آمار افراد مبتلا به بيماري اعصاب وروان درجامعه در حال افزايش است . آنچه امروز شاهد هستيم ويزيت سرپايي و در مواردي بستري بيمار و سپس ترخيص بيمار وارجاع وي به خانواده است .در اين ميان نزديك ترين افراد به بيمار اعصاب وروان خانواده او ست. اين افراد شاهد رفتار بيمارشان هستند و با توجه به اينكه احساس مي كنند كه در مردابي از مشكلات دست وپا مي زنند، نيازمند هستند تا تمامي خشم يا فداكاري شان را نسبت به بيمار كنترل كنند.در اين ميان يك عضو علاقه مند در خانواده و وجود يك مركز بهداشت روان مرتبط با خانواده بيمار عنصر با ارزش و كاربردي است.
در واقع بايد با آموزش به خانواده بقبولانيم، تفكر غير منطقي ، خلق غير قابل پيش بيني ،سخنان غير قابل درك و رفتار غير منتظره درك ورفتار غير منتظره و گاهي تهاجمي بيمار را تحمل كند و صبور باشد و كوتاه نيايد. به نوعي خانواده نقش حمايتي و حياتي در درمان بيماري دارد و جزء اصلي تيم درمان به حساب مي آيد.
خانواده نقش حمايتي و حياتي در درمان بيماري دارد و جزء اصلي تيم درمان به حساب مي آيد.
در اين ميان بسياري از خانواده ها تا زماني كه با بروز بيماري در يكي از بستگان درجه اول شان روبرو نشوند ، آگاهي كمي از بيماري رواني دارند. ممكن است اعضاي خانواده حتي متوجه نشوندكه فرد در حال تغيير است يا رفتار غير عادي دارد.
دكتر شيري "پزشک حوزه بهداشت روان" ، مدرس دانشگاه تهران و عضو پژوهشکده علوم شناختي ايران در اين خصوص مي گويد: زماني که فردي با يک دل درد مواجهه مي شود ،بدون لحظه اي درنگ به متخصص گوارش مراجعه مي کند .به نوعي مي توان گفت علائم بيماري ما را به سمت صحيح هدايت مي کند.اما نکته اي در مورد اختلالات رواني وجود دارد اين است که اين دسته از اختلالات در بسياري مواقع با بروز جسماني خود را نشان مي دهد و در واقع فرد نمي داند که بايد به چه متخصصي مراجعه کند.
علائم بيماري اختلال خلقي چيست ؟
اختلالات روان و انگ اجتماعي
اختلالات رواني با انگ اجتماعي همراه هستند.براي درمان اين دسته از اختلالات ،افراد با وضعيتي که در آن قرار مي گيرد به روان شناس ،روانپزشک,روان درمان ،يا مددکار اجتماعي و مشاوره خانواده مراجعه مي کند.اينکه فرد در زمان احساس بيماري کدام يک از متخصصين را انتخاب مي کند ، جاي سوال دارد. همه اين افراد به نوعي با يکديگر در تعامل هستند اما يکسري از اختلالات لزوما نياز به مداخله دارويي يا بستري دارد. دكتر شيري با بيان اين موارد اضافه مي كند: بيماران رواني را مي توان به 6 دسته تقسيم کرد.
1- اولين دسته بيماران رواني ,اختلالات عقل است ( PSYCHOSIS ) .بسياري از اوقات اين بيماران نياز به بستري جهت تشخيص و درمان متناسب دارند. روان درماني نمي تواند به اين افراد کمک کند.درمان اين افراد صرفا به اين خاطر است که بدتر نشوند.
2- دسته ديگر بيماريها ،اختلالات اضطراب است.استرس در زندگي همه انسانها وجود دارد ولي واکنش آدمي به عوامل اضطراب زا متفاوت است و گاهي زندگي فرد مختل ميشود . از بدخوابي بگيريد تا تپش قلبهاي عذاب آور و حتي حملات اضطرابي و فوبيا نسبت به جمع و حتي بعضي تيکهاي عصبي...همه و همه در زيرگروه اختلالات اضطرابي درمان ميشوند و ترکيبي از روان درماني و درمان دارويي به اين دسته از بيماران کمک شاياني مي كند.
3-اختلالات MOOD از ديگر اختلالاتي است که با اختلالات عاطفه ،افسردگي يا سرخوشي بيش از حد يا هر دو خود را نشان مي دهد،فراگيري اش در جامعه تا 5% است و بر خلاف باورعمومي که معتقد است آدم بايد مسائل خودش را حل کند ما از اختلالاتي صحبت ميکنيم که فرد تعادل عاطفي خود را از دست داده و لازم است کمکي ابتدايي بگيرد تا بتواند با افسردگي خود روبرو شود. بسياري از مردم نمي دانند که بالا و پايين شدن رفتارشان طبيعي نيست و جزو اختلالات دو قطبي طبقه بندي مي شود و اگر داروي تثبيت کننده عواطف بگيرند مي توانند به کار و زندگي خود برسند و در اطرافيان ايجاد احساس نا امني نمي کنند .
4- دسته چهارم بيماريها اختلالات تطابقي است در اين نوع بيماري افراد نمي توانند خود را با شرايط تطبيق دهند؛مثلا با ازدواج کردن ، معمول است که فرد مسووليت پذيري جديد را نشان ميدهد اما اين افراد نميتوانند با شرايط جديد متناسب تغيير کنند. همچنين همين عقب افتادگي يا بي تناسبي را در زماني ميبينيم که فرد مادر ميشود اما از پس شرايط روحي رواني لازم براي وظايف مادري عاجز ميماند.
5- اختلالات وسواس : اين دسته بيماران دچار افکاري مزاحم هستند و عليرغم اينکه ميدانند بعضي رفتارها غير عادي است اما نميتوانند جلوي خود را بگيرند مثل شستشو ، چک کردن قفل و کليد و گاز آشپزخانه و...اختلالات وسواسي اجباري بسيار آزار دهنده هستند و نياز مبرم به مداخله دارويي و روان درماني دارد.
6- اختلالات شخصيت : حتما شما هم ديده ايم افرادي را که در جزوه نوشتن نظم خاصي دارند و از خودکارهاي مختلف استفاده مي کنند.اين نظم تا زماني خوب است که در حد نرمال باشد و به نوعي تبديل به استرس نشود .وقتي فرد حالت رفتاري اش از نرمال به سمت غير نرمال حرکت کند ،در اين زمان مي گوييم فرد بقدري دقيق شده که از عملکرد روزانه اش عاجز گرديده يا اطرافيانش را عاجز كرده است .مثلا فردي که دقيق است در اختلال شخصيت ممکن است شکاک شود .اختلال شخصيت يکي ديگر از اختلالات رواني است که نيازمند پيگيري و درمان است.
پزشک و بيمار
آگاهي هايي براي مواجهه با بيماري اعصاب و روان
اين مدرس دانشگاه با بيان اين مطلب كه بيماريهاي اعصاب وروان از آن دسته بيماريهايي هستند که افراد به خاطر ترسيدن از انگ اجتماعي به پزشک مراجعه نمي کنند.حال آنکه بسياري بيماري هاي اعصاب وروان مثل وسواس ، دوقطبي بودن ، اسکيزوفرنيا ( اختلال عقل )، با مداخله درماني کنترل مي شوند و بدون دارو چه بسا غير قابل برگشت است. عنوان مي كند:آگاهي مهم در خصوص اين بيماري اين است كه نزديكان فرد بيمار آگاهي عمومي داشته باشند. اين امر به نزديکان بيمار کمک مي کند تا در مراجعه به پزشک صبور و با حوصله باشند.مثال صريحي که در مورد خانواده هاي داراي بيمار اعصاب وروان وجود دارد اين است که درباره اختلال بيمارشان اطلاعات کافي ندارند،ممکن است نشانه هاي بيماري را به عنوان خصايص فردي در نظر بگيرند و بيمار را به خاطر اين حالات مورد سرزنش قرار دهند.
وي ادامه مي دهد: فردي که دچار بيماري اعصاب و روان است ، تا زماني که به شرايط عادي باز گردد، نياز به بازتواني دارد.مصرف صحيح داروي روانپزشکي،کمترين اختلال وعوارض را ايجاد مي کند، حال آنکه بيماران اعصاب و روان گاهي به شکل سرخود داروهايشان را قطع مي کنند ؛به نوعي يک ترس اجتماعي درباره مصرف داورهاي اعصاب وجود دارد.حال آنکه اين داروها بايد پله اي و به تدريج قطع شود.
بايد به خانواده ها و مردم ياد داد که ترس غير عادي از بيماري رواني نداشته باشند و به اين افراد فضايي دهند تا بتوانند دوباره به جامعه برگردند و حمايت اجتماعي نرمال دريافت کنند تا دوباره به شرايط بيماري برنگردند.
نكته حائز اهميت در خصوص كليه بيماريها پيشگيري است.پيشگيري در مورد بيمار اعصاب و روان از اهميت خاصي برخوردار است.دكتر شيري با بيان اينكه پيشگيري طبق تعريف سازمان بهداشتي داراي سه سطح است ،مي گويد: پيشگيري اول قبل از وقوع بيماري است.هرکاري که باعث شود مردم به يک بيماري مبتلا نشوند. پيشگيري دوم تشخيص صحيح بيماري است يعني وقت بيمار تلف نشود و به محل درستي براي درمان خود مراجعه کرده باشد يا اينکه اولين متخصصين که بيمار را ويزيت کرده اند و متوجه اختلال رواني شده و به درمانگر رواني يا روانپزشک معرفي کنند.سطح پيشگيري سوم بازتواني رواني و باز گرداندن بيمار به زندگي عادي است.بايد به خانواده ها و مردم ياد داد که ترس غير عادي از بيماري رواني نداشته باشند و به اين افراد فضايي دهند تا بتوانند دوباره به جامعه برگردند و حمايت اجتماعي نرمال دريافت کنند تا دوباره به شرايط بيماري برنگردند.
حمايت
حضور خانواده در توانبخشي بيمار
در جهان واقعي بيشتر بيماران بيش از آنكه از سوي مراكز بهداشتي مورد حمايت قرار گيرند با خانواده در تماس هستند. در كتاب مشاركت خانواده در خدمات بهداشت روان آمده است :كمك كردن به بيماران و خانواده ها جهت درك بيمار رواني قدم اول در مجهز كردن آنها با مهارت هاي سازگاري موثرتر است. همانند يك بيماري طولاني مدت جدي و ناتوان كننده جسماني خانواده هاي مواجه با بيماري شديد رواني نياز جدي براي دريافت اطلاعات صحيح دارند. دسترسي به اطلاعات به كاهش سردرگمي ، كم كردن استرس ،اضطراب و داغ ننگ بيمار رواني مي تواند كمك كند.
وجود انگيزه نياز اصلي بيمار اعصاب و روان است. انرژي مثبت براي فردي با ناتواني رواني و بهبود فزاينده در عملكرد هاي اجتماعي و ايفاي نقش هاي مسئوليت مندانه در بهبود بيماري موثر است.اجبار به رو در رو بودن با يك بيمار رواني شديد و ناتوان كننده مشكلي سخت و فشار زا براي خانواده است.حال اين توانايي و ظرفيت خانواده است كه با كوشش در كنار يكديگر و نيز همكاري با پزشك ، متدهاي حل مشكل را آموزش ببينند.
در بخشي از اين كتاب آشفتگي هاي هيجاني خانواده بيمار اعصاب و روان را "داغدار دائمي "تعريف كرده است. در برخي خانواده ها بيمار رواني ممكن است بزرگترين عامل بر هم زننده محيط زندگي آرام آنها باشد، به هر حال در هر دو صورت اعضا خانواده مستعد تجربه تحولي هيجاني هستند كه آنرا "داغداري دائمي" مي گويند.
مطمئنا بيمار رواني فشاري بر دوش همه خانواده است. به نظرمي رسد كه بعضي از خانواده ها در رويارويي با آن موفق تر هستند. براي بعضي از خانواده ها ، بروز بيمار رواني شديد در يكي از عزيزانشان مشابه ساير مشكلات برطرف نشدني (فقر ،بيماري تهديد كننده،شرايط نا امن زندگي)است.
نكته حائز اهميتي كه در خصوص اين بيماران وجود دارد اين است كه جامعه ما راههاي شناخته شده كمي را براي سوگواري ناشي از فقدان و تغييرات ايجاد شده ناشي از بيماري در اختيار دارد. فقدان سازمانهاي دولتي و غير دولتي ،منابع مالي و آموزشي محدود و فقدان شبكه گسترده خدمات بهداشت رواني و جامعه نگر ، بيماران و خانواده آنها را با منابع محدود براي حمايت هيجاني مواجه مي سازد.عدم حمايت سازمانهاي بيمه گر از ارائه اينگونه خدمات مشاوره اي امكان بر خورداري كامل از سرويس هاي درماني و مشاوره اي موجود را نيز با محدوديت مواجه مي كند. حال آنكه تقويت منابع علمي ،مالي و عاطفي خانواده ها مي تواند چتر مناسبي براي بيمار به منظور تحقق اهداف درماني وتوانبخشي باشد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید