برخي روانشناسان عقيده دارند: «دختران باورهاي پدر را پذيرفته ولي در سالهاي بعد در زندگي مانند ما در رفتار مي کنند و پسران نيز عقايد و باورهاي مادر را به ارث برده ولي دقيقا مانند پدر خود زندگي خواهند کرد.»
اين نظريه اهميت نوع ازدواج و پيوند و در مرحله بعد نوع رفتارهاي پدر و مادر در تعيين باورها و شيوه زندگي فرزند را رقم مي زند. مثل معروفي است که مي گويد: «مادر را ببين دختر را بگير» که از شناخت گفتمان بالا در گذشته هاي دور خبر مي دهد.
در ايام بعد از بلوغ و بخصوص بعد از ازدواج، عقده ها نارساييها و مشکلات شخصيتي دختر و پسر در دوران کودکي بيشتر نمايان مي شود. زيرا فرد به آزادي نسبي دست يافته است و اين فضا ]اگر زوجين داراي تربيتي متعادل و تعريف شده همراه با نوازش مناسب مثبت نباشند[ گاه سبب چالشهاي عميق خواهند شد، يعني طرفين فشارها و ناکاميهاي دوران کودکي را در تبادلات عاطفي خود نمايان مي سازد. اين کمبودها بشکل وابستگي افراطي، تلخ زبانيها و تحقيرها، انحرافات جنس ]سرد مزاجي، گرايش به جنس موافق، هرزگي و طنازي غيره متعارف و...[ سوءتفاهمات و زودرنجي و اشکالي از اين دست بروز مي کند. جالب است بدانيم تا چند سال اخير در ابتداي زندگي نمود نابسامانيهاي اخلاقي و اعمال فشارهاي رواني از طرف مردان بيشتر به چشم مي خورد ]اين رويه در شهرهاي کوچک هم اکنون نيز ادامه دارد.[ در اين دوره رابطه زوجين بشکل والد به کودک از طرف مرد و کودک مطيع و آزرده با والد از طرف زن تعريف مي شد، بعد از بدنيا آمدن فرزند و استحکام موقعيت زن، جبهه مقابل موقعيت را دست مي گيرد و رابطه در حالت کودک لجباز به کودکي مطيع ادامه مي يافت. اين بازي در شهرهاي بزرگ کم کم به اشکال مختلف ديگر نيز قابل مشاهده است.
خانم جمشيدي روانشناس مي گويد: «معمولا زوجين همبازيهاي مناسب خود را انتخاب مي کنند ]خدا نجار نيست ولي در و تخته را خوب هم مي آورد[ دختر دقيقا شخصيتي را در وجهه شخصيت پدر مي يابد و پسر نيز به نوبه خود مادر را شبيه سازي مي کند و طرفين با اين نوع گزينش لذت بر خوردهاي ]مثبت يا منفي[ دوران کودکي را باز نوازي مي کنند. اگر منش والدين با کودک تحقيرآميز و همراه با نوازشهاي نابجا باشد در بزرگسالي فرد همسري را بر مي گزيند که اين احساس حقارتها را به او بدهد. ]هر چند عده کمي نيز با شناخت و يا دلايل ديگر ضد پيش نويس عمل کرده و در نتيجه از اين روند بازي خارج مي شوند[ و در سايه اين موقعيت فرد به امنيت رواني مي رسد]مشابه کودکي[. اين سخن به اين معني نيست که هميشه تربيتها و برخوردهاي غلط دوره کودکي به درگيرهاي افراد در دوران بعد ختم مي شود، بر عکس گاه اين بيرون ريزيها به شکل ظاهراً مثبت، خشنود ساز، کامل باش و يا انواع ديگر رفتارهايي از اين دست خود را نشان مي دهند. شخص براي جلب نظر و توجه اطرافيان به تمام خواسته هاي مشروع و غيرمشروع آنان علي رغم ميل خود پاسخ مي دهد و سعي در خشنودي اطرافيان براي گرفتن نوازش بيشتر دارد و يا با تلاشي بيش از توان سعي در درست و کامل انجام دادن کارها براي کسب تشويق توجه و تأييد دارد.
اين وضعيت بخصوص در افرادي صدق مي کند که در کودکي بشکل شرطي دوست داشته شده اند، «يعني اگر موفق باشي، برنده و پيروز باشي، فلان رشته را بخواني و يا فلان جور رفتار کني دوستت خواهم داشت» فرد در بزرگسالي نيز اين رويه و تجربه را يدک مي کشد. و اما شخص همراه با جلب توجه و رضايت ديگران تجربه هاي منفي ناشي از خستگي و احساس اجحافها را براي خود جمع آوري کرده، چندي بعد مانند فنر فشرده و رها شده اي اين استرس و رنجها را بشکل عصيان، ناراحتي روحي، رواني و اشکال مشابه آشکار مي سازد.
در جواني زن و شوهر بدليل وجود مشغله هايي نظير شغل، فرزند پروري و همچنين شور و نشاط جواني و توجه افراطي به دنياي خارج کمتر متوجه مشکلات روحي خود و طرف مقابلشان مي شوند.
در بانوان بعد از شروع علائم يائسگي، تغييرات هورموني و کاهش ميل جنسي که معمولا با ازدواج و رفتار کامل فرزندان از خانه مصادف است، بعبارتي زن سندرم «آشيان خالي» را تجربه مي کند. چالشهاي زنانه وقتي به اوج خود مي رسد که بحران ميانسالي با کم شدن زيبايي و ظرافت زنانگي که زماني مايه دلگرمي و توجه اطرافيان، دوست و فاميل مي شده و تارهاي سفيد درلابلاي موها خبر رسيدن اين ايام را بهمراه مي آورد. از سويي زن که زماني والدين خود را بعنوان منبع و پناهگاه عاطفي در اختيار داشته است، اينک از طرف آنان نيز تغيير نقش داده و بدليل بالا رفتن سن پدر و مادر و بروز بيماريها و اختلالات جسمي، روحي و عاطفي ناشي از کهولت به نوعي نقش مادر را بايد برايشان ايفا کرده و سرپرستي، نگهداري و يا حداقل حمايت احساسي شان را بدوش کشد. توجه و مراقبت از آنان مي تواند احساسات و عواطف را تحت فشار قرار دهد. پذيرفتن اين موضوع دشوار است که آنها روزگاري به اين درجه قدرتمند بودند و حالا وابسته اند و در ضمن توليد سراسيمگي مي کند که ديگر کسي نيست که از او مراقبت نمايد.
در مردان بعد از ??سالگي با کمتر شدن ميل جنسي، بازنشستگي و مانند زنان از دست دادن حمايت عاطفي فرزندان و والدين، ايجاد بحران هويت شغلي و عدم توجه و نوازش همسر از سويي ديگر چالشها از راه مي رسند. «??سالگي شروع چلچلي مرد است» در اين زمان اتفاق مي افتد.
گاه مرد براي اعاده آن هويت کاذب از دست رفته، نداشتن بانک عاطفي قابل قبول نسبت به همسر و بيگانه بودن با کودک درون و خود واقعي دست به تجديد فراش و دل سپردن به عشقهاي زمان پيري مي زند تا کمبود نوازش و توجه را جبران کند.
در زنان اين کسب هويت تخيلي به شکل حساسيت هاي غيرمتعارف راجع به سن، لباسهاي نامتناسب، حرکات و سکنات جوان مابانه بروز مي کند. اگر زنان و شوهران در جواني برخوردي مناسب و عاشقانه با يکديگر داشته باشند و فضاي زندگيشان همراه با عاطفه و يکدلي باشد، و در جنبه هاي مختلف توجه و نوازش کامل و قابل قبول رد و بدل گردد، در دوران ميانسالي با استفاده از اين بانک عاطفي پربار و به ياد خاطرات و تجربه هاي مثبت از ادامه زندگي مشترک لذت بيشتري خواهند برد، زيرا با رفتن فرزندان و کم شدن اشتغال، زوجين زمان بيشتري را براي سپري کردن با هم دارا هستند ولي اگر در دوران اوليه زندگي خشونت و بازنوازيهاي منفي عاطفي داشته باشند ]اين امر در مورد مردان که مدير خانواده هستند بيشتر مصداق دارد[ و يا با خشنودسازي اجباري و يا هر ويژگي افراطي و غيرطبيعي ديگر که از کودک يا بالغ برخواسته نباشد، سعي غيرواقعي در جلب رضايت طرف مقابل ]بخاطر منافع و مصالح شخصي[ و يا گدايي محبت در دوران کهنسالي طرفي که احساس احجاف و فشار مي کرده، تجربه هاي خشم و نفرت خود را با آزار و اذيت طرف مقابل نقد خواهد کرد. اين ارتباطات در خانواده هاي مسن بوضوح قابل مشاهده است.
براي گذراندن بهار دوم پر از نشاط، عشق، گرمي و اميد توجه به موارد زير ضروري مي باشد:
1) خودشناسي و شناخت خواسته هاي واقعي
داشتن آگاهي هاي لازم در راستاي شناخت خود و نيازهاي احساسي، عقلاني، تحليل رفتارهاي فردي و اجتماعي، ارتباط صحيح با کالبد و ضميرهاي آگاهي و ناخودآگاه دستمايه قدرتمندي است که کمک مي کند، انسان در چالشهاي زندگي مشترک جايگاه خود را بهتر ارزيابي کرده و توانايي لازم را براي رفع مسائل في مابين به دست آورد. در اين حالت فرد نه منفعلانه در پي انتخاب شدن است بلکه فاعلانه با بررسي دقيق و همه جانبه خود برمي گزيند و پس از شروع زندگي عادلانه تر در مورد خود و همسر قضاوت کرده و سهم خود را در مشکلات و مسائل مي بيند و در نتيجه بالغانه نه کسي را وارد بازي هاي رواني مي کند و نه در بازي رواني طرف مقابل شرکت مي کند.
رفتارشناسان معتقدند: «اغلب روابط انساني غيربالغانه نوعي بازي محسوب مي شود که بازيگران بنا به تربيت خردسالي ناخودآگاه روابط خود براساس احساسات تخريبي و موقعيت شخصي ادامه مي دهند، تبادلات افراد در سه وضعيت «بازنده»، «برنده» و «قرباني» ظاهر مي شود.
در جامعه سنتي زنان با ماسک «قرباني» دوران زندگي خود را سپري مي سازند ولي مردان ابتدا در نقش برنده و در دوران کهنسالي که قدرت جسمي و فکريشان رو به نقصان مي رود به احساس «بازنده» تغيير موقعيت مي دهند. در اغلب کشورهاي پيشرفته دوره هاي اجباري در مدارس و مؤسسات، مربوط به ازدواج در راستاي خودشناسي دقيق تر و آموزشهاي پيش از زندگي مشترک برقرار بوده و اطلاعات لازم در اين زمينه را در اختيار افراد مي گذارند.
2) پرداختن به امور و علايق فردي
ازدواج و زندگي مشترک به معناي خاتمه اشتغالات و تفريحات فردي نيست.
جبران خليل جبران نويسنده بزرگ مصر مي گويد: «مانند ستونهاي خانه اي باشيد که جدا از هم سقفي را برپا داشته اند» و در جايي ديگر مي گويد: «مانند تارهاي سازي باشيد که جدا از هم آهنگ خوشي را مي نوازند.» همسر بايد به مثابه بال پروازي باشد که در ايجاد زمينه پيشرفت و صعود طرف مقابل در ابعاد مختلف سهيم باشد.
داشتن ساعات و روزهايي اختصاصي براي يادگيري، انجام اشتغالات علمي، معنوي و تفريحي جز حقوق اوليه زوجين بحساب مي آيد. برخورداري از اوقات فراغت و يا مسافرت و گردشهاي جدا از همسر نيز حق طبيعي براي ايشان محسوب مي شود. ايجاد تنگنا، عدم پذيرش حدود و حريم شخصي تنها به ايجاد و افزايش تنش منجر مي گردد.
عشق واقعي در احترام به حريم هاي فردي و اجتماعي معنا و مفهوم مي يابد نه چسبيدن به طرف مقابل. شاعر مي گويد: «عشق محدود نمي کند، در بند نمي کشد، خسته نمي کند، وبال گردن نيست، مزاحم نيست، همسر رفيق راه است و پناه و مأمن وقتي خسته و بيچاره ايم، شانه هايي براي گريه و لبخندي براي برخاستن وقتي نااميديم.»
داشتن اوقاتي انفرادي همراه با دوست، خانواده يا به تنهايي فشارهاي ناشي از تاهل را کاهش داده و انسان با خاطري آسوده تر و دلي لبريز از اميد و خشنودي به سوي خانه باز مي گردد.
يکي از الزامات زناشويي داشتن تفريحات ]همگام و توأم[ مورد علاقه طرفين مي باشد. ورزش ها و بازيهاي رقابتي، سفرهاي علمي، تفريحي، يادگيري هنرهاي دستي، نقاشي و... از اموري است که دقايق و خاطرات خوشي را بهمراه داشته و سبب مي گردد زوجين بانکهاي عاطفي مثبت خود را غني سازند.
شايد يکي از معدود خاطرات انسان در زمان پيري يادآوري سفرهايي باشد که تجربه کرده و اين گذران اوقات مشترک حتي در زمينه شغلي و اقتصادي اولا منجر به همدلي و شناخت بيشتر زواياي روحي طرف مقابل مي شود و هم يادواره هاي ماندگار را به ارمغان مي آورد. معمولاً بعد از تولد فرزندان فاصله والدين روز به روز بيشتر مي شود و به بهانه رسيدگي به کودک پرداختن به يکديگر، تبادل نوازشهاي مناسب و تقديم عشق و هيجان در زندگي کمرنگتر مي شود. ]اين رويکرد از طرف مردان بيشتر استقبال مي شود[.
حتي رسيدگي به ظاهر و آراستگي که جزو حقوق اوليه طرفين است نيز موکول به آينده هاي نامعلوم مي شود. ايجاد فرصتهاي لازم براي با هم بودن بدون احساس گناه ناشي از دوري از فرزندان ]با سپردن کودک به والدين، پرستار و يا هر امکان ديگر[ ايجاد پتانسيل مثبتي است که با اين خود و همسر نوازي فرد با سبکبالي و رضايتمندي بيشتر و عميق تر به سمت فرزند باز مي گردد. بايد خاطرنشان ساخت اگر انسان خودنوازي مناسبي نداشته باشد و به نيازهاي اوليه و ثانويه خود به اندازه لازم نپردازد در درازمدت هرگز نخواهد توانست همسر و يا مادر خوبي براي خانواده باشد. اين خلوت هاي مشترک روابط کودک، کودک قابل توجهي را بين زن و مرد فراهم مي سازد که در جمع بندي آزردگي هاي سطحي و استرس هاي ناشي از زندگي جامعه صنعتي را به حداقل مي رساند. در نتيجه استحکام و تداوم زندگي را بيمه مي کند.
گفت وگوهاي منظم در مورد موضوعات و مشکلات زندگي
از ابتداي آشنايي دختر و پسر صحبت هاي اوليه براي يک زندگي ضروري به نظر مي رسد. بعد از شروع زندگي به دليل برخورد، دو فرهنگ و تربيت متفاوت بروز اختلاف سليقه و نظر بسيار طبيعي و در صورت کنترل و حل باعث بالندگي و پيشرفت کمي و کيفي زندگي مشترک خواهد بود. گفت وگوهاي دوطرفه، به دور از دغدغه همراه با فضايي مناسب و برخوردي بالغانه بدون رفتار يا گفتار متهم کننده، تحقيرآميز، تحکم بار و تنش زا مي تواند اختلاف نظرها را به سمت و سويي سازنده و رفع سوء تفاهمات هدايت کند. بخصوص در زنان صرفاً داشتن امکان براي درد دل کردن و گفتن دل تنگي ها مي تواند فشار و خشم هاي برآمده از سوء تعبيرها را به حداقل برساند. اين جلسات اگر مرتب و در فاصله هاي معين صورت گيرد، يکي از اهرم هاي مطمئن براي داشتن زندگي پربار همراه با تفاهم و عشق خواهد بود.
احترام، صداقت و اعتماد به يکديگر
ازدواج از مقوله هاي ويژه اي است که براي حفظ کمي و کيفي آن از شروع تا انتها بيش از نظارت و پيگيري هاي قانوني نياز به توجه، دقت، پيگيري و حفظ احتياط هاي لازمه را دارد. يکي از تهديدات مهم در اين را ستا پرده دري داخلي و بيروني است. گستاخي و عدم رعايت ادب و احترام از مسائلي است که در همه ارتباطات به خدشه دار شدن و بي مهري مي انجامد. و از لحاظ اجتماعي واگويي مشکلات خصوصي خانواده به ديگران و فاش شدن ضعف هاي زندگي نزد اين و آن به بي مقداري طرفين در نظر مردم منتهي شده و اعتبار و ارزش خانواده را زير سوال مي برد و نه تنها مسئله حل نمي شود بلکه پيچيدگي و دخالت در آن مشکل را صد چندان کرده و درگيري راشدت مي بخشد.
بزرگي مي گويد: «ايجاد دلشکستگي در زندگي مشترک زخمي است که براحتي قابل جبران نيست». خصوصاً اين خدشه در دوران جواني وقتي از طرف مردي وارد گردد، جبران و تلافي آن از سوي زنان غير منتظره و شديد است و وقتي زن فرصت انتقام را بيابد به دليل ظرافت زنانگي و خصوصيات ويژه اين جنس انتقام او ويژه و تکان دهنده خواهد بود. اين مورد را در روابط زوجين براحتي مي توان تجربه کرد.
برخوردهاي بي ادبانه شايد باعث فروپاشي قطعي خانواده نشود ولي سبب فاصله روحي بين همسران شده و زندگي را تبديل به ماکتي مي سازد که از دور شبيه فضاي خانه است و از نزديک 2 نفر نه همسر که «هم خانه هاي دور» و غريبي هستند که به دلايل فرهنگي يا شخصي تا بحال به اين وضعيت ادامه داده و مترصد فرصتي براي فرار از اين قفس خود ساخته صبح را به شب مي رسانند.
دکتر ناريان روانشناس مي گويد: «در ايران بدليل وجود روابط نزديک فاميلي و حرمت طلاق، عدم حمايت هاي قانوني و عدم اشتغال زنان بشکل فراگير، طلاق کمتر اتفاق مي افتد و اگر امکان فرصت هاي مشابه کشورهاي پيشرفته در ايران جاري شود آمارهاي جدايي بشکل ناهنجاري، بالا خواهد رفت». عدم آموزشهاي قبل ازدواج، تربيت هاي مسموم، اختلاف طبقاتي ]فکري، و مالي و...[، ازدواج هاي غير قوم و قبيله اي و اغلب ناشناس و شناخته نشده، پرداختن بيشتر به جوانب غيرضروري زندگي مانند تشريفات و چشم و هم چشمي ها بجاي آشنايي با پيام اصلي وصلت که همان يکدلي و عشق و اميد است، همگي پيش زمينه پرده دري ها، گستاخي ها و مسائلي از اين دست را رقم مي زند.
رعايت احترام، اعتماد و حفظ حريم هاي شخصي طرفين و بالاخره داشتن صداقت نسبت به يکديگر به انسجام فضاي خانه کمک مي کند. يادآوري نکات مثبت همسر و رسيدن به اين بلوغ فکري که تنها با تحول فکري، مطالعه پيگر و اميد و تلاش ماست که فضاي زندگي عوض مي شود، خانه اي خواهيم داشت بدور از تنش و اضطراب که در آن هم ما آسوده خواهيم بود و هم مدلي قابل قبول همراه با نوازشي موثر را به فرزندانمان هديه خواهيم داد و خاطرات اين تلاش را در دوران پيري با همسر خود رقم خواهيم زد.
دوستي مي گفت: «وقتي تنهاييم به دنبال يک دوست مي گرديم، وقتي پيدايش کرديم، دنبال عيبهاش مي گرديم، وقتي از دستش داديم، دنبال خاطراتش مي گرديم و باز تنهاييم»...
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید