننويسيد! اهل دقت و منطق و مشورت باشید، اما اهل حسابگریهای معمول مردم، نه.
عبدالله نیازی
مجله آشنا، شماره 223، صفحه 14
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید