آرزو، آرزو مي آورد. فيلسوفان نيروي اميال، خواسته ها، و ساير جنبه هاي آرزو را اينطور توصيف مي کنند.
دانش و معرفت آنها به ما مي گويد که اگر به دنبال آرامش هميشگي و آزادي در زندگي متلاطم خود هستيم، ابتدا بايد آرزوها و اميالمان را از ريشه شناسايي کنيم و بعد از روانمان بزدائيم.
اما ميل واقعاً چيست از کجا و چطور مي آيد؟
آيا جزئي از ذات ماست و درنتيجه تغييرناپذير است يا اينکه در نتيجه تجربه هاي ما به دست مي آيد و در نتيجه مي توان آنرا به جنبه اي مثبت تر از حيات خود تبديل کنيم؟
نياز درمقابل آزدر سطح فرافردي و جمعي همه ما چه به طور آگاهانه و چه به طور ناخودآگاه، آرزو را تجربه مي کنيم.آرزو طي فرايند تکامل و همچنين طي اراده ما ، "نعمت بزرگ خدايي که انسانها از آن بهره مندند" ، پديد آمده و رشد مي کند. برخي آرزوها از يک جهت ذاتي و براي حيات ما ضروري هستند، آرزوهاي بسيار ديگري از انتخاب هاي ما به دست مي آيد که نه تنها ضروري نيستند بلکه براي حيات ما مضر هم هستند.
آرزوهاي ناخودآگاهيکي از نمونه هاي آرزوي ذاتي ناخودآگاه، ميل به زندگي است که چه براي حيوانات و چه براي انسانها غريزه بقا ناميده مي شود. به اين ترتيب، هر روز که از خواب بيدار مي شويم آگاهانه تصميم نمي گيريم که مي خواهيم زندگي کنيم يا نه. درعوض، اين بخشي از ماست، آن جرقه غيرقابل توضيحي که حتي در تاريک ترين زمان ها راه را براي ما روشن مي کند.
اما ما بعنوان انسان با تمرين يا از طريق اراده خود نياز به حفظ و نگهداري از خود را به عنوان مسئله اي بنيادي قبول کرده و آنرا به چيزي بسيار آزاردهنده تر يعني حرص و آز تبديل کرده ايم. حيوانات فقط آن چيزي را مصرف مي کنند که همان لحظه به آن نياز دارند، نه بيشتر و نه کمتر. اگر بيشتر از نيازشان در اختيارشان قرار دهيد آنرا نمي پذيرند چون نيازشان به طور کامل برطرف شده است.
با تمرين اراده براي آزاد کردن خود از بند و اسارت اميال و آرزوها، خود را از بدبختي، ترحم به خود، خشم، حسادت، و بسياري خصيصه هاي ديگر قلبي که انباشته از آرزوهاي برآورده نشده است آزاد مي کنيد و به امنيت، آرامش و روشنگري واقعي دست پيدا مي کنيد.
ايجاد حرص و آزاز طرف ديگر ميل ما به دارايي هاي مادي سيرنشدني است چون بطور مداوم سعي داريم مطمئن تر، شادتر و آزادتر زندگي کنيم. خيلي وقت ها در زمان آينده زندگي مي کنيم و نگران امنيت خود مي شويم. اين عدم امنيت و ترس به طور طعنه آميزي ما را نامطمئن تر و بدبخت تر مي کند. و در اين فرايند باعث مي شود که به تمام کساني که سر راه خواسته ها و آرزوهايمان قرار گرفته اند خواسته يا ناخواسته آسيب برسانيم. و براي موفق شدن و درنتيجه احساس امنيت بيشتر، ما به جاه طلب و پرانگيزه بودن تشويق مي شويم.
علي بن عيسي حديثي از يکي از امامان معصوم نقل کرده که فرمود: در مناجات خداوند عزو جل با موسي آمده است: اي موسي در اين دنيا آرزوي دراز مکن که دلت سخت ميشود و دلْسخت (قسيُّ القلب) از من دور است. کافي ج 2
نتيجه تاسف آور آن چيزي نيست جز تنها ماندن به خاطر آسيب ها و صدماتي که به ديگران در راه رسيدن به اميال و آرزوهايمان وارد مي کنيم. و بناچار پيروزي هايمان معناي خود را از دست داده و پوچ مي شود و باعث مي شود به دنبال چيزي معتبرتر برويم و درنتيجه چرخه آرزو، آرزو مي آورد و تا ابد ادامه پيدا مي کند.
و زمانيکه درد اين پوچي غيرقابل تحمل شود، به جاي اينکه به درونمان پناه ببريم، براي تهذيب نفس خود، به اعتياد به موادمخدر،و ... روي مي آوريم.
آرزو يا عشق: کدام است؟جستجوي ما براي ايجاد حس رضايت از طريق روابط زمينه مساعدتري براي کشف نيروي آرزو فراهم مي آورد.
گرفتار شدن ما در تاروپود آرزوي به دست آوردن يک فرد هم درست مثل طمع ما براي ماديات هيچوقت ارضاء نمي شود چون در اين مورد هم آرزو، آرزو مي آورد.
نفس ما با رضايت کامل آرزوهاي ما را در خود نگه مي دارد . هيچ جايي در قلبمان براي ورود روح و روشن کردن حيات ما با عشقي بدون شرط باقي نمي گذارد.
براي اينکه عملاً به وضعيت بي آرزو بودن دست پيدا کنيم، بايد يک دسته اعمال مثل تمرين براي خدمت عاري از نفس پرستي و جانسپاري به منبعي برتر و بالاتر " پرستش معبود " را دنبال کنيم.
درعوض، آرزوها و اميال ما در قلبمان ريشه مي دواند و حالت شيفتگي، شيدايي، و طمع به خود مي گيرد. ما در نيازمنديمان خودمحور و سرانجام وابسته و انحصارگر مي شويم.
شهوت به دست آوردن يک فرد به جاي فراهم آوردن اتحاد و لذت، با ايجاد جدايي و عذاب، روح ما را تقليل مي دهد. و به جاي ايجاد آزادي و وسعت، هدف و جريان زندگي ما را محدودتر مي کند.
نياز ما به دوست داشته شدنمطمئناً نياز ذاتي ما به دوست داشته شدن درست نيست اما براي پرورش، رشد و شکوفايي غايي و نهايي حيات ما ضروري است. اما براي دست يافتن به چنين وضعيتي بايد آگاهانه تفاوت بين انرژي يک عشق واقعي و سايه آن، يعني آرزو را تشخيص دهيم.
بايد همه موانعي که آرزوها و اميال نفساني در جلوي راهمان قرار داده اند را تشخيص داده و از ميان برداريم.در تحليل نهايي، هرچه آرزوها و اميالمان بيشتر ميدان پيدا کنند، بيشتر و بيشتر اسير ذات فريبنده آن مي شويم.
نبود آرزو و روشنگريبراي اينکه عملاً به وضعيت بي آرزو بودن دست پيدا کنيم، بايد يک دسته اعمال مثل تمرين براي خدمت عاري از نفس پرستي و جانسپاري به منبعي برتر و بالاتر " پرستش معبود " را دنبال کنيم. اين تمرينات ارتباط شما را با منبع درونيتان دوباره برقرار مي کند که روشنگر و پاک است و به مرور زمان اميال و آرزوهاي نفساني شما را از بين مي برد.
با تمرين اراده براي آزاد کردن خود از بند و اسارت اميال و آرزوها، خود را از بدبختي، ترحم به خود، خشم، حسادت، و بسياري خصيصه هاي ديگر قلبي که انباشته از آرزوهاي برآورده نشده است آزاد مي کنيد و به امنيت، آرامش و روشنگري واقعي دست پيدا مي کنيد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید