«كفو» به معنای شبیه و نظیر و مانند است. در بحث ازدواج، توصیه شده همسری انتخاب کنید که «كفو» شما باشد. منظور از کفو بودن زوجین، همانندی در دین، تقوا و اخلاق و همفکری است و آنچه در این میان مهم است، رابطه مکتبی است که طرفین باید از جهت دینی به هم بخورند و فکرشان هم افق باشد واگر فکرها به هم بخورد، زندگی شیرین خواهد بود؛ چرا که تناسب در فکر و اعتقاد، حرف اول و آخر در «همتایی و کفویت» است.
در قرآن کریم آمده است: «همانا سزاوارترین افراد به ابراهیم، کسانی هستند که از او پیروی کردند و (نیز) این پیامبر و کسانی که به او ایمان آورده اند و خداوند سرور و سرپرست مؤمنان است.» (آل عمران، ۶۸) از این آیه معلوم می شود که نسبت ایمانی، فراترو محکم تر از نسبت خویشاوندی است و افرادی که هم فکر و هم خط و هم هدف باشند، به همدیگر نزديك تر از کسانی هستند که در ظاهر قوم و خویشند، ولی به لحاظ فکری و اعتقادی از همدیگر جدایند.
امام صادق (ع) به یکی از یاران با وفایش فرمود: «به خدا سوگند که شما از آل محمد و هستید.» و سپس آیه فوق را تلاوت فرمود. درباره سلمان نیز پیامبر اکرم (ص) که فرمود: «سلمان از ما اهل بیت است» اما درباره پسر نوح قرآن می فرماید: «ای نوح! این پسر از اهل تو نیست.» (هود،۴۶) زیرا او از راه پدر منحرف گشته و به کفار پیوسته است.
در ازدواج نیز، هم در آغاز، ایمان شرط است و هم در ادامه زندگی، اگر یکی از طرفین کافر شد، قرآن دستور می دهد که همسران کافر را به همسری نگاه ندارید؛ چرا که کفر، کلید جدایی است. و كافر، کفو و همتاي مؤمن نیست: «نه اینان برای آنان حلالند و نه آنان برای اینان حلال .» چنانکه اگر زني كافری مؤمن شد، او را به شوهر کافرش برنگردانید.
امام صادق (ع) فرمودند: «مؤمنین، کفو یکدیگرند.» یکی از یاران، در خصوص ازدواج دخترش به امام جواد نان نامه نوشت و عرضه داشت که کسی مثل خودم پیدا نمی کنم . امام جواد به ایشان نوشت آنچه در خصوص کار دخترانت نوشتی و اینکه کسی مانند وهم شأن خود نمی یابی، اینگونه نگاه نکن. رسول خدا فرمود: «وقتی کسی که اخلاق و دینش را می پسندید، به خواستگاری آمد؛ پس به او زن بدهید و «اگر این کار را نکنید، فتنه و فساد بزرگی در زمین واقع خواهد شد.»
همچنین، وقتی کسی خدمت امام حسن مان آمد تا در خصوص ازدواج دخترش مشورت نماید؛ حضرت فرمود: «او را به ازدواج مردی با تقوا در بیاور؛ چون اگر همسرش را دوست داشته باشد، او را گرامی میدارد (و احترامش را نگه می دارد) و اگر او را دوست نداشته باشد، به او ظلم نمی کند.»
براساس آنچه گفتیم معیار اصلی در کفویت، ایمان و اخلاق طرفین است و امور دیگر در مراتب بعدی است. اما متأسفانه امروزه کفویت در امور اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی تحصیلی ملاک قرار گرفته و ايمان و اخلاق یا مورد توجه نیست و یا در اولویت های بعدی است. در حالی که در سیره پیامبر اکرم و ائمه معصومین پی چنین نبوده و با آن مبارزه می کردند.
امام صادق (ع) فرمود: «رسول خدا مقداد بن اسود را به ازدواج باعه، دختر زبیر بن عبد المطلب درآورد و فقط به این خاطر این تزویج را صورت داد تا ازدواج ها را ساده و سبک کند و مردم به رسول خدا ای (در بی توجهی به حسب و نسب) تأشی نمایند و بدانند که گرامی ترین شان در نزد خداوند، با تقواترین نشان می باشند.»
براساس کتب تاریخی، مقداد دختر یکی از بزرگان قریش را خواستگاری نمود، اما به او جواب منفی دادند؛ لذا پیامبر یا با این کار، خط بطلانی براین تفکر کشید.
در تاریخ نمونه هایی داریم که پیامبر جوانهای فقیر را برای ازدواج به خانه های افراد مطرح و دارای موقعیت های اجتماعی می فرستاد و می فرمود: او جوان خوبی است و آنها هم قبول می کردند. به عنوان نمونه، به داستان « جويبر» اشاره می کنیم :
جويبر، مسلمانی کوتاه، سیاه و فقیر از اصحاب صفه بود. روزی پیامبر اکرم (ص) به جويبر فرمود: «کاش ازدواج میکردی تا دامنت را به آن حفظ میکردی و همسرت تو را بر امر دنیا و آخرت یاری می کرد.» جویبر گفت: «پدر و مادرم به فدایت چه کسی به من رغبت می کند؛ به خدا نه حسب و نسبی دارم و نه مال و جمالی؛ کدام زن به من رغبت میکند؟» رسول خدا می فرمودند: «ای جویبر! خدا با اسلام، کسانی را که در جاهلیت شریف بودند، فرودست نموده و با اسلام، کسانی را که در جاهلیت افتاده بودند، شریف کرد و با اسلام، کسانی را که ذلیل بودند، عزت بخشید و با اسلام، نخوت و غرور جاهلی و تفاخر به عشیره و خاندان و بزرگی نسب را از بین برد؛ لذا امروز تمام مردم، چه سفید و سیاه و چه قرشی، عربی و عجمی همه از آدمند و خدا آدم را از خاک آفرید و محبوبترین مردم در پیش خدا در روز قیامت، مطیع ترین آنان از خدایند و با تقواترین آنانند وای جويبر! من نمیدانم که احدی از مسلمین، در آن روز فضیلتی بر تو داشته باشد؛ الا برای کسی که با تقواتر از تو و مطیع تر از تو باشد.»
سپس پیامبراکرم (ع) به او فرمود به خانه زیاد بن لبید که از اشراف و بزرگان مدينه بود، برود و از دخترش خواستگاری کند. زیاد بن لبید وقتی درخواست جويبر را شنید، گفت که ما فرزندان خود را به ازدواج كفوهای خودشان از طائفه انصار می رسانیم. تو برگرد و من با رسول خدا ملاقات می کنم و عذرم را با ایشان در میان می گذارم. وقتی زیاد بن لبید خدمت رسول اکرم (ص) رسید و جریان خواستگاری را بیان کرد و گفت که کفوما فقط انصارند، رسول اکرم (ص) فرمود:
«ای زیاد! جويبر مؤمن است و مؤمن کفو مؤمنه است و مرد مسلمان کفو زن مسلمان است؛ لذا ای زیاد! جويبر را به ازدواج دخترت در بیاور و از او رویگردان نشو!» زیاد بر دخترش وارد شد و جریان را گفت، دختر گفت: «اگر نافرمانی رسول خدا کنی، کافر شدی.» زياد او را به ازدواج دخترش درآورد و وسایل زندگی و منزل را برای آنها فراهم کرد.
در نقطه مقابل نیز، اگر خواستگار فردی ثروتمند و صاحب نام وعنوان، ولی از دین و ایمان بی بهره باشد، خانواده اهل ايمان هیچگاه زیر بار چنین شهرت و ثروت و قدرتی نمی رود. در این خصوص، این حکایت تاریخی خواندنی است:
حضرت زینب، دختری زیبا داشت. معاویه او را برای پسرش یزید خواستگاری کرد و گفت: اختيار مهر با شما؛ هرچه می خواهید، مهر کنید. به واسطه این وصلت، رفاقت بنی امیه با بنی هاشم محقق می گردد. البته بدانید همان طور که دختر شما خیلی خواستگار دارد، پسر من هم خیلی خواستار دارد و افرادی که از ازدواج يزيد با دختر شما غبطه می خورند، بیش از افرادی هستند که از ازدواج دختر شما بایزید غبطه می خورند.
همسر حضرت زینب گفت: اختيار ما با امام حسن (ع) است. فرستاده معاویه، با مروان خدمت امام شرفیاب شدند. حضرت فرمود: «ما در مهریه، از سنت رسول الله (ص) عدول نمی کنیم و از آن پشت نمی نماییم. و اما صلح بین دو قبیله (بنی هاشم و بنی امیه)؛ حقیقتا که ما برای خدا با شما دشمنی کردیم، لذا برای دنیا با شما مصالحه نمی کنیم. اما این سخن تو که: " کسانی که از ازدواج یزید با دخترشما غبطه می خورند بیش از افرادی هستند که از ازدواج دختر شما با یزید غبطه می خورند"؛ پس اگر خلافت برتر از نبؤت باشد، ما باید به يزيد غبطه بخوریم و اگر نبوت برتر از خلافت باشد، او باید برای مقام ما غبطه بخورد.»
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید