مادر که به عنوان مؤثرترین عامل محیطى و وراثتى در رشد شخصیت فرزندان نقش بسزایى دارد، باید فردى شایسته و صالح باشد. تأثیر مادر آنچنان مهم است که طبق متون دینى ما بخشى از عوامل نیکبختى و تیرهبختى افراد مربوط به دوران باردارى مادر است. اعمال و رفتار و حالات مادر در آن دوران حساس در شکلگیرى شخصیت آینده کودک تأثیر دارد به فرموده پیامبر صلیاللهعلیهواله:
«خوشبخت کسى است که در شکم مادرش خوشبخت شده و بدبخت کسى است که در شکم مادرش بدبخت شده است.» (2)
پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مورد تأثیر نادانی مادر بر جنین فرمودند:
«از ازدواج با زن احمق و نادان بپرهیزید، زیرا همنشینى با او منشأ اندوه و بلا بوده و فرزندش ضایع و تباه خواهد شد.» (3)
و همچنین آن بزرگوار در مورد همسر گرفتن از خانواده ناسالم، به مسلمانان هشدار داده و فرمود:
«بپرهیزید از زن زیبایى که در خاندان بد و پست پرورش یافته باشد.» (4)
امام حسین علیهالسلام نیز در روز عاشورا براى معرفى خویش و آگاه کردن دلهاى بیدار، به مادر بزرگوارش فاطمه علیهاالسلام و مادربزرگ شایسته و فداکارش حضرت خدیجه اشاره نموده و فرمود:
«شما را به خدا! آیا مىدانید که مادر من فاطمه زهرا دختر محمد مصطفى صلىاللهعلیهوآله است؟ ... شما را به خدا! آیا مىدانید که خدیجه دختر خویلد نخستین زنى که اسلام را پذیرفت مادربزرگ من است؟...» (5)
آن حضرت در گفتار دیگرى به آثار تربیت در دامن مادران پاک و عفیف پرداخته و اثر عمیق و ریشهدار آن را در زندگى افراد چنین شرح مىدهد:
«اینک عبیدالله ناپاک، فرزند ناپاک، مرا در پذیرش یکى از دو راه مجبور کرده است بین مرگ و ذلت. اما هیهات که ما ذلت و خوارى را بپذیریم، خداوند و رسولش و مؤمنین و دامنهاى پاک و غیرتمندان و عزتمندان بر ما نمىپسندد که اطاعت فرومایگان و پست فطرتان را بر مرگ با عزت و شرافتمندانه ترجیح دهیم.» (6)
حضرت مهدى عجلاللهتعالىفرجهالشریف نیز با افتخار تمام مادرش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را الگوى خود مىداند و مىفرماید:
«دختر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله براى من الگوى نیکو و شایستهاى است.» (7)
همچنان که مادران شایسته مىتوانند در اعتلاى شخصیت فرزندان خود نقش مؤثرى داشته باشند مادران خطاکار نیز تأثیر منفى در فرزندان خود دارند. سخن حضرت مجتبى علیهالسلام در مورد نقش فوقالعاده مادر در ساختار هویت افراد، ما را در درک این نکته ظریف تربیتى بیشتر یارى مىکند. آن حضرت هنگامى که با معاویه مناظره مىکرد، در مورد یکى از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقى وى و گرایش به باطل، به نقش مادرش هند اشاره کرده و فرمود:
«معاویه! چون مادر تو هند است و مادربزرگت نثیله مىباشد (و در دامن چنین زنان فرومایه پرورش یافتهاى، اینگونه اعمال زشت از تو سر مىزند) و سعادت ما در اثر تربیت در دامن مادرانى پاک و پارسا همچون خدیجه و فاطمه علیهاالسلام مىباشد.» (8)
شاعر با اشاره به این واقعیت مىگوید:
شمشیر نیک ز آهن بد چون کند کسى
ناکس به تربیت نشود اى حکیم کس
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ، لاله روید و در شورهزار، خس
امام صادق علیهالسلام فرمود:
«خوشا به حال کسى که مادرى پاکیزه و پاکدامن داشته باشد.» (9)
تکریم مادر فرزند از جانب پدر، طبق نظر رسول گرامى اسلام از مهمترین حقوق فرزندان است. (10)
یک اصل تربیتی جالب در این زمینه وجود دارد که میگوید: بزرگترین کاری که یک پدر میتواند برای فرزندانش انجام دهد، این است که مادرشان را دوست بدارد.
احترام به همسر از مواردى است که در تربیت فرزندان تأثیر فراوان دارد. مادرى که در خانه عزیز باشد و مورد تکریم شوهرش قرار گیرد او با روحى سرشار از عاطفه و آرامش و احساس شخصیت فرزندان را تربیت خواهد نمود اما اگر در منزل مورد آزار و اذیت روحى و جسمى قرار گیرد و شخصیت او در خانه و پیش فرزندان، مورد تحقیر و اهانت باشد؛ بدیهى است که از روان سالمى برخوردار نخواهد بود و در نتیجه آرامش خود را از دست داده و اضطراب و نگرانى او به فرزندان سرایت خواهد کرد.
در روز عاشورا هنگامى که هلال بن نافع عازم جنگ شد همسر جوانش از رفتن او ناراحت شده و به شدت گریست، امام حسین علیهالسلام متوجه آن دو زوج جوان گردیده و به هلال فرمود:
«هلال! همسرت جدایى تو را نمىپسندد، تو آزادى و مىتوانى خشنودى او را بر مبارزه با شمشیرها مقدم بدارى.» (11)
و در مورد دیگرى امام حسین علیهالسلام تکریم همسر را به دوستانش متذکر شده و در پاسخ اعتراض آنان که به فرشها و پردههاى نو در منزل آن حضرت اعتراض مىکردند، فرمود:
«عادت ما در ازدواج این است که پس از ازدواج بلافاصله مهریه آنان را پرداخت مىکنیم و آنان از مهریه خود هر چه دوست داشته باشند مىخرند و این لوازم منزل که شما مىبینید به ما مربوط نمىشود.» (12)
حتى امام حسین علیهالسلام اشعارى دارد که حکایت از بالاترین حد تکریم فرزند و همسر در سیره اهل بیت علیهمالسلام دارد. حضرت سیدالشهداء در مورد همسرش رباب و دخترش سکینه مىفرماید:
«به جان تو سوگند! من خانهاى را دوست دارم که در آن سکینه و رباب در آن باشند من آنها را دوست دارم و عمده مال خود را براى آنان مىبخشم و کسى را شایسته نیست مرا سرزنش کند.» (13)
1- «إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- یُحِبُّ الْبَیْتَ الَّذِی فِیهِ الْعُرْسُ، وَ یُبْغِضُ الْبَیْتَ الَّذِی فِیهِ الطَّلَاقُ، وَ مَا مِنْ شَیْءٍ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- مِنَ الطَّلَاقِ»؛ کافی (ط - دارالحدیث)، ج 11، ص 465.
2- «السَّعِیدُ مَنْ سَعِدَ فِی بَطْنِ أُمِّه و الشَّقِیُّ مَنْ شَقِیَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ»؛ التوحید، صدوق، ص 356.
3- إِیَّاکُمْ وَ تَزْوِیجَ الْحَمْقَاءِ فَإِنَّ صُحْبَتَهَا بَلَاءٌ وَ وُلْدَهَا ضِیَاعٌ؛ وسائل الشیعة، ج20، ص 84.
4- إِیَّاکُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَنِ قَالَ الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِی مَنْبِتِ السَّوْء؛ مکارم الأخلاق، ص 203.
5- «...أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ أُمِّی فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ ... أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَدَّتِی خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ أَوَّلُ نِسَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِسْلَاماً...»؛ الأمالى، صدوق، ص 157.
6- «أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ تَرَکَنِی بَیْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهَاتَ لَهُ ذَلِکَ مِنِّی هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ أَبَى اللَّهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ جُدُودٌ طَابَتْ أَنْ یُؤْثَرَ طَاعَةُ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْکِرَام»؛ اللهوف، سید بن طاووس، ص 180.
6- «فى اِبنَةِ رسول الله صلّى الله علیه و آله لى اُسوةٌ حَسَنة»؛ الغیبة، طوسى، ص 286.
8- الإحتجاج، طبرسى، ج 1، ص 282.
9- «طوبى لِمَن کانَت اُمّه عَفیفة»؛ علل الشرائع، ج 2، ص 564.
10- وسائل الشیعة، ج 21، ص 481.
11- «انّ اهلَکَ لایطیب لها فراقکَ، فلو رأیتَ ان تختار سرورها على البراز»؛ موسوعة الامام الحسین علیهالسلام، ج 3، ص 681.
12- «إِنَّمَا نَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ فَنُعْطِیهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَیَشْتَرِینَ بِهَا مَا شِئْنَ لَیْسَ لَنَا مِنْهُ شَیْء»؛ وسائل الشیعة، ج 5، ص 336.
13- «لَعَمرُک انّنى لاحب دارا
تکون بها سکینة و الرباب
احبّهُما و ابذل جل مالى
و لیس لعاتب عندى عتاب»؛ بحارالانوار، ج 45، ص 47.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید